make up for

جمله های نمونه

1. I have a lot of faults to make up for.
[ترجمه دیسن‌و] من اشتباه تا زیادی دارم که باید آنها را جبران کنم
|
[ترجمه گوگل]عیب های زیادی دارم که باید جبران کنم
[ترجمه ترگمان]من اشتباه ات زیادی دارم که باید جبران کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He leans over backwards to make up for what he has lost.
[ترجمه گوگل]او به عقب خم می شود تا چیزی را که از دست داده جبران کند
[ترجمه ترگمان]او به عقب خم شد تا آنچه را که از دست داده بود جبران کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. No amount of money can make up for the death of a child.
[ترجمه پریسا] هیچ مبلغی نمیتواند مرگ یک کودک را جبران کند
|
[ترجمه گوگل]هیچ پولی نمی تواند مرگ یک کودک را جبران کند
[ترجمه ترگمان]هیچ پولی نمی تواند برای مرگ یک بچه جبران شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Hard work can often make up for a lack of ability.
[ترجمه فواد] سخت کار کردن اغلب میتونه کمبود توانایی رو جبران کنه
|
[ترجمه گوگل]سخت کوشی اغلب می تواند کمبود توانایی را جبران کند
[ترجمه ترگمان]کار سخت اغلب باعث کمبود توانایی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. This year's good harvest will make up for last year's bad one.
[ترجمه م.م.] برداشت خوب امسال جبران برداشت بد پارسال را هم خواهد کرد
|
[ترجمه گوگل]برداشت خوب امسال، برداشت بد سال گذشته را جبران می کند
[ترجمه ترگمان]برداشت خوب امسال برای یک سال بد خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We rehearsed all day Saturday, to make up for lost time.
[ترجمه گوگل]شنبه تمام روز را تمرین کردیم تا زمان از دست رفته را جبران کنیم
[ترجمه ترگمان]ما تمام روز شنبه تمرین کردیم تا وقت تلف کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Beautiful scenery does not make up for the flaws of this film.
[ترجمه گوگل]صحنه های زیبا ایرادات این فیلم را جبران نمی کند
[ترجمه ترگمان]مناظر زیبا برای نقص های این فیلم ساخته نشده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She tried to make up for her shabby treatment of him.
[ترجمه گوگل]او سعی کرد رفتار کثیف خود را با او جبران کند
[ترجمه ترگمان]سعی کرد که به خاطر روش shabby او را جبران کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Nothing can make up for the loss of a child.
[ترجمه گوگل]هیچ چیز نمی تواند فقدان یک کودک را جبران کند
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز نمی تواند باعث از دست رفتن یک کودک شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Racial preferences are a way to make up for years of discrimination against minorities.
[ترجمه گوگل]ترجیحات نژادی راهی برای جبران سال ها تبعیض علیه اقلیت ها است
[ترجمه ترگمان]اولویت های نژادی راهی برای جبران سال ها تبعیض علیه اقلیت ها هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The team will be anxious to make up for a disappointing start to the season.
[ترجمه گوگل]این تیم مشتاق جبران شروع ناامیدکننده فصل خواهد بود
[ترجمه ترگمان]تیم برای شروع ناامید کننده در فصل آینده نگران خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They hurried on to make up for lost time.
[ترجمه حسین جعفری] آنها عجله داشتند تا زمان از دست رفته جبران شود.
|
[ترجمه گوگل]عجله کردند تا زمان از دست رفته را جبران کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها عجله داشتند که زمان را از دست بدهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. After all the delays, we were anxious to make up for lost time.
[ترجمه حسین جعفری] بعد از این همه تاخیر، ما مشتاق بودیم که زمان از دست رفته را جبران کنیم.
|
[ترجمه گوگل]بعد از کلی تاخیر، مشتاق جبران وقت از دست رفته بودیم
[ترجمه ترگمان]بعد از این همه تاخیر، ما مشتاق بودیم که زمان را از دست بدهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I don't eat breakfast but I make up for it at lunch.
[ترجمه گوگل]من صبحانه نمیخورم ولی ناهار جبران میکنم
[ترجمه ترگمان]من صبحانه نمی خورم اما موقع ناهار این کار را می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Ask for an extra compensation payment to make up for the stress you have been caused.
[ترجمه گوگل]برای جبران استرسی که به شما وارد شده است، یک غرامت اضافی بخواهید
[ترجمه ترگمان]برای جبران استرسی که ایجاد کرده اید درخواست غرامت اضافی کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• compensate for; complete, supply what is lacking

پیشنهاد کاربران

وقتی یک ویژگی مثبت یک ویژگی منفی رو جبران میکنه ازین قالب استفاده
( ویژگی منفی ) makes up for ( ویژگی مثبت )
مثلا؛
his wealth makes up for his ugly face
ثروتش، قیافه ی بدش رو جبران میکنه.
Make up for ( جبران معنوی )
( با رفتار و عملکرد ) جبران کردن
The team will be anxious to make up for a disappointing start to the season
این تیم نگران خواهد بود برای جبران شروع ناامیدکننده این فصل
...
[مشاهده متن کامل]

Make good ( جبران مادی )
( با پول، تعمیر . . . ) جبران کردن
My uncle owed thousands, but eventually he made good on all of his debts
عموم هزاران دلار بدهکار است اما بالاخره جبران کرد تمام بدهی اش را ( پرداخت کرد )

جبران کردن/جای خالی چیزی را پر کردن.
جبران کردن، تلافی کردن
Hopefully i can make up for that
امیدوارم بتونم حبران کنم ان را
جبران کردن شرایط بد
تلافی کردن
جبران کردن
جبران مافات کردن

بپرس