پیشنهادهای ا ص (٥٨)
در خونه ( در کارهای خونه ) She can be lazy around the house
دوباره زنگ زدن I will call back later بعدا دوباره زنگ خواهم زد
جبران کردن، تلافی کردن Hopefully i can make up for that امیدوارم بتونم حبران کنم ان را
در بین همه ی Out of all my pets, the dog is my favorite در بین تمام حیوانات خانگی ما، سگ حیوان مورد علاقه من است
در غیر اینصورت ( وگرنه )
You are hurting now تو الان ناراحتی ( داغونی )
اشنا شدن، ملاقات کردن We are gonna get to meet your family
فقط همین I do not want any more things
با این تفاوت که
از قانون پیروی کردن
با شرایط کنار امدن با شرایط وفق یافتن
از قانون پیروی کردن
بر حسب اتفاق ( اتفاقی ) If you happen to see Ali, say hi for me اگه بر حسب اتفاق علی رو دیدی، سلاممو بهش برشون
I 've had it with you and . . دیگه خسته شدم از دست شما و . . ( دیگه حوصله شما و . . . ندارم )
ملحق شدن به شرکت کردن به You need to join in with family activities
You are in good spirits ماشالله سرحالی کیفت کووکه کبکت خروس میخونه
Everyone keeps fixating on him همه مدام بهش گیر میدن They fixated on her اونا بهش گیر دادن
تا چند دقیقه دیگه/ یکم دیگه I'll be back in a little while یکم دیگه برمیگردم ( خدمتتون میرسم ) /تا چند دقیقه دقیقه برمیگردم
بازدید داشتن We also get visitors several times each year ما همچنین چندین مرتبه در سال بازدیدهایی داریم
There was no snap in his turtle dor two years
It's always on his timetable همیشه باید طبق برنامه ( زمانی ) اون باشه
دیر یا زود
اکتساب
Don't take this the wrong way سوء تفاهم نشه
He is my long - lost relative اون فامیل دوره منه
احساس بیماری کردن i have been feeling funny ever since i ate the fish از وقتی که ماهی رو خوردم احساس بیماری میکنم سخت بودن I feel funny about turnin ...
نزدیک تر شدن The ghost moved closer روح نزدیک تر شد.
پول زیاد They do charge top dollar اونها واقعا پول زیای میگرند ( یعنی اونا میندازن به مشتری )
از روی ( بخاطر ) بیکاری محض
جعبه مخصوص حمل غذا ( حمل غذا توسط پیک های موتوری در هند )
تا هروقت که زنده بمونم ( باشم )
به عنوان اخرین راه چاره
فلسفه بافی کردن مقدمه چینی کردن
It is hard being on your own for the first time برای اولین بار سخته روی پای خودت وایسی
Can tell He can tell they are loaded with lots of juice او با خودش میگه که ( یا احتمالا ) اونها آبدارن
اینجوریه که، Thst's how we we buy stuff اینجوریه که ( ان هست اینگونه که ) ما آت و اشغال میخریم
در برگیرنده ی، پوشش دهنده ی Covering 40% of the Asia پوشش دهنده ی ۴۰درصد اسیا
ناگهان زیر گریه زدن
Our team qualified for the soccer World Cup for the first time
بد، حرف زدن با کسی کسی رو شستن با حرف بد To tell off sb Or To tell sb off
پایین نگهداشتن، به سمت پایین فشار دادن Leave your finger down انگشتت رو پایین نگهداری ( به سمت پایین فشار بدی ( روی یه چیزی ) )
انگیزه ی بی امان، سیری ناپذیر
چیزهای مزخرف
چشم به چشم شدن با کسی
توی صف وایسادن I have to wait in a queue for about twenty minutes
منظورت اونیه که . . .
بحث کردن در مورد ( سرِ )
قدرت خرید بیشتر داشتن بالا بودن ارزش پول
I take credit for that من بخاطر اونکار به خودم افتخار میکنم
پادرمیانی و وساطت کردن