پیشنهادهای عباس کریمی دخت (٢٧٢)
ملوس meloos ، ناز ، در گویش شهر بابکی برای گربه ناز ، بکار میرود ، گربه ملوس
روو row , در گویش شهر بابکی به معنی رقیقوکم مایه ومتضاد آن تیل till به معنی غلیظ است وپر مایه است ، مثلا آش روو ، ملات روو
آموخته aamokhteh در گویش شهربابکی" آمخته "میگن به معنی عادت کرده شرطی شده، کلمه معتاد برای آن مناسب نیست ومعنی ومفهوم متفاوتی داره وبیشتر برای اعتیاد ...
اوچین ow chin در گویش شهربابکی به چار شاخی می گویند که تماما چوبی است وبرای خرمن کوبی در بخش باد دادن خرمن وجمع آوری پخل pekhaal از زمین کاربرد دارد ...
تنوره tenooreh مکاتی از آسیاب های آبی قدیمی بوده که مشابه یک تنور ناوایی ساخته شده بوده ، دهانه در بالا محل ورود آب قنات بوده که همسطح زمین اطراف بود ...
بیده bideh در گویش شهر بابکی به اسبس ( اسپرس ) که پس ازدرو شدن کوپه کوپه ریخته شده وسپس به شکل مکعب مستطیل پیچیده شده می گویند ، که پس از اینکه کمی ر ...
توفاله toofaaleh در گویش شهربابکی برای کسی گفته می شود گیج ودو دل شده وسر دو راهی مونده ونمی دوته چکار بایدش کرد
کهت نو caht now منطقه مسکونی کشاورری است که در قسمت شمال غربی شهربابک استان کرمان قرار دارد
کهت caht روستایی بنام کهت که با واو تصغیر کهتو نام گرفته در منطقه جوزم شهربابک قرار دارد ، کهتو کرا هم در همان منطقه است ، همچنین کهت نو منطقه ای کش ...
مسینون mesinoon نام روستایی از شهربابک استان کرمان احتمالا از لغت مسینیون است که به معنی شنگرف وشنجرف است
لنگ ولگد ، leng o legad لنگ ولقت ، لنگ ولقت زدن در گویش شهربابکی کنایه ا ز تسلیم نبودن در برابر پیشنهادی است
شلنگکshelengac در گویش شهربابکی شلنگک زدن به معنایی بی عار بودن و ول گشتن و بی ثمر به هر جایی سری زدن است
پرفته perof teh در گویش شهربابکی به تکه ی کوچکی از خس وخشاک وکاه وکل و . . . که در شیر یا غذای دیگر می افتد ، پرفته می گویند
چقو پقو che ghoo , peghoo در گویش شهر بابکی کنایه از ، از سر وته مخارج زندگی زدن ، قناعت غیر معمول کردن برای جمع کردن پول وپله
سرتون نمی گیره ، در گویش شهربابکی کنایه از اینه که افتخار نمی دین ، میگن، سرتونونمی گیره تشریف بیارین ، جواب میدن ، از سر مون هم زیاده ، که در کل هر ...
درد سرتون ندم ، در گویش شهربابکی کنایه از اینه که سرتون رو به درد نیارم ، زیاد شرح وتو ضیح براتون ندم ، خلاصه کنم ، مختصر کنم
لک وپک lok o pok در گویش شهر بابکی گنده منده ، نخراشیده نتراشیده ، چاق ولک لک وپک lek o pek در در این گویش به خرت وپرت ، اثاث مثاث ، چیز میز ، وسیله ...
دزدش گرفتن ، dozdesh gereftan در گویش شهربابکی به معنی ، مچ گیری است، گرفتن مچ کسی که کار مخفیانه ای انجام می داده
پونده سنگ ، پانزده سنگ ، معادل یک هشتم جریب، در قسم بندی ، آب قنات وزمین کشاورری در گویش شهربابکی است
سی سنگ ، معادل یک چهارم از یک جریب آب قنات و زمین کشاورزی در گویش شهر بابکی است
هفترم haf teram , هفت درهم ، معادل نصف پانزده سنگ ویک چهارم سی سنگ ویک هشتم نیم جریب یا نیم من ویک شانزدهم یک جریب ویک من است که هم در توزین مثلا شیر ...
آبگردون ، اوگردون ، ow gardoon , در گویش شهربابکی به ملاقه های بزرگ گفته می شو د که به همراه کفگیر در کار حلیم پختن بکار آیند
شفره shefreh ، shofreh، ابزاری که دسته چوبی کوتاه وبدنه فولادی کوتاه اما با سرپهن وبرنده است ، چنانجه کارد در یک کناره تیزودر یک کناره کند است ، ودر ...
کشمال ، cash maal ، تغار ، کشک مال ، ظرف سفالی که دیواره های کوتاه تری از تغار دارد ، این ظرف از طرف داخل وبعضا خارج لعاب دار است ودر آن کشک خشک وآب ...
مثل شغال ، در گویش شهر بابکی کنایه از لاغری شدن مفرط کسی است . میگن مثل شغال مازندرونی شده یعنی خیلی لاغر شده وگوشت بدنش تکیده ، ور هم خشک شدن
گوشمره ، gooshmoreh، روبروی هم نشتن وشاخه شونه کشیدن به هم ، همنشینی کردن با بزرگان، ضرب المثل شهر بابکی که میگه ، یا مرو با فیل بانان گوشمره ، یا بس ...
