پیشنهادهای عباس کریمی دخت (٢٧٢)
دشپت ، dosh pot در گویش شهربابکی به غده های گفته می شودکه بطور معمول در گوشت وجود دارند
شطاح ، shataah , کسی که شطح می گوید ، در عامه مردم بد زبانی وهتاکی وبی ملاحظه گی در گفتار است. و زهاد این کلمه را برای اهل طریقت وتصوف بکار می برند چ ...
پلشوندن polshoondan ، در گویش شهر بابکی به سوزاندن وجز دادن کله پاچه گفته می شود ، بطوریکه در این گویش که فارسی هم هست کلمات سوزاندن وجز دادن بکار نم ...
نو شو now shoo در گویش شهربابکی به معنی چیزی است که برای اولین بار شسته می شود ، بویژه این لغت برای شستن مرتبه ی اول کشک خشک شده بکار می رود واین شس ...
نوشو کندن now shoo candan در گویش شهربابکی این فعل برای اولین مرتبه شستن کشک خشک بکار می رود، این عمل شستشو بمنظور کم کردن شوری کشک و زدودن لایه ی نم ...
انداز ورانداز کردن ؛ سنگین سبک کردن ، محاسبه کردن ، تخمین زدن
اسماعیلیه esmaaeiliyeh فرقه ی شیعه مذهب هفت امامی ، که شش امام از شیعه دوازده امامی را قبول دارند، وبه همین دلیل شش امامی هم نامیده می شوند ، بطوریکه ...
مرده سنگ mordeh sang در گویش شهربابکی به خرده سنگی که پای ترازو های قدیمی ( میزون ) می انداختند تا شاهین به تعادل بایستد ، این سنگ معمولا در قیمت محا ...
مرده سنگ گرفتن mordeh sang gereftan در گویش شهربابکی مرده سنگ خرده سنگی است با وزن کم که در میزان های قدیمی استفاده می شده و وزن آن معمولا در قیمت چی ...
هموار کردن ناهمواری های رنگ ماشین را با کاغذ سمباده نرم ، پوس آب کردن می گویند وبا پولیش همراه است ، پوساب پولیش
لمگرد lamgerd از محله های شهربابک است که منطقه ای کشاورزی مسکونی در شمال شهر قرار دارد، اصل لغت رامگرد است که به مرور زمان در گویش با جایگزینی ل به ج ...
چاریدن charidan به حرکت دویدن اسب والاغ در گویش شهربابکی چاریدن می گویند، خر رو بچارونش یعنی بدوونش، ریشه لغت همانندچارپا است که از عدد چهار گرفته شد ...
ارهوک arhook در گویش شهر بابکی ، صدایی که انسان برای دور کردن ورهاندن الاغ بکار می برد ، ومتضاد آن صدای هاش haash است که برای ایستادن حیوان بکار میرو ...
لچوندن lechon dan در گویش شهربابکی به فرو کردن چیزی در چیزی که فشار لازم دارد ، می گویند ، مثلا میگن پوتین اینقدر تنگ بود که هرچی پامو لچوندم توش نرفت
به خر کشیدن be khar keshidan در گویش شهربابکی کنایه از حواله به خر نر دادن است ، مثلا میگن تحریم ها خار ملت به خر کشیده ، یعنی تحریم ها مردم رو بیچار ...
شیر نازکو shirnaazecoo در گویش شهربابکی نوعی مزه است که خوش نیست حالت شیرین ناخوشی است، نظیر لیمو ترشی که در اثر سرما شیرین شده باشد
شیر نشکوshir nesh coo در گویش شهربابکی غده های چرکی کوچکی که در صورت ایجاد می شود وسر چرکی وسفیدرنگ دارد
شیر آغوز shir aaghoz شیر گاو تا چند روز پس از زایمان که چرب تر وغلیظ تراست را شیر آغوز می گویند در گویش شهربابکی به آن شیر جک jak می گویند ، از شیر ...
گیپ gip در گویش شهربابکی به معنی جذب شدن دو چیز کنار هم است ، چسبیدن ، مثلا در بهبود زخم گفته میشه که زخم گیپ اورده یعنی به هم اومده وترمیم شده ، یا ...
گیپ پا gip pa در گویش شهربابکی گیپا مخفف گیپ پا است که به معنی چسبیدن دو پا به هم است ، گیپ به معنی چسبیدن وجفت شدن است ، وقتی میگن تیپا زیرت میزنم ک ...
بدن اختری bedan akhteri بدنی برای عروج به اختران ، بدن روحانی ، مشابه بدنی که در خواب داریم ، بدن پرنده ، برن بالارونده ، بدن سریع الحرکه ، براق ، روح
عوض بدل ، avaz bedal تعویض ، معاوضه ، قلب ودغل ، بده بستون ، رد وبدل در گویش شهربابکی میگن عوض بدلو تو کماجدونو ، یعنی بده بستون ممنوع ، منتفی است
عوض بدل کردن avaz bedal kardan مبادله کردن ، تعویض کردن ، بده بستون کردن ، رد وبدل کردن
پتورpotoor در گویش شهربابکی به معنی مقدار بسیار کم یا هیچی است ، مثلا میگن یه پتورویی ( یه کمی ) نمک بریز تو اوگرموا ، دکترا میگن برا فشارخون خوب نی ...
