پیشنهاد‌های عَجَمَندِه (٣,٧١٨)

بازدید
٦,٤٣٠
تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
-٣١

بساویدن. پساویدن. لَمسیدن.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

بیگانه هراسیک/خارجی هراسیک

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

بیگانه هراس

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

سرنگون کردن چیزی یا شخصی. To overthrow

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
-١٠

خَلعیدَن. عَزلیدَن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

آزادیدن = آزاد کردن. To make free/to set free م. ث آن ها توانستند ۲۳ زندانی را بیازادند.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
-١٠

آزادیدن = آزاد کردن. م. ث آن ها توانستند ۲۳ زندانی را بیازادند.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

آناکاوییدن/آناکافتن از برساخته های استاد ادیب سلطانی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

نُچنُچیدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

نُچ نُچ کردن. م. ث بجای نچنچیدن بگو که کدوم قسمت رو اشتباه انجام دادم.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

نُچنُچیدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

برگزار کردن.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

باعث سکته شدن. To make s. b have stroke.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
-١١

سکتهیدن = سکته کردن. سکتهاندن = باعث سکتهیدن کسی شدن.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

To have a stroke. سکته کردن.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

قفل کردن. To lock.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
-١٨

قُفلیدَن = قفل کردن. م. ث حواست باشه قبل از رفتن، در رو بِقُفلی.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

یاسیدن = ناامیدیدن. ( از یاَءس عربی ) م. ث یاسیدن هیچ سودی برای تو نداره.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

یاساندن = باعث یاسیدن. م. ث باوجود تمامی تمامی تلاش های دشمنانم برای یاساندن من، باز هم من نفر اول شدم.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

نااُمیدیدن = ناامید شدن. م. ث آدم واقعا می ناامیده وقتی میبینه چه کسانی دارند این کشور رو اداره می کنند.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

ناامیداندن = ناامید کردن م. ث هیچ چیزی نمیتونه منو بِناامیدونه.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

قُپی آمدن. م. ث کارش فقط اینه که گنده گوزی کنه ک بقُپیهِ.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
-١١

لافیدن. بُلُفیدن. قُپییدن.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
-١٥

اَبرگرفتن = ( از "اَبَر" به معنای" بالا" و گرفتن ) کسی را دست بالا گرفتن. کسی را بیشتر از آن چیزی که است پنداشتن. م. ث اگر پیش از مسابقه، حریف خودت ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

کِهگیریدن/کهگرفتن ( از "کِه" به معنای "کمتر، پایین تر، کوچکتر" و گرفتن ) = کسی را دست کم گرفتن. کم تر از آن چیزی که شخص است او رو پنداشتن. م. ث کُش ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

پیشپیشیدن = گربه را صدا کردن.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

جیش کردن. شاشیدن. To piss. To make wee wee.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

چُریدن ( از چُر لری ) شاشیدن جیشیدن بولیدن ( از بول عربی )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

ساختن واژه نو . ساخته شده از نوواژهیدن، مانند : کاهیدن = کاستن خواهیدن = خواستن نواژهیدن = نوواژستن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

تلنباریدن. م. ث این ها رو روی هم اینطوری نَتَلنبار.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

تلنباریدن. م. ث این ها رو روی هم اینطوری نَتَلنبار.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

تلنباریدن. م. ث این ها رو روی هم اینطوری نَتَلنبار.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

To neologize. واژه نو ساختن.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

آمیریکاینیدن. م. ث اگر طرح این فرآورده را بیامریکاینیم، اون وقت فروشش دوبرابر خواهد شد.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

غرقیدن = غرق شدن م. ث هر روز، دمِ غروب، می غرقم توی دریای اندیشه هام.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

To make s. b/s. th drown غرقاندن = غرق کردن. م. ث سنگینی وزن او بود که او را غرقاند.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

غرقیدن = غرق شدن م. ث هر روز، دمِ غروب، می غرقم توی دریای اندیشه هام. غرقاندن = غرق کردن. م. ث سنگینی وزن او بود که او را غرقاند.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

بعد از ساعت ها پَرسِهیدَن توی جنگل، بلاخره به آبادی رسیدیم.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

ژرفاندن = ژرف کردن. م. ث ژرفاندن رابطه زناشویی، از طریق مهرورزی و محبت رخ می دهد.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

ژرفیدن = عمیق تر شدن. م. ث بر اثر زلزله، این گودال ها همگی ژرفیدند و بزرگ تر شدند. ژرفاندن = ژرف کردن. م. ث ژرفاندن رابطه زناشویی، از طریق مهرورز ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

ژرفیدن = عمیق تر شدن. م. ث بر اثر زلزله، این گودال ها همگی ژرفیدند و بزرگ تر شدند. ژرفاندن = ژرف کردن. م. ث ژرفاندن رابطه زناشویی، از طریق مهرورز ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

طبخیدن.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

شاد کردن. شادوندن ( عامیانه ) م. ث دلقک گفت :《کاره من، شادوندن بچه هاست》

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

شاد شدن. To become happy. خوشحالی کردن.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

دُشنامیدن. To insult م. ث دمشنامیدن به بقیه، فقط باعث خشماندن آن ها می شود و کاری را دوا نمیکند.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
-١١

دُشنامیدن. م. ث دمشنامیدن به بقیه، فقط باعث خشماندن آن ها می شود و کاری دوا نمیکند.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

ترجمه کردن. To translate. م. ث اگر میخواهید این متن را برایتان بِتَرجُمَم، بایدمبلغی را بِپیشپَردازید.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

دوبرابریدن = to double م. ث شرایط جوریه که حتی اگر حقوق مارو بِدوبرابرند، باز هم هشتمون گِروی نُهمونه.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

دوبرابریدن = to double م. ث شرایط جوریه که حتی اگر حقوق مارو بِدوبرابرند، باز هم هشتمون گِروی نُهمونه.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

کسبیدن = کسب کردن. م. ث کسبیدن این مقام را به شما و خانواده گرامیتان شادباش می گوییم.