پیشنهادهای فانکو آدینات (٢,٤٧٣)
توبه: افسوس خوردن از انجام دادن گناه و پشیمانی از آن با پذیرفتن پیامدها و پرداخت تاوان آن و با این نیت که دیگر تکرار نشود. ( https://www. cnrtl. fr ...
بی شائبه، بی آلایش. for an act of unostentatious kindness, there is nobody whom I would fix on more than on Mr. Knightley از لحاظ محبت بی شائبه، من ...
1 - چی ( پسوند فاعلی ) این پسوند نخستین بار در زبان سنسکریت به کار رفته و در واژه ی انیچی aneyci راننده گاری، گاریچی آمده است. ( فرهنگ سنسکریت - انگل ...
لنج lenj ، lanj از انگلیسی launch قایق بزرگ موتوری. ( فرهنگ بزرگ سخن )
وزنه: 1 - جسمی آهنی یا سنگی برای سنجش که در ترازو به کار می رود. 2 - آهنی که برای ایجاد تعادل میان دو چیز به کار می رود. 3 - گوی آهنی و توپر در اند ...
در سده ی نوزدهم و بیستم به معنی بیضی هم به کار می رفته است. ( نگاه کنید به فرهنگ سنسکریت - انگلیسی مونیر ویلیامز چاپ 1875 و 1964 )
مرغوب: این واژه ی عربی، امروزه در پارسی به معنی با کیفیت به کار می رود و همتای پارسی آن اینهاست: سادو ( سنسکریت: sādhu ) شانوخ ŝānux ( سغدی )
اتم atom: از آن جایی که زبان های اروپایی هم خانواده با زبان پارسی هستند و ریشه در سنسکریت دارند و گفته می شود زبان های هند و اروپایی و هند و ایرانی، ...
متمادی: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: پیاپی، دراز ( دری ) دراژنگ darāžang ( اوستایی: darājangh ) درگهیا dargahyā ( اوستایی: daregahyā )
عروض و قافیه: همتای پارسی این دو و اژه ی عربی، این است: ترگایت و سرواده targāyto - sarvāde ( دری ـ سنسکریت ـ دری ) تر: ترازو گایت: ( سنسکریت: gāytra ...
آدم ظریف.
دقیقه: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: سوکشیما sukŝimā ( سنسکریت: sūkŝma )
حجیم: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: دامب dāmab ( بلوچی ) گَهنو gahnu ( سنسکریت ) ویتان vitān ( سنسکریت: vitāna )
جزئیات، ته توی کار یا چیزی. that there are many people now living who still recall the most minute details که هنوز برخی که زنده مانده اند همه جزئیات ...
موضوع: آن چه در باره ی آن گفتگو می شود؛ همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: جُستار ( دری ) ویفراس vifrās ( پارتی و سغدی ) آسریت ( سنسکریت: آصریت ...
کلیت kolliyat: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: هماگیش hamāgiŝ ( پهلوی: hamāgiŝn )
وزیر: این واژه در پهلوی ویچیر vicir بوده ( فرهنگ واژه های پهلوی، بهرام فره وشی ) که به عربی راه یافته است و در سنسکریت سَچیوه saciva ( فرهنگ سنسکریت ...
ذبح، کشتار، قتل عام. Instead of wantonly slaughtering them, man will resume responsible stewardship over the earth, taking good care of them به جای ...
سفلی: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: پایین، پست ( دری ) چاپار، چاسا ( سغدی ) چازر cāzar ( سغدی: چاذر ) ازیر �zir ( پهلوی )
آتیلا: این نام در سنسکریت: اتهیلا athillā ( به گردش درآورنده ی سخن، آن که سخن را بر سر زبان ها می اندازد ) می باشد. ( فرهنگ سنسکریت - انگلیسی مونیر ...
1 - قصر: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: کاخ، کوشک ( دری ) آیون āyvan، شاهیگان ŝāhigān ( پارتی، مانوی و پهلوی ) درباس darbās ( پهلوی ) تچر t ...
this is bupleurum falcatum polygonum multiflorum thunberg این از تیره ی چتریان است و این هم هفت بند چینی است.
هومینا: هو در اوستایی پیشوندی است به معنی خوب، نیکو، عالی، بهترین، خوش؛ مانند هوپرنه hu - perena خوش پرواز، هوتاشت= hu - tāŝta خوش اندام، هوجسته hu - ...
ماتحت ( آنچه در زیر است ) : همتای پارسی این عبارت عربی که در فارسی به صورت نام به کار می رود، اینهاست: کون، هَتَک، نشیمنگاه ( دری ) کنگ keng، گرم ge ...
variant spelling of solar ( https://www. merriam - webster. com/dictionary/sollar )
لواط تفخیذی: همتای پارسی این است: دَرمالی ( لری ) .
