پیشنهادهای احمد رضا مردان نسب (٤١٣)
به موی کاکل و آن زلف مشکین فتاده صد هزاران کلج در کلج. ابوشکور
چین در چین : فری زان زلف مشکینش چو زنجیر فتاده صد هزاران کُلج بر کُلج شاکری بخاری
ستیزه کردن
جغد
انگور به دار آویختن
خمیده
راست کردن تیر و نیزه به معنی نشانه گرفتن است اما راست کردن امور و کار ها و لشکر به معتی مرتب و منظم کردن است حال با کژ کمان راست کند کار جهان راستی ...
آرام گرفتن
در بدی و گدی توئی منحوس ساستاسا و ساسی آسایی فرالاوی
در بدی و گدی توئی منحوس ساستاسا و ساسی آسایی فرالاوی
یخ بستن و منجمد شدن: آب گلفهشنگ گشته از فسردن ای شگفت همچنان چون شیشه سیمین نگون آویخته فرالاوی
قندیل بستن
چوب دستی بزرگ شبانان: گرد گیتی همیشه گردانی چون شبان با کماسه و باهو فرالاوی
کاسه چوبین گدایان و شبانان: گرد گیتی همیشه گردانی چون شبان با کماسه و باهو فرالاوی
کاسه چوبین گدایان و شبانان: گرد گیتی همیشه گردانی چون شبان با کماسه و باهو فرالاوی
همواره
بختک: ز ناگه بار پیری بر من افتاد چو بر خفته فتد ناگه کرنجو فرالاوی منبع:شاعران بی دیوان، محمود مدبری ۲_اشعار پراکنده ژیلبر لازار
تغار
حبس، زندان ، اسارت: ز توک مست تو عالم خراب است به قید زلف تو خلقی گرفتار فرالاوی منبع:شاعران بی دیوان به کوشش محمود مدبری
چشم، دسته ی مو
من شاعر حلیمم با کودکان سلیمم زیرا که جعل ایشان دوغ است یا لکانه شهید
گر ز آنکه لکانه ات آر، وی است اینک به میان ران لکانه شهید بلخی
کج و معوج کی دل بجای داری پیش دو چشم او گر چشم را به غمزه بگرداند از وریب شهید توانی بر او کار بستن فریب که نادان همه راست بیند وریب ابوشکور شاع ...
گر برای هجو اول بود ، کان هجوی نبود کز غضب رخساره را رنگ طبر خون داده اید ملک الشعرا
بر شود بر باره ی سنگین چو سنگ منجنیق در رود در قعر وادی چون به چاه اندر شطن منوچهری دامغانی
پشت اوی و پای او و گوش اوی و گردنش چون کمان و چون رماح و چون سنان و چون مجن منوچهری دامغانی
پشت او و پای او و گوش او و گردنش چون کمان و چون رماح و چون سنان و چون مجن منوچهری دامغانی
کوهنورد: رام زین و خوش عنان و کش خرام و تیزگام شخ نورد و راه جوی و سیل بر و کوهکن منوچهری دامغانی
کوه
خوش خرام رام زین و خوش عنان و کش خرام و تیزگام شخ نورد و راه جوی و سیل بر و کوهکن منوچهری دامغانی
مقابل سرکش : رام زین و خوش عنان و کش خرام و تیزگام شخ نورد و راه جوی و سیل بر و کوهکن. منوچهری دامغانی
از حسن های اسب بشمار آید و مقابل بد زین باشد رام زین و خوش عنان و کش خرام و تیزگام شخ نورد و راه جوی و سیل بر و کوهکن. منوچهری دامغانی
ظ:به خواب، درخواب
هنگام شب
همان گونه که کلمه سود مند داریم بر همان قیاس ضرر مند هم معنا می دهد اولین بار این کلمه را از مادر بزرگم شنیدم "اگر از من گوش نکنی ضرر مند میشی "
پرنده ای شبیه بلبل
بت، صنم: بوستان گویی بتخانه فرخار شده ست مرغکان چون شمن و گلبنکان چون وثنا منوچهری دامغانی
آسمان خیمه زد از بیرم و دیبای کبود میخ آن خیمه ستاک سمن و نسترنا منوچهری دامغانی
فرشته و محافظ دوزخ
صفت فاعلی مرکب :دننده چون گور یوز جست و رنگ خیز و گرگ پوی و غرم تک ببر جه، آهو دو و روباه حیله، گور دن منوچهری دامغانی
. . . . مانند آهو بدود یوز جست و رنگ خیز و گرگ پوی و غرم تک ببر جه، آهو دو و روباه حیله، گور دن منوچهری دامغانی
. . . . در حیله گری چون روباه یوز جست و رنگ خیز و گرگ پوی و غرم تک ببر جه، آهو دو و روباه حیله، گور دن منوچهری دامغانی
. . . . چون ببر بجهد /بپرد یوز جست و رنگ خیز و گرگ پوی و غرم تک ببر جه، آهو دو و روباه حیله، گور دن منوچهری دامغانی
یوز جست و رنگ خیز و گرگ پوی و غرم تک ببر جه، آهو دو و روباه حیله، گور دن منوچهری دامغانی
. . . مانند میش کوهی دونده یوز جست و رنگ خیز و گرگ پوی و غرم تک ببر جه، آهو دو و روباه حیله، گور دن منوچهری دامغانی
استاد صفت های فاعلی مرکب منوچهری دامغانی پوینده و دونده مانند گرگ یوز جست و رنگ خیز و گرگ پوی و غرم تک ببر جه، آهو دو و روباه حیله، گور دن
. . . چون بز کوهی جست و خیز کند یوز جست و رنگ خیز و گرگ پوی و غرم تک ببر جه، آهو دو و روباه حیله، گور دن
بز کوهی یوز جست و رنگ خیز و گرگ پوی و غرم تک ببر جه، آهو دو و روباه حیله، گور دن
صفت فاعلی مرکب :شکننده ی سنگ خارا حبذا اسبی محجل مرکبی تازی نژاد نعل او پروین نشان و سم او خارا شکن
اسبی سیاه که چهار دست و پای آن سپید باشد حبذا اسبی محجل مرکبی تازی نژاد نعل او پروین نشان و سم او خارا شکن منوچهری دامغانی