phoney

/ˈfoʊni//ˈfəʊni/

معنی: حقه باز، غیر موثق، غلط، نا درست، ساختگی
معانی دیگر: (عامیانه) رجوع شود به: phony، phony نادرست

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: phonier, phoniest
• : تعریف: variant of phony.

جمله های نمونه

1. He'd telephoned with some phoney excuse she didn't believe for a minute.
[ترجمه گوگل]او با بهانه‌ای ساختگی که حتی یک دقیقه هم باور نمی‌کرد، تلفن کرده بود
[ترجمه ترگمان]او با چند کلمه غیر قانونی تلفن زده بود که برای یک لحظه باور نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. There's something very phoney about him.
[ترجمه زینب سرآمد] یک چیز یش می لنگه
|
[ترجمه گوگل]یه چیز خیلی مزخرف در موردش هست
[ترجمه ترگمان]یه چیز خیلی واضح در مورد اون وجود داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. All salespeople seem to have the same phoney smile.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که همه فروشندگان یک لبخند ساختگی دارند
[ترجمه ترگمان]همه فروشندگان، همان لبخند phoney را دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The kids all put on a phoney American accent.
[ترجمه گوگل]بچه ها همه لهجه آمریکایی ساختگی می گذارند
[ترجمه ترگمان] همه بچه ها لهجه آمریکایی phoney داشتن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He looks totally phoney to me.
[ترجمه گوگل]او به نظر من کاملاً جعلی به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]به نظر من که کاملا غیر قانونی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She spoke with a phoney Russian accent.
[ترجمه گوگل]او با لهجه ی ساختگی روسی صحبت می کرد
[ترجمه ترگمان]با لهجه phoney روسی حرف می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He gave the police a phoney address.
[ترجمه گوگل]او یک آدرس تلفنی به پلیس داد
[ترجمه ترگمان]او یک آدرس phoney به پلیس داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He took off the phoney glasses and tweed hat and threw them to one side.
[ترجمه گوگل]عینک و کلاه توید را در آورد و به یک طرف پرت کرد
[ترجمه ترگمان]عینک phoney و کلاه tweed را برداشت و به یک طرف انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Leavitt's bombastic, trivial films were completely phoney.
[ترجمه گوگل]فیلم های غم انگیز و پیش پا افتاده لیویت کاملا ساختگی بودند
[ترجمه ترگمان]در نهایت، فیلم های بی اهمیت و بی اهمیت به طور کامل مورد استفاده قرار گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Is that part of the disgraceful, phoney citizens charter?
[ترجمه گوگل]آیا این بخشی از منشور شرم آور و جعلی شهروندان است؟
[ترجمه ترگمان]این جزوی از the، phoney؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He's a complete phoney!
[ترجمه گوگل]او یک کلاهبردار است!
[ترجمه ترگمان]کاملا غیر قانونی است!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It irritates me when people give me phoney information.
[ترجمه گوگل]وقتی مردم اطلاعات جعلی به من می دهند، من را عصبانی می کند
[ترجمه ترگمان]عصبانی کننده است وقتی که مردم اطلاعات phoney به من می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. There is the negative peace of a phoney war or a balance of power, which is not peace at all.
[ترجمه گوگل]صلح منفی یک جنگ دروغین یا توازن قوا وجود دارد که اصلا صلح نیست
[ترجمه ترگمان]آرامش منفی جنگ phoney یا توازن قدرت وجود دارد که اصلا صلح نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This diamond is a phoney.
[ترجمه گوگل]این الماس یک جنس است
[ترجمه ترگمان]این الماس a
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حقه باز (اسم)
snide, conjurer, slicker, phony, phoney, trickster

غیر موثق (صفت)
phony, phoney

غلط (صفت)
amiss, foul, false, awry, wrong, incorrect, erroneous, inaccurate, unsound, peccant, phony, phoney, fallacious

نا درست (صفت)
amiss, foul, false, vicious, dishonest, spurious, wrong, incorrect, erroneous, inaccurate, unsound, unfair, crooked, jackleg, impure, phony, phoney, sinister, inconsequent, inconsecutive, untrue, imprecise, inexact, trumped-up

ساختگی (صفت)
artificial, false, dummy, bogus, make-believe, fictitious, apocryphal, fictional, phony, phoney, made-up, fictive, factitious, factitive

انگلیسی به انگلیسی

• something fake, counterfeit object
something that is phoney is false; an informal word.
someone who is phoney is insincere or pretentious; an informalword. adjective here but can also be used as a count noun. e.g. i suddenly realized what a phoney he is.

پیشنهاد کاربران

جعلی، غیر واقعی
حقه باز، دو رو
A person who is not honest or sincere

بپرس