لواط: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: وَئِپ vaep ( اوستایی ) گوات gavāt ( کردی )
آماندا: این نام در سنسکریت آمندا āmandā ( بسیار زیبا، آراسته، ستوده، شادی بخش، شاد کننده ) بوده و مذکر آن آمنده āmanda نام گیاه کرچک ( جند بیدستر، بی ...
صلح عمری: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، لین است: شانت جیتی ŝānte - jiti ( سنسکریت: صانتی śānti با اوستایی جیتی )
افراخته، افراشته، بلند شده. The potent palm was uplifted to strike again دست خاله جان باز هم بالا رفته بود که او را بزند Those in favor, please si ...
آنا: این نام در سغدی ānāy ( راهنمایی ـ رهبری ـ هدایت کردن ) بوده که در پارسی نو به صورت نام و به معنی راهنما، رهبر. به کار رفته است. ( فرهنگ واژه های ...
به محض: همتای پارسی، اینهاست: تا، همینکه ( دری ) به محض این که او را دید، تا او را دید، همینکه او را دید. هربه herba ( کردی )
1 - محض ( خالص ) : همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: راوک rāvak ( دری ) 2 - محض ( برای، به خاطر ) . مانند: محض رضای خدا، محض یادآوری و. . . هم ...
مستعمل: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: ژنده žende، سخش saxŝ، رگوک roguk، فرغیش farqiŝ، داغینه dāqine ( دری ) رتک retek ( خراسانی ) آلیق ( بخ ...
جناس: ( دو واژه که در نگارش و گویش یکسان ولی در معنی متفاوت. مانند شیر خوراکی و درنده ) همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: وکرت vakrot ( سنسکری ...
مرکبات: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: نالیپرنا nālipornā ( نا: نارنج؛ لی: لیمو: پر: پرتقال؛ نا: نارنگی )
مرکب markab: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: هوزان huzān ( اوستایی: huzāna ) 1 - مرکب morakkab ( ترکیب شده ) . همتای پارسی اینهاست: مکا makā ( ...
extract of ammonium
تناسخ: ( Reincarnation ) پدیده ای که در آن روح، پس از مرگ جسمانی، دوباره در تن انسان دیگری یا به ترتیب در چندین بدن دمیده می شود تا تکامل معنوی خود ر ...
تجسد ( Reincarnation ) پدیده ای که در آن روح، پس از مرگ جسمانی، دوباره در تن انسان دیگری یا به ترتیب در چندین بدن دمیده می شود تا تکامل معنوی خود را ...
سیاحت: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: وشتاری vaŝtāri ( پهلوی: vaŝtārih )
در زبان فرانسه gerondif خوانده می شود. یعنی مصدری که حالت قید به خود گرفته است و با یک حرف اضافه در پیش از خود همراه است. مانند: برای دیدنِ، برای برد ...
فعل و انفعال ( تاثیر متقابل ) : همتای پارسی این ترکیب عربی، این است: سوتار تیگاتیگ sutār - tigātig سوتار ( پهلوی: sutārih ) تاثیر تیگاتیگ ( بختیاری ...
نگاه کنید به مصدر مقید
Gerund [Latin gerundium, from gero, to bear. ] is the dative or ablative of the infinitive . a kind of verbal noun, partaking of the nature of a part ...
بوشهر: این نام در پهلوی بوخت اَرتَخشِر buxt - artaxŝer ( جای خوشبختی یا رستگاری اردشیر ) بوده است ( فرهنگ واژه های پهلوی از دکتر بهرام فره وشی ) و در ...
نمک: این واژه نم مک بوده است؛ یعنی مکنده ی نم. در گذشته که دیوارها از خشت و گل بود، در کنار یا زیر دیوارهایی که نم داده بود، سنگ نمک کار می گذاشتند ت ...
ضرس قاطع: این دو واژه ی عربی را آخوندها پس از انقلاب اسلامی به زبان فارسی افزودند که در چاپ نخست لفتنامه دهخدا و فرهنگ معین هم نیامده است و بعدها به ...
وشتی: این نام در اوستایی وشته vaŝta ( پیروز ) بوده و از وهیشت ( vah - iŝt ) ( بهترین جا، بهشت ) گرفته نشده است. ( فرهنگ واژه های اوستا، احسان بهرام ...
مصادره: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: ازیت azit ( سغدی ) زینائیت zināit ( اوستایی: zināiti )