پیشنهادهای حسین اسماعیلی زاد (٧٣)
be frank and direct حاشیه نرو و اصل حرفتو بگو.
the age of consent
votive food
اول به خانواده و آشنایان خودت کمک کن، بعد به دیگران کمک کن. چراغی که به خانه رواست، به مسجد حرام است.
سخن نیم راست، حقیقت ناقص سخنی که بخشی از حقیقت را میگوید.
مثال: . I'm here on business as apposed to pleasure من اینجا برای کار اومدم، نه برای تفریح.
تا چند لحظه آینده، وقت خیلی کم برای آماده شدن کاری Thanks for agreeing to see me at such short notice. ممنونم که موافقت کردید در این مدت کوتاه مرا ب ...
به زور وادار به کاری کردن
معنی دیگر: فاش کردن
دروغ جزئی و بی اهمیت
مقرری، جیره
support or help, especially with money پشتوانه، حمایت مثال: All they needed was public support and financial backing.
توی پرانتز، در کنار موضوعات دیگر به صورت لحظه ای اشاره شده
unpleasant and depressing
پس از مرگ
step down/aside کناره گیری کردن
کنترل احساسات، مخفی نگه داشتن احساسات
( مربوط به ) پس از مرگ مثال: posthumous fame : شهرت پس از مرگ
مدام به من خبر دهید، مدام مرا در جریان قرار دهید
حقه باز، دو رو
tip the balance in favor of somebody به نفع کسی بر نتیجه تاثیر گذاشتن
در شرایط سخت، در شرایط نامساعد
bored with or annoyed about something, and wanting it to stop خسته و کسل از یک شرایط آزاردهنده یا تکراری I'm sick and tired of this weather: از این ه ...
بهتر شدن اوضاع، خوابیدن شر مثال: Wait until the dust settles. صبر کن تا اوضاع بهتر شود/ صبر کن تا شر بخوابد
دو صد گفته چو نیم کردار نیست
روستای ماهیگیری، روستایی نزدیک ساحل که صنعت ماهیگیری در آن رواج دارد.
پشت و رو، پس و پیش
فریفتن، بوسیله تطمیع به دام انداختن
what/why/how etc on earth . . . ? spoken used to ask a question when you are very surprised or angry اگر بعد از کلمات پرسشی wh, how بیاید، نشانه تعجب ...
سیستم رای گیری مخفیانه که کسی از رای دیگری خبر ندارد. a system of voting, usually in secret, or an occasion when you vote in this way.
معنی دیگر: rally ( round/around/to somebody ) phrasal verb informal if a group of people rally round, they all try to help you when you are in a dif ...
ابراز احساسات برای دیگران
نقطه شروع بحران
وابسته به میزان عملکرد، متناسب با میزان موفقیت در کار مثال: performance - related pay : پرداخت مبلغ متناسب با میزان عملکرد/موفقیت در کار
دوباره به حواس اومدن، به خود آمدن
معنی دیگر: پوکه فشنگ
talk sth up describe sth in a way that makes it sound better than it is اغراق آمیز توصیف کردن، بهتر از واقعیت جلوه دادن
مرخصی استحقاقی مثال: Thirty days' holiday entitlement : سی روز مرخصی استحقاقی
نتیجه قابل پیش بینی و حتمی
افکار خصوصی، افکار درونی، حرف دل
to make something start happening استارت کاری را زدن، کار را شروع کردن
به طور ناشناس، با نام مستعار
likely to happen محتمل، قریب الوقوع
wriggle out of sth/doing sth معنی: to avoid doing something by using clever excuses از زیر بار مسئولیتی شانه خالی کردن، طفره رفتن مثال: Don’t try to ...
بازپروری، ترک اعتیاد
۱. ورشکست شدن ۲. غرق شدن
نه بابا!، شوخی نکن، نمیتونه درست باشه ( برای تعجب در مقابل شنیدن خبر غیرقابل باور )
زیاده از حد خوب، آنقدر خوب است که به شک وامیدارد.
هزینه را کمتر کردن، سر کیسه را سفت تر کردن، صرفه جویی در هزینه کردن
در زندگی خصوصی کسی فضولی کردن