پیشنهادهای فانکو آدینات (١,٥٢٩)
وکیل تسخیری: هنگامی که دعوایی کیفری جریان داشته و با وجود ضروری بودن وکیل در دادرسی، به دلیل خودداری متهم از گرفتن وکیل و یا نداشتن توان مالی برای ای ...
آرتا: سنسکریت: āratā ـ آرام شده، آرامش یافته. شاد، شادمان، مسرور، به وجد آمده.
اخیرالذکر: همتای پارسی این ترکیب عربی، اینهاست: به تازگی گفته شده ( دری ) نوتن پوروه nutan - purva ( سنسکریت: nutana )
اخیر: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: نوتن nutan ( سنسکریت: نوتنه nutana )
اخیرا: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: به تازگی ( دری ) پدنوتن padnutan ( پیشوند مانوی قید ساز پد با واژه ی نوتن که در سنسکریت نوتنه nutana بو ...
وکیل اتفاقی: به کسی گویند که پروانه ی وکالت ندارد ولی تحصیل کرده رشته حقوق است و می خواهد به صورت موردی برای حل مشکل کسی وکیل شود؛ در این صورت می توا ...
وکیل انتخابی یا تسخیری: هنگامی که دعوایی کیفری جریان داشته و با وجود ضروری بودن وکیل در دادرسی، به دلیل خودداری متهم از گرفتن وکیل و یا نداشتن توان م ...
وکلا: همتای پارسی این واژه ی عربی که جمع وکیل است، این می باشد: ازیودان ezyudān ( اوستایی: zyaiod: وکیل با پسوند جمع آن )
وکیل: همتای پارسی این واژه ی عربی ( که از ریشه ی وکل vakal ساخته شده ) ، این است: ازیود ezyud ( اوستایی:زیَئیُد zyaiod )
وکالت بلاعزل: وکالتی که در آن نوشته شود موکل حق برکناری وکیل را ندارد. ( فرهنگ بزرگ سخن ) همتای پارسی این عبارت عربی، این است: ادیواک نسان adivāk - ...
وکالت مقید: وکالتی را گویند که در آن مورد وکالت معین است؛ و وکیل باید در همان مورد معین عمل نماید. همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: ادیواک پد ...
مقید: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: پدیستاگ padistāg ( پهلوی )
وکالت مطلق: وکالتی است که در آن کسی، دیگری را برای همه ی کارهای خود وکیل می کند ( فروش، خرید، پرداخت هزینه خانواده …… ) و وکیل نیازی به اجازه از موکل ...
وکالت: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: ادیواک adivāk ( سنسکریت: adhivāka )
بلاعزل: همتای پارسی این ترکیب عربی، این است: نسان nosān ( پیشوند نا با مانوی: osān: عزل )
تثبیت: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: آراز ārāz ( خراسانی )
ارتقا: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: ایژیا ižyā ( اوستایی: ižya )
ترفیع: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: ابراس abrās ( پهلوی و مانوی )
دعاوی: همتای پارسی این واژه ی جمع دعوا که در عربی از اوستایی دئیوی daivi ساخته شده، این است: مرانل merānel ( لکی )
مزید بر علت: مزید و علت دو واژه ی عربی است؛ همتای پارسی این است: اسپین espin ( اوستایی: spin ) بر پارول pārul ( پشتو )
اقیانوس: همتای پارسی این واژه ی عربی شده، اینهاست: مسیاپ masyāp ( اوستایی: masyuāpu ) اسموت esmut ( سغدی: esmutr )
زجر: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: پزد pazd ( اوستایی ) آزار، شکنجه ( دری )
تصرف: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: فدیر fadir ( سغدی: fatir ) اشیتا aŝitā ( اوستایی: aŝa�ta ) اویتن avitan ( اوستایی: avitani ) جیگایور ...
مخلوقات: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: بوشینتان buŝintān ( اوستایی: buŝyant با پسوند جمع آن )
مخلوق: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: بوشینت buŝint ( اوستایی: buŝyant ) آفریته āfrite ( سغدی )
خالق: همتای پارسی دو بخشی برای این واژه ی عربی، اینهاست: داتار ( پهلوی ) داتر dātar، تشن taŝan ( اوستایی )
اسفراین: این نام در زبان سغدی sfrine ( آفریننده، پدید آورنده، مخترع ) بوده است.
خلل: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: آهگ āhog ( مانوی و پهلوی ) ابسنت absent، یمان yemān ( سغدی )
اخلال: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: دروش doruŝ ( پهلوی: druŝ )
اختلال: همتای پای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: پاتیوز pātyuz ( سغدی: patyoz ) آشفتگی ( دری )
مجری mojri: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: کرتار kartār، وردیشنار vardiŝnār ( پهلوی )
قاشق: همتای پارسی این واژه ی ترکی، این است: کابژه kābže ( سغدی: kapce )
مخوف: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: ترسناک، هراس انگیز، هراسناک، بیمناک، دلهره آمیز، دلهره آور ( دری ) سهمن sahmen ( مانوی ) ارغند arqand ( ...
مدیر عامل: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: مهسیراس mehsirās ( مه: مهتر با واژه ی سنسکریت siras: مدیر )
مثلث قائم الزاویه: همتای پارسی این سه واژه ی عربی، این است: تشروی شنگ اَستاک teŝruye - ŝeng - astāk ( اوستایی ـ خراسانی ـ پهلوی )
تداوم: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: آستنیا āstanyā ( سغدی )
مربع: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: چسروش casruŝ ( اوستایی: چثروشه caşruŝa ) چورس curas ( خراسانی ) .
مستطیل: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: آیتس āyatas ( سنسکریت ) دریژوک drižuk ( کردی: drižuka ) لاکیش ( کردی )
انقیاد: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: پیروی، تاراس، گردن نهی، فرمانبری ( دری )
انتظامات: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: سمبالان sambālān ( خراسانی ) سامانل sāmānel ( سامان با پسوند جمع لکی اِل )
انتظام: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: سمبال sambāl ( خراسانی ) دَهناد ( دری )
شاهد: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: ویگاه vigāh ( پارتی ) گوکاس gukās ( پهلوی ) گواه govāh ( دری )
عایق حرارتی: عایق و حرارت دو واژه ی عربی است که پسوند پارسی ی به حرارت افزوده شده است؛ همتای پارسی این است: فاشکوی گرمایی fāŝkuye - garmāi ( سغدی: فا ...
عایق: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: فاشکو fāŝku ( سغدی: faŝkux )
مطلقا:همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: اجاشا ajāŝā ( خراسانی ) آزپرم āzparam ( سغدی: آذپرم āżparam )
علی الاطلاق: به طور کلی، مطلقا ( فرهنگ بزرگ سخن ) همتای پارسی این ترکیب عربی، اینهاست: اجاشا �jāŝā ( خراسانی ) آزپرم āzparam ( سغدی: آذپرم āżparam )
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: گویا ( دری ) ساکشات sākŝāt، ویسپشتم vispaŝtam ( سنسکریت ) پرادو parādu ( سنسکریت: prāduh ) وادیار ( کردی )
ظاهرا: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: گویا ( دری ) ساکشات sākŝāt، ویسپشتم vispaŝtam ( سنسکریت ) پرادو parādu ( سنسکریت: prāduh ) وادیار ( ک ...
قبیح: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: فرخش farxaŝ، بد، زشت، ناپسند، نکوهیده ( دری ) گمال gamāl ( لکی و لری )
غلیظ: همتای پارسی این واژه ی عربی در زبان دری اینهاست: نفام nafām، تارون tārun، تارین tārin، چگال cagāl.