tip the balance
پیشنهاد کاربران
ناعدالتی.
حکم را طوری ارسال کردن که به نفع کس دیگر باشد.
چه قد سخت بودااا😓😓😱
حکم را طوری ارسال کردن که به نفع کس دیگر باشد.
چه قد سخت بودااا😓😓😱
در نتیجه چیزی تاثیر گذاشتن
مثال:The dignity and courage shown by the president may tip the balance in his party’s favour
متانت و شجاعتی که از سوی رئیس جمهور نشان داده شد ممکنه در توجه حزب او تاثیر گذار باشه
مثال:The dignity and courage shown by the president may tip the balance in his party’s favour
متانت و شجاعتی که از سوی رئیس جمهور نشان داده شد ممکنه در توجه حزب او تاثیر گذار باشه
توازن را به نفع دیگری برهم زدن
=tip the scale
=tip the scale
tip the balance in favor of somebody
به نفع کسی بر نتیجه تاثیر گذاشتن
به نفع کسی بر نتیجه تاثیر گذاشتن
بهم زدن توازن و تعادل
موازنه را به نفع کسی یا چیزی تغییر دادن، موازنه به نفع کسی یا چیزی تغییر کردن
tip the balance
تغییر ایجاد کردن، وقوع اتفاقی را محتمل تر کردن
to cause a change, esp. in making something more likely to happen
Introducing new fish to the lake tipped the balance and made it very hard for the trout that were already living there.
( Tip the balance ( in sb's favour
معادلات را به نفع. . . تغییر دادن
کفه ترازو را به نفع. . . سنگین تر کردن
' The latest election promise might just swing the balance in the candidate favour
تازه ترین وعده ی انتخاباتی ممکن است معادلات را به نفع این کادیدا تغییر بده
معادلات را به نفع. . . تغییر دادن
کفه ترازو را به نفع. . . سنگین تر کردن
' The latest election promise might just swing the balance in the candidate favour
تازه ترین وعده ی انتخاباتی ممکن است معادلات را به نفع این کادیدا تغییر بده