پیشنهاد‌های علی حقی بستان آباد (٤٩٢)

بازدید
١,١٧٠
تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

notoriously قید است برابر نهاد فارسی این واژه : آبرو برانه ، آبرو برانه ای، رسواگرانه ای، گاهی به مفهوم و معنی : به گونه ی رسوا کننده ای . . .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

بَسوایش= basvauesh بسواییدن = لمس کردن بسوا= ملموس

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

بلغور است گاهی با ارزن عوضی گرفته می شود در گفتگو های برخی انگلیسی زبانها

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

لیل به معنی شب واژه عربی است اما "ریر" و" لیل" در زبان های ایرانی به معنی روح باد و طوفان بوده است متاسفانه در فرهنگ واژه ها نگاشته نشده است و هیچ پ ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

در زبان های ایرانی واژه ی "تیر" دو گونه است 1= تیر به معنی پیکان : در کمان می کنند و به سوی هدف می اندازند. این تیر با تیزی و تیغی ایرانی باستان هم ر ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

criteria "سنج - یژه " ، "شناس - ویژک : شاخص، سنجه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

"بافتن : تو ختن و دوختن توختن فرو کردن و در آوردن کاری است که هنگام بافتن و دوختن انجام می گیرد.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

تنیده در برهان قاطع به معنی " سکوت" ، "خاموش بودن و به معنی "فریب دادن" هم استاز برهان قاطع چاپ هند ص 378

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

تنیده ، تنیده بر وزن رسیده خاموش بودن "سکوت"

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

" برابری گرا "برابری خواهی" مزدگ گرا" " کمونیست"

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

کوهل یا کهل : از واژ] های پهلوی آذری است به معنی "غار" دست ساز انسان است و روستاهایی فراوانی در شهر ستان بستان آباد هستند که در نامشان واژ نام : کهل ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

کوهل یا کهل به معنی "غار" دست ساز انسان است و روستاهایی فراوانی در شهر ستان بستان آباد هستند که در نامشان واژه نام :"کوهل: وحود دارد مانند دهکده بنه ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

کوهل یا کهل به معنی "غار" دست ساز انسان است و روستاهایی فراوانی در شهر ستان بستان آباد هستند که در نامشان واژه نام :"کوهل: وحود دارد مانند دهکده بنه ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

" نایی باره ای" و یا "نهی یِ باره ای " categorical negative : " نهی یِ مقوله ای" ترمین دستوری زبانشناسی هست به وند هایی ( پیشوند ها میانوند ها و پسون ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

transgress برابر فارسی آن : "تخطی کردن تجاوز کردن" گذر کردن از مرز ها ) گفتگو و غیره ) و پافرا تر نهادن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

"با این روش" whereby و "بدینگونه " گاهی ممکن است که به معنی به "کدامین روش" ترجمه کنیم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

morphophonemicspelling برابر نهاد فارسی آن " نگارش واژ - واجی" و هم چنین : " نگارش واج - واژکی"

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

"کمپوش" به معنی استثناء. واژه ای آذری است برای برابر نهاد استثنا

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

نمود " در ر زبان آذربایجانی به معنی شکل و فرم میباشد.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

بخشنده ، حاتم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

نافرمانی در نوشتارهای کهن که از زبان یونانی ترجمه شده اند بکار رفته است اما واژ آمیخت های آن در انگلیسی زیاد است

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

بروشنی به شفافی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

"مایع زرنیح" ، "مایع موبر" یا "روغن موبر"

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

حالت andative مندوری" یا برون رفتایی" در زبانشناسی حالت به حالتی گفته میشود که کنشا ها ( فعل ها ) حرکتی با گرفتن پی بست پسوندی و بندرت پیشوندی سر راس ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

حالت "سرراستایی "در زبان شناسی ventive در گفتار حالت به حالتی گفته می شود که کنش و یا ندا سرراست به خود سخنور بر می گردد. شناسگر، حالت" سر راستایی" د ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

"بسته" و"دسته علوفه"

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

دریغ همان دریگ است به معنی :" بی بخشش" و "بی وارث" و در کل افسوس معنی می دهد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

از دو بخش شکل گرفته = ریگ سود ، ارث = بی دریغ=" بی بخشش" "افسوس"

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

بهره، نزول

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

ریگ به معنی : "هدیه"، و " بخشش" "ماترک" در مرده ریگ هم بجا مانده است الته برخی به اشتباه فکر می کنند که این به نمود مجازی هست ولی ان درست نیست ریگ خ ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

" اهل گذشت کردن" دست باز= خّیر دست باز=وضع اقتصادی خوب داشتن دست باز = رام ، مطیع

پیشنهاد
٤

"کتک زدن" حمله کردن" ، "ردن"، و " زیاده روی کردن": در کاری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

خشه =khashe در اصل به معنی "نیرو " بوده است خشه گیاه قدرت" اسپست گیاهی هفت ساله که کاشته می شود دانه های آن بنفش رنگ می باشد و بسیار نیروزا هست در ز ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

" پیشا درو" نخستین درو گیاهان در کشاورزی بویژه درو کردن یونجه و خشه ( اسپست ) و دیگر علوفه هایی که می توان دوبار درو کرد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

زن دوبیتی سرا ی سوگواری زنی که بداهه گویانه در سوگواری ها مداحی کند

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

گرد = gerd "شهر" و "آبادی" محل زندگی یکی دیگر از معنی های " گرد می باشد مانند هشتگرد دستگرد دارابگرد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

محل ورود آب به گول سوراخ ورود آب

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

برابر فارسی آن "پیشوند های پرکنش" در زبانشناسی پیشوند هایی که نقشی متفاوتی دارند وبسته به گونه و حالت و واژگان و جایگاه خود معنی های متفاوتی را به وا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

قیدواره ای = adverbially

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

domesticated: جانواران خانگی شده " رام شده" اهلی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

"تکواژ واژگانی" lexical morpheme :برابر فارسی آن هست واژه ای آمیخته است وکاربرد آن در مقولات زبانشناسی هست به معنی های " تکواژ واژگانی" و همچنین " ت ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

determining: برابر فارسی " باز شناسی " "شناسگری " " باز تعریف کردن"

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

حماسه : برابر عربی آن می شود" "رجز" و "رجز خوانی " وازه آمیخته ی عربی فارسی هست که در زبان فارسی هم بکاربرده می شود. حماسه " از نظر اتیمولوژیکی در ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

برابر فارسی توالی " تواتر: پیاپی، پیاپِیش، پشت سرهمی،

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

contracts: "همیدگی " در زبان شناسی فرو شدن یک یک آوا در صدای دیگر را می گویند. این رخداد بیشتر در واکه ها رخ می دهد در همخوان ها کمتر رخ می دهد. معنی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

اخته واژه ایرانی هست که به زبان مغولی و ترکی راه یافته است و همان واژه آهیختن هست به معنی بیرون کشیدن و اقته چی به معنی کسی بود که کارش بیرون آوردن ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

در زبان فارسی "لنگر" معنی های بسیار دارد 1 - الوار : چوب بزرگی و سخت و درازی که در ساختمان های قدیمی، در اتاق هایی که بزرگ بودند و یا در ساختمان ها ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

marker برابر نها فارسی آن "شناسگر " می باشد ولی "نشانگر "هم مفهوم را می رساند اما درست ترین گزینه "شناسگر" میباشد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

برابر پارسی preceded : "جلودار "، طلایه دار "پیشتر" "جلوتر بودن:، : بدنبالِ:

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

Verifiability :برابر های فارسی این واژه انگلیسی : "همپذیرفتاری" ، "همپذیره گی "