پیشنهاد‌های غزال سرخ (١,٣٧١)

بازدید
٣,٣٨٦
تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

در نظر است که، [نقل از فرهنگ هزاره] برنامه ریزی شده است که [نقل از فرهنگ هزاره] تصور می شود که فکر می کنند که

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

امرار معاش کردن درآمدزایی کردن گذراندن زندگی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

در زبان محاوره [slang] خطاب به زنان هم به کار می رود. بنابراین، در فارسی شاید بتوان این معادل ها را صرفاً برای کاربرد در ترجمه ی زبان محاوره به کار ب ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

"a certain age" is a phrase "used to avoid saying that a person, usually a woman, is no longer young but is not yet old" of an unspecified age, but n ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤

شروط استلزامات

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

bounded محدود محصور

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

British English spoken used to say that you are very hungry or thirsty and want a particular food or drink خوردن پیتزا یکجا این اصطلاح در زمانی به کا ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٢

نور زیاد روشنایی تابناک روشناییِ زیاد روشنایی پرنور

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

Not wearing clothing; not covered by clothing, hair, feathers, etc. ( of an activity or event ) In which participants do not wear clothing برهنه لخت ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

در نظر داشتنِ ایده ای در نظر گرفتنِ ایده ای بررسی کردنِ ایده ای فکر کردن به ایده ای : we're playing with the idea of emigrating ما در حال بررسی ایده ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد

to consider without giving deep thought to or coming to a conclusion concerning در نظر داشتن در نظر گرفتن بررسی کردن مثال: : we're playing with the i ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

having strong feelings of sadness or sympathy, because of something someone has said or done متأثر تحت تأثیر احساساتی مثال: When she told me about ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

cause someone to start doing something, especially laughing or talking کسی را به آغاز کاری برانگیختن کسی را به حرف کشاندن یا به خنده و گریه انداختن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

be/mean everything ( to somebody ) From Longman Dictionary of Contemporary English be/mean everything ( to somebody ) to be the most important thing ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

be/mean everything ( to somebody ) From Longman Dictionary of Contemporary English be/mean everything ( to somebody ) to be the most important thing ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٨

Definition of weigh on. : to make ( someone or something ) sad, depressed, or worried The bad news is really weighing on me. I can tell that somethin ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

not relaxing, difficult. Examples I have been having really rough nights lately. I can barely sleep شب سخت شب ناآرام

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧

To have a lesson means to be occupied with a lesson دوره دیدن درس گرفتن آموزش دیدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١

بی واسطه [تجربه] مستقیم [تجربه] دست اول

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

it is or was necessary or unavoidable ضروری است لازم است گریزناپذیر است مثال: "if needs must, they will eat any food" اگر لازم باشد، آنها هر غذایی ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٠

an artwork a work of art قطعه ای هنری اثری هنری کاری هنری

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

artwork work of art اثر هنری کار هنری

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢١

لذت جویانه لذت طلبانه کامجویانه خوشباشانه

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

A pleasure quarter is an area of a city where drinking, gambling, prostitution, and other similar entertainments ( depending on local laws ) are conc ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

ناشناختنی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

نیروبخش انرژی بخش

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧

ویژه خاص دربسته و خاص عده ای محدود [مکان]

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١

در تماس بودن در ارتباط بودن associate or come into contact with another person

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد

چغر بد بدن ( وقتی درباره ی افراد به کار می رود ) I’ve grappled with mountainous sumos با سوموکارهای چغر دست به گریبان شده ام.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٦

ّبرآورده کردن شرایط حائز معیارها بودن واجد معیارها بودن واجد شرایط بودن حائز شرایط بودن با شرایط مطابقت داشتن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

حائز شرایی بودن واجد شرایطی بودن شرایطی را احراز کردن برآورده کردن شروط

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠

برآوردن نیازها برآورده کردن نیازها رفع نیازها ارضای نیازها

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

حرف گوش کن مطیع فرمانبردار

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

1 usually predicative motionless; stationary. 2 undisturbed or tranquil; silent and calm. 3 not sparkling or effervescent

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

( of a person ) tending to talk too loudly and in a blunt or opinionated way پرحرف پرچانه پرسروصدا

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١

جنگل درختزار بیشه

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١

مضطرب پریشان حال نگران استرسی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٢

تعبیر دیگر حسن تعبیر تعبیری است از. . .

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

محض اطمینان محضِ احتیاط محضِ ایمنی و احتیاط برای احتیاط بیشتر برای اطمینان بیشتر برای ایمنی و احتیاط بیشتر محضِ خاطرجمعی برای خاطرجمعی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥٥

استان[ژاپن] ناحیه [ژاپن] قلمرو [ژاپن] منطقه [ژاپن]

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

خود را غرق کاری کردن عمیقاً سرگرمِ کاری شدن سراپا درگیر کاری شدن غرقه در کاری بودن سراپا مشغول کاری بودن در کاری غوطه ور شدن محوِ کاری شدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٩

رابطه داشتن سروکار داشتن Become associated, especially in an emotional or sexual way. For example, He joined the company last year but never really ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٧

پرجنب و جوش پرهیجان پرتحرک پرشتاب

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٣

فناوری پیشرفته اَبَرفناوری

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠

جنون آمیز جنون آسا دیوانه وار

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

the fans of a particular well - known person, group, team, etc. considered as a distinct social grouping هواداران طرفداران علاقه مندان سینه چاکان

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
-٢٠

بی ثبات کار

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد

بی ثبات کاری

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

To guide someone or something راهنمایی کردن هدایت کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

گذشتن [زمان] رد شدن [زمان] سپری شدن [زمان] پیش رفتن [زمان]