پیشنهادهای اژدر (٣٠)
پایه
بینش دهی
تکه های بهم پیوسته
بسترمند - زمینه مند - دارای بستر یا زمینه - بسترگرایی
بی همراه ، فاقد ملازم یا مشایع ، تک ، تنها، تک و تنها، بدون همراه
چیزواره کردن - حالت مادی دادن - از ذهنیت به عینیت رساندن.
الزام - باید
قابلیت ارجاع - ارجاع پذیری - اشاره پذیری
( روانشناسی ) کردار انگیزانه - وابسته به میل و رغبت
جان گرفتن - سرحال آمدن
اعتیاد به کار - وابسته کار
چگونگی انجام کار، حالت انجام کار، راهکار، شیوه انجام کار
خط مقدم
خودمختار
سهم یاری
پیوستار
توهین کردن
پاداش، بن، هدایای نقدی
قائم مقام حوزه عملیات
مدیر ارشد - هیئت عامل
رشته ای - حوزه ای
تبعیت، اطاعت، پایبندی
زدگی. به عنوان مثال دریا زدگی
نیرویی که ارزش برابری داشته باشد. نیروی همتراز
نمایه
دور از used to describe a situation in which two people, companies, etc. operate separately from each other
تامین کننده مالی a person or an organization that provides money to pay for an activity, event, or group
تزئین مرکزی - بخش عمده
to spend time on problems that need to be dealt with quickly, instead of working in a calm, planned way
کل گرایانه - به طور همه جانبه