پیشنهادهای عَجَمَندِه (٣,٧٣٣)
Africanize
فارسی کردن. م. ث واژگان بیگانه را، بر اساس راژمان آواییک زبان فارسی، باید بفارسینیم.
قارقاریدن.
بعبعیدن = بع بع کردن
باعث دیونگی کسی شدن. کسی را ک. سخل کردن
دویوانه شدن/ک. سخل شدن.
Rapper
رپ کردن. To rap
رَپَنده/رَپگَر/رپَکار/رَپوَر
رَپیدَن = رَپ کردن. م. ث رفیقامون ، بعد از مدرسه، توی پارک می رَپیدند.
بَسافَراوردن = بیشتر از حد تولید کردن. م. ث دلیل فاسد شدن این محصول ها این است که کارخانه "X" بَسافَراوَرید.
بساتولید کردن.
تولید کردن.
به عنوان پیشوند "بَسا - - "
لَمس کردن چیزی یا شخصی . م. ث مواد سمی را نباید بِلَمسیم زیرا خطر مرگ بر اثر لمسیدن آن ها وجود دارد.
بساویدن. پساویدن. لَمسیدن.
بیگانه هراسیک/خارجی هراسیک
بیگانه هراس
سرنگون کردن چیزی یا شخصی. To overthrow
خَلعیدَن. عَزلیدَن
آزادیدن = آزاد کردن. To make free/to set free م. ث آن ها توانستند ۲۳ زندانی را بیازادند.
آزادیدن = آزاد کردن. م. ث آن ها توانستند ۲۳ زندانی را بیازادند.
آناکاوییدن/آناکافتن از برساخته های استاد ادیب سلطانی
نُچنُچیدن
نُچ نُچ کردن. م. ث بجای نچنچیدن بگو که کدوم قسمت رو اشتباه انجام دادم.
نُچنُچیدن
برگزار کردن.
باعث سکته شدن. To make s. b have stroke.
سکتهیدن = سکته کردن. سکتهاندن = باعث سکتهیدن کسی شدن.
To have a stroke. سکته کردن.
قفل کردن. To lock.
قُفلیدَن = قفل کردن. م. ث حواست باشه قبل از رفتن، در رو بِقُفلی.
یاسیدن = ناامیدیدن. ( از یاَءس عربی ) م. ث یاسیدن هیچ سودی برای تو نداره.
یاساندن = باعث یاسیدن. م. ث باوجود تمامی تمامی تلاش های دشمنانم برای یاساندن من، باز هم من نفر اول شدم.
نااُمیدیدن = ناامید شدن. م. ث آدم واقعا می ناامیده وقتی میبینه چه کسانی دارند این کشور رو اداره می کنند.
ناامیداندن = ناامید کردن م. ث هیچ چیزی نمیتونه منو بِناامیدونه.
قُپی آمدن. م. ث کارش فقط اینه که گنده گوزی کنه ک بقُپیهِ.
لافیدن. بُلُفیدن. قُپییدن.
اَبرگرفتن = ( از "اَبَر" به معنای" بالا" و گرفتن ) کسی را دست بالا گرفتن. کسی را بیشتر از آن چیزی که است پنداشتن. م. ث اگر پیش از مسابقه، حریف خودت ...
کِهگیریدن/کهگرفتن ( از "کِه" به معنای "کمتر، پایین تر، کوچکتر" و گرفتن ) = کسی را دست کم گرفتن. کم تر از آن چیزی که شخص است او رو پنداشتن. م. ث کُش ...
پیشپیشیدن = گربه را صدا کردن.
جیش کردن. شاشیدن. To piss. To make wee wee.
چُریدن ( از چُر لری ) شاشیدن جیشیدن بولیدن ( از بول عربی )
ساختن واژه نو . ساخته شده از نوواژهیدن، مانند : کاهیدن = کاستن خواهیدن = خواستن نواژهیدن = نوواژستن
تلنباریدن. م. ث این ها رو روی هم اینطوری نَتَلنبار.
تلنباریدن. م. ث این ها رو روی هم اینطوری نَتَلنبار.
تلنباریدن. م. ث این ها رو روی هم اینطوری نَتَلنبار.
To neologize. واژه نو ساختن.
آمیریکاینیدن. م. ث اگر طرح این فرآورده را بیامریکاینیم، اون وقت فروشش دوبرابر خواهد شد.
غرقیدن = غرق شدن م. ث هر روز، دمِ غروب، می غرقم توی دریای اندیشه هام.