پیشنهادهای آرش ایرانپور (٨٤٣)
فرانمود
پینمود
در پارسی میانه: زرتوشت
زندگی
در پارسی میانه: آپات
در پارسی میانه: اَویستان
در پارسی میانه گِزیر به معنای پلیس است.
در پارسی میانه: گِزیر
یک زن بازیگر ایرانی
ادبسار
در پارسی میانه: وِراز
شیشِندخت، نام همسر یزدگرد یکم
در پارسی میانه: اَپَرویچ
در پارسی میانه: ارتَخشیر
در پارسی میانه: پاپَک
در پارسی میانه: بَرزان
در پارسی میانه: چِم
در پارسی میانه: هَموک
در پارسی میانه: شَتریکان
در پارسی میانه: شَتریکان
در پارسی میانه: میشَک
این معنی ها غلط است، سار در پارسی چندین معنی گوناگون دارد ولی زرد هیچ کدامش نیست، در این واژه بیش از همه گمان می رود که سار کوتاه شده سر باشد، پس سار ...
این نام ایرانی نیست، اگر خیال می کنید هست باید بگید چه ریشه ای داره و سندش رو معرفی کنید نه هر چیزی توی ذهنتون گذشت بنویسید. ایرانی هایی که این نام ...
افسانه آدم و حوا در میان اقوام سامی تبار رایج است و ربطی نمی تواند به ترک ها داشته باشد.
دین یک واژه ایرانی به معنی وجدان است که در زبان تازی معنی جعلی مذهب را برایش ساخته اند.
در پارسی میانه: ورتکی
در پارسی میانه: کِرپَک در پارسی نو: کرپه
در پارسی میانه: کان در پارسی نو: کان
در پارسی میانه: ارژن
در پارسی میانه: واتگیس در پارسی نو: بادغیس
در پارسی میانه: بالِست در پارسی نو: بلندی
در پارسی میانه: هات / فرگرد
این مفهوم که بهش های کتاب را باب بنامند را تازیان از زبان پارسی میانه گرفته اند، چون در پارسی میانه به هر فصل از کتاب �در� هم گفته می شد و باب ترجمه ...
در پارسی میانه: نِشامی
نام درستش کُهِستان است.
در پارسی میانه: آشیختن
در پارسی میانه آشیختن یعنی جریان داشتن
واژه سالار یک واژه ایرانی است و ربطی به ترکان سالار ندارد، آن ها خودشان را سالیر می نامند.
در پارسی میانه: پاترم
این واژه مسخره زمانی به جای چگالی استفاده می شد. درود بر فرهنگستان یکم و دوم که پاکش کردند
آتش در زبان های ایرانی: در زبان اوِستایی: آثره / آترش در زبان پارسی باستان: آچ در زبان سغدی: آتر در زبان پارتی: آدور در زبان پارسی میانه: آتور در زب ...
پانترک ها و پانلر ها چه قدر زمان نیاز دارید که بتپنید بفهمید قبیله پرستی احمقانه است؟ چرا درکش سخته برای شما؟
در پارسی میانه: دوتَک
در پارسی میانه: ستپرک
در پارسی میانه: ستورگاس در پارسی نو: ستورگاه
در پارسی میانه: ستورگاس در پارسی نو: ستورگاه
در پارسی میانه: هونیاک / نیواک در پارسی نو: خنیا / نوا
در پارسی میانه: تَرساک در پارسی نو: ترسا
در پارسی میانه: وَس / ویش در پارسی نو: بَس / بیش