پیشنهادهای Shirinbahari (١,٠٣٨)
بی اهمیت. فراموش شده. بحث. موافق نبودن. رسوایی
پول برداشت کردن. طولانی کردن سخنرانی
مثل ریگ پول خرج کردن We splashed out on a new kitchen.
اجازه ندادن برای ناراحت کردن یا خجالت زده کردن کسی
بیش از حد. افراطی
حذف کردن. شامل نشدن. به جا مانده
نامزدی که کمترین رای را به دست می آورد.
زمین سفت
باغ میوه
دله دزدی
سرنخ دادن
جلوگیری از پیشرفت. گیج کردن کسی با کار یا اطلاعات اضافی. مشغول بودن یا کند بودن برای انجام کاری We’ve got to get our marketing spot - on and not bog ...
ویژگی پنهانی که به دلایلی بروز نکرده یه دفعه بروز می کند. She’s not normally so outgoing; I never believed she had it in her to perform in front of ...
زودرنج. عصبی و زود ناراحت شدن
عجله کن
دوست داشتن و دوست بودن I’ve always got on well with Henry. پیشرفت کردن How are you getting on with your essay ادامه دادن Be quiet and get on with yo ...
پیشرفت کردن. ظاهرشدن یا رسیدن. با کسی جایی رفتن. بعداز کسی جایی رفتن. عجله کن. تسلیم نشو
کارگر کارهای خسته کننده
انتقاد کردن The Board of Directors came in fo r a lot o f stick over the way they handled such a touchy issue.
بیخیال چیزی. دوری از چیزی ناخوشایند Jo tried to steer clear of political issues.
انتقاد غیرمنصفانه He’s always slagging her off behind her back.
به استاندارد موردنیاز رسیدن. مورد رضایت her German was not up to scratch
از تجربه ی بد موفق بیرون آمدن. ظاهر شدن. رسیدن مدرکی بعد از تایید
آزار دادن کسی He really knows how to rub her up the wrong way.
مخفف چیزی. دفاع از اصولی. تحمل کردن
حجم کار زیاد. افراد زیاد منتظر I’ve got a backlog of paperwork to get through before I can turn my mind to these other issues. There’s a backlog o ...
موفقیت ناگهانی کردن it turned out, business really took off.
کار گروهی و موثر We have tightened up the defence and are winning matches as a result
به روشنی توضیح دادن. مرتب کردن. طراحی کردن ساختمان یا شهر. پول زور و زیادی دادن
متضاد بودن. برعکس I cook and she does the dishes and sometimes it is the other way around
در شرایط یا محیطی خوب عمل کردن. ولذت بردن از آن کار. وفق یافته As an outgoing person, I’m in my elem ent when I have to make a speech off the top of ...
بدون فکرکردن حرف زدن. فی البداهه I can't tell you off the top of my head
با کسی خشن و نامنصفانه رفتار کردن she would be justified in feeling hard done by
اتهام به فرد بی گناه. قضاوت نادرست
ناممکن
بسیار خوشحال
کسی که با او شوخی شود Have you ever been the butt of a joke?
جذاب نبودن. نامناسب
پناهنده به کشوری دیگر
کم محلی یا نادیده گرفتن کسی
تحقیر کردن. کسی را کوچک کردن
کلوپ شبانه. بار
ناگهان باز شدن
در رابطه با. مربوط به
به تنهایی با مشکلی روبه رو شدن
فحش دادن
سرقت از ساختمان
لپ تاب کوچک
نگران. عصبی Mum and Dad were in a right state when I got in
یاسین به گوش خر خوندن