شریط sherit ریسمانی ار لیف خرما که زبر است، در گویش شهربابکی به ان ریسمان سیس می گویند
گوج ، گج goj , در گویش شهر بابکی به معنی درز است ، کج در یعنی درز در ب
هاش haash در گویش شهربابکی ، صوتی که برای ایست الاغ بکار می رودهاش است ، متضاد آن صوت ای هنeyhan اهن ehen هن hen و نوچ نوچ noch noch که برای راندن حی ...
مشرک moshrek کسس که در وادی کثرت است وبه توحید راه نیافته
پاکی paki ابزاری مشابه کارد کوتاه وکند که در قالیبافی برای بریدن نخ اضافی هرگره استفاده می شود
مغموم maghmoom , غم زده ، اندو هین شده ، در گویش شهر بابکی به کسی که در معامله کلاه سرش رفته ، میگویند مغموم شده
تغار ، te ghaar ، کشمال ، ظرف سفالی که بلندی دیواره آن بلندتر از کشمال است وبرای نگهداری ماست استفاده می شود در حالیکه کشمال برای ساییدن کشک خشک با آ ...
چریدن cheridan , علف خوردن احشام از زمین بیابان ومزارع چریدن chor ridan , با تشدید حرف ر ، در گویش شهربابکی به معنی واریختن تجمع انسانی مثلا میگن رو ...
سیلاب silab , هجی کلمات، بخش کلمات
سگ دست sag dast میله ای که مشابه دست سگ کمی خمیده وکج بوده وچرخش فرمان را که به اهرم فرمان منتقل شده ، دریافت کرده وبطور مستقیم به چرخ ها منتقل می ک ...
کف ساب caf sab تراشیدن ناهمواری ها و صاف کردن خوردگی های سر سیلندر ماشین را کف ساب کردن می گویند
آغوشیدن ؛ این لغت در فرنگ فارسی وجود ندارد
خوشی زده زیر دلش ، کنایه از مقر نیومدن و سر تسلیم نداشتن ونپذیرفتن چیزی که برای فردی مناسب است اما طرف از زیرش در می ره و از پذیرش طفره می ره ، در گو ...
لکو ، lokoo , با واو تقصر، در گویش شهر بابکی به معنی بر آمدگی بویژه بر آمدگی ایجا شده در بدن را می گویند ، چند نقطه برجستگی را لک لک lok lok میگویند ...
کار کار car car در گویش شهربابکی به صدای مرغ گفته میشه ، میگن تخم هات رو جای دیگه میگذاری ، کارکارت اینجا میکنی ، که کنایه از اینه که ؛ منافعت بر ای ...
تشر teshar تهدید کردن با گفتار ، توپ وتشر باهم بکار می رود
لباس پوشاندن ؛ تلبیس
ور جکیدن var jekidan در گویش شهربابکی به معنی پریدن به هواست که کاربردهای متفاوتی در گویش داره مثلا میگن ترسیدم ورجکیدم، یا حرف حق رو قبول کن اینقدر ...
جکیدن jekidan , در گویش شهربابکی به جهیدن ، جکیدن می گویند ، بجک bejak یعنی بجه ، این لغت در مورد حشرات هم بکار نی رود , مثلا ملخ هایی جکو jakoo، یعن ...
جکو jacoo در گویش شهربابکی به عنوان صفت هر جانور جهنده ای اطلاق می شود مثلا ملخ جکو ملخی است که می جهد ، سروده ای هم از کهن وسال های که ملخ می اومده ...
اوگردون ، ابگردون ، در گویش شهربابکی به ملاقه های بزرگ روی یا مس که در کار پختن آش و حلیم بکار روند
تروس ، toroos , ریشه ی این لغت ترسیدن torsidan است ، در گویش شهربابکی بیشتر به پاره شدن البسه در اثر اصطکاک با چیزی یا درگیر شدن با چیزی، بکار می رود ...
اول اینکه ؛مطمعن هستم این کلمه در برخی نقاط یزدو فارس بکار می ره که به شهر بابک نزدیک هستند ، ولیمطمعن نیستم در اغلب نقاط استان عزیز خودمون کرمان بکا ...
آنکیaneki آنی ، اندکی از زمان
تکی taki یگانه ای ، بی همانندی ، بی نظیری ، احدی ، یکدانه ای ، منفردی ، فردی ، کمسانی
علیور aley var شهربابکی ها اسم را گاهی مخفف میگن ، علیور مخفف علی اکبر است