خزونه ؛ khezoo neh ، در گویش شهر بابکی به خزینه گفته می شود ، حمام های قدیم فاقد دوش و دارای یک حوضچه بنام خزونه بودن ، که همه میرفتن توش وخودشون تمی ...
کلاک کشو ، kelac kesho , در گویش شهر بابکی به تیر وکمان بچه ها گفته می شود
حصارو ؛ hasaroo دهی است از شهر بابک در استان کرمان ، در مسیر شهربابک به سیر جان
تشتو ، tash too تشت مسی کوچکی که در قدیم در حمام می بردند تا آب کنند وکیسه ی حمام بدان خیس کرده وبر بدن کشند ، در گویش شهر بابکی تشتو نام داشت
مرافحه ، morafehe , در گویش شهر بابکی به جنگ ودعوا ، بویژه اگر دعوای زبانی باشد، گفته مشود ، ریشه ی این کلمه از فعل حرف زدن است ، جنگ ودعوا ، جنگ ودع ...
به جز در آمدن ، be jez dar omedan ، تاب وتوان تمام شدن ، صبر وشکیبایی به سر امدن ، اسیر وگرفتار شدن ، به جان امدن ، طاقت طاق شدن ، این لغت در گویش شه ...
نیم وری ، nim veri ، نیم ورکی، سوار شدن یکطرفی به حیوان سواری یا وسیله سواری دیگر نظیر موتور سیکلت است ، به طوری یک پا یکطرف وپای دیگر طرف دیگر نباشد ...
پرشکو ، peresh coo , در گویش شهر بابکی به سر استخوان جناغ در سینه می گویند ، غضروف جناغ
او گرمو ، ev gar mow , در گویش شهر بابکی به غذایی گفته می شود که از قرمه روغن از قبل آماده شده ، که با آب وسیب زمینی و پودر گوچه فرنگی ونمک وادویه مج ...
اوسلخ , osalkh , در گویش شهر بابکی به استخر های قدیمی گفته می شود که رو باز هستند و فقط نقش ذخیره آب جهت آبیاری دارند ، در منطق کویری به دلیل کم بودن ...
یونجه ، yonjeh ، گیاهی علوفه ای با ریشه نسبتا عمیق وساقه بلند که بر گ های سه تایی دارد که مشابه اسبس وشبدر است ، این گیاه گل های زرد دارد اما اسبس دا ...
تیغار tighaar تیقار ، در گویش شهربابکی به مدفوع پرنده که آبکی باشد گفته می شود ، لازم به ذکر است که مدفوع وادار پرنده هر دو با هم مخلوط شده وسپس از م ...
گرم گرفتن garm gereftan , در گویش شهر بابکی یعنی خوش زبانی کردن برای جلب کسی ، ویا رفت آمد برای خواستگاری رو میگن، گرمش بگیرین یعنی ولشون نکنین ، زیا ...
اسپرس، اسپست ، واسبست هم نامیده می شود که از دو کلمه اسب وبست تشکیل شده، محل بستن اسب برای چرا بوده است ، از این گیه علفی که از تیره پروانه آسا است ب ...
با کمک جیقو دانه های پنبه دانه را از پنبه جدا می کردند ، علت نامگذاری صدایی بوده که هنگام چرخش ایجاد می کرده
شمله shomleh , شالی که درویشان بر کلاه وهم بر کمر می بندند
دوبنگه dobangeh در گویش شهربابکی به معنی گیج شدن از وراجی کسی است میگن سرمون دوبنگ شده ایقد گف نزن ، لغت دوبنگ همان دبنگ است
زهم و ضخم یکی هستن ، چنانچه در برخی لهجه ها گاهی ح به جای خ می نشیند ، � نرخر و نرحر �همانطور که س به جای ش می نشینه � شلیطه و سلیطه � ، در اینجا در ...
کش خلق cash kholgh بد اخلاق ، بد رفتار ، اوقات تلخ
ور تولیدن var toolidan در گویش شهربابکی به معنی قبول نکردن وزدن زیر حرف همراه ورجک ورجک کردن وهوا پریدن است ، میگن حرف حساب که میزنی قبول نمی کنه ور ...
تنیر tenir تنور ، تنوره ی آسیاب، در گویش شهربابکی تنور داریم ولی میله تنور رو تنیرک ( تنیرکو ) میگن، در گویش فارسی واو گاهی به ای تبدیل میشه ، مثلا ک ...
تنیرک tenirak در گویش شهربابکی به میله فلزی گفته میشود که برای تنور نانوایی کاربرد دارد ، لازم به ذکر که تنور های قدیمی با هیزم قیچ وطاق گرم می شدند ...
خمبزه khom bozeh خمبزه یا کمبزه همان خربزه است ، علت نامگذاری شباهت خربزه به خیک یا مشک بز است ، بزک نمیر بهار میاد ، خمبزه با خیار میاد ، در گویش شه ...
چار شاخ chaar shaajh در گویش شهربابکی به وسیله کشاورزی وخرمن کوبی که دسته چوبی وسر فلزی دارای یک حلقه برای قرار گرفتن دسته چوبی و چهار شاخه ی فلزی با ...