پیشنهاد‌های عباس کریمی دخت (٢٧٢)

بازدید
٤٠١
تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

همونه ، hammooneh با تشدید واو ، در گویش شهر بابکی به همبونه ، همونه گفته می شود ، که متراده کلمات همبونه ، همیانه ، همیان ، انبانه وانبان است ، وچرم ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

پرشکوه ، por she cooh, با هیبت ، با عظمت ، جالب ، حیرت انگیز

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

پرشکو ، peresh coo , در گویش شهر بابکی به سر استخوان جناغ در سینه می گویند ، غضروف جناغ

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

او گرمو ، ev gar mow , در گویش شهر بابکی به غذایی گفته می شود که از قرمه روغن از قبل آماده شده ، که با آب وسیب زمینی و پودر گوچه فرنگی ونمک وادویه مج ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

اوسلخ , osalkh , در گویش شهر بابکی به استخر های قدیمی گفته می شود که رو باز هستند و فقط نقش ذخیره آب جهت آبیاری دارند ، در منطق کویری به دلیل کم بودن ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

سیدکو ، sidecoo , در گویش شهر بابکی به کرم لوله ای وسنجاق مانند سفید رنگ گفته میشود که از نماتد ها بوده انگل روده بزرگ بویژه در کودکان است ، وتخم ریز ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

آخره ، aakhereh , در گویش شهر بابکی به جایی مستطیل شکل که از گل وسنگ وآجر ویا چوب ساخته شده تا خوراک چهار پایان وگوسپندان در ان ریخته شود ، ظرف علف خ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

آخوره ، aakhoreh , در گویش شهر بابکی به مکانی مستطیل شکل که در آن علف وخوراک دام وچهار پا بریزند تا بخورد به ان آخره aakhereh هم می گویند

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

مغموم maghmoom , غم زده ، اندو هین شده ، در گویش شهر بابکی به کسی که در معامله کلاه سرش رفته ، میگویند مغموم شده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

تقلا teghala , تلاش مضاعف

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

تیل till , در گویش شهر بابکی به معنی غلیظ وپر رنگ است ، ومتصاد آن روو row به معنی رقیق و کم رنگ است ، مثلا چای تیل ، دیزی تیل ، آش تیل

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

روو row , در گویش شهر بابکی به معنی رقیقوکم مایه ومتضاد آن تیل till به معنی غلیظ است وپر مایه است ، مثلا آش روو ، ملات روو

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

گوج ، گج goj , در گویش شهر بابکی به معنی درز است ، کج در یعنی درز در ب

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

شلیته ، sheliteh, زن هتاک و بد زبان را گویند، معمولا این کلمه را همرا شطاح بکار میرود ، زن شطاح شلیطه ، صرب المثلی قدیمی در شهر شهربابک هست در این با ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

پوده ، poodeh, پوسیده ، پوک شده در اثر مرور زمان ، این لغت در مورد دیوار کهنه وپوک شده ی گلی بکار می رود ، ضرب المثل شهر بابکی هست در این مورد که میگ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

شطاح ، shataah , کسی که شطح می گوید ، در عامه مردم بد زبانی وهتاکی وبی ملاحظه گی در گفتار است. و زهاد این کلمه را برای اهل طریقت وتصوف بکار می برند چ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

شطح shath , آنچه شخص به شطاحی بر زبان آرد ، کلماتی که عاری از ادب است وبه هتاکی و گستاخی وبی ملاحظه گی در گفتار به زبان رانده شود ، اما علما وزاهدان ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

خیز تا خرقه ی صوفی به خرابات بریم ، شطح وطامات به بازار خرافات بریم , حافظ

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

لطفاشطح اصلاح شودبه شکل لا نعبد الله الا الله

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

شلیته ، sheliteh , به زن بد زبان وفحاش گفته می شود که در حرف بد زدن ودعوا کردن ید طولایی دارد ، زن زبان دریده ، که رعایت ادب وآداب ونزاکت در مرافحه ن ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

مرافحه ، morafehe , در گویش شهر بابکی به جنگ ودعوا ، بویژه اگر دعوای زبانی باشد، گفته مشود ، ریشه ی این کلمه از فعل حرف زدن است ، جنگ ودعوا ، جنگ ودع ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

حراف haraf , آنکه در گفتن کم نیاورد ، حریف در محاوره زبانی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

سوا seva , در گویش شهر بابکی به سه معنی است ، سوا به معنی جدا ، که فعل آن سوا کردن است ، سوا به معنی فردا ، پسوا به معنی پس فرداست ، سوا به معنی غیر ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

جکیدن jekidan , در گویش شهربابکی به جهیدن ، جکیدن می گویند ، بجک bejak یعنی بجه ، این لغت در مورد حشرات هم بکار نی رود , مثلا ملخ هایی جکو jakoo، یعن ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

لکو ، lokoo , با واو تقصر، در گویش شهر بابکی به معنی بر آمدگی بویژه بر آمدگی ایجا شده در بدن را می گویند ، چند نقطه برجستگی را لک لک lok lok میگویند ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

لپر lappar , ریشه ی لغت لب پر lab par است، لبریز ، برریز، در گویش شهر بابکی به معنی موج زدن یکطرفه مایعی وسر ریز نگهانی در اثر تکان خوردن ظرف است ، ش ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

پاسوز ، paasooz , اسیر وگرفتار، پایبند در زندگی با کسی شدن ، گاهی به اجبار گاهی به ایثار ، در گویش شهر بابکی در مورد زن وشوهر بویژه در مورد زن بکار م ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

ذله zelleh، خسته شدن وبه جزع در اومدن ، شدم ذله ز دست کام ناکام ، شده کیسه تهی خالی شده جام، نگاهی کردم از حسرت به اخبار ، ظریفی کو کند امضای بر جام

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

جزع ، jeza e ، ناله و زاری که بدلیل تمام شدن صبر وشکیبایی در شرایط سخت باشد باشد ، فغان کردن ، فریاد کسی که از شرایط ذله شده باشد ، در گویش شهر بابکی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

به جز در آمدن ، be jez dar omedan ، تاب وتوان تمام شدن ، صبر وشکیبایی به سر امدن ، اسیر وگرفتار شدن ، به جان امدن ، طاقت طاق شدن ، این لغت در گویش شه ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

نیم وری ، nim veri ، نیم ورکی، سوار شدن یکطرفی به حیوان سواری یا وسیله سواری دیگر نظیر موتور سیکلت است ، به طوری یک پا یکطرف وپای دیگر طرف دیگر نباشد ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

جز ، joz ، بجز، غیر از ، به غیر از جز، jez ، جزغاله ، چنز، چنزاله، دنبه برشته جز، jez، به جز در امدن ، طاق شدن طاقت

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

مجری ، mojri ، اجرا کننده مجری mejri ، صندوقچه ، گنجه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

جنب ، janb ، کنار ، پهلو ، مجاور ، جانب

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

اول اینکه ؛مطمعن هستم این کلمه در برخی نقاط یزدو فارس بکار می ره که به شهر بابک نزدیک هستند ، ولیمطمعن نیستم در اغلب نقاط استان عزیز خودمون کرمان بکا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

پلوشpoloosh ، در گویش شهر بابکی به بوی ناشی از سوزاندن مو گفته می شود ، برای مثال بوی سوزاندن کله پاچه گوسفند ، بوی پولشوندن ، بوی جز دادن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

پلشوندن polshoondan ، در گویش شهر بابکی به سوزاندن وجز دادن کله پاچه گفته می شود ، بطوریکه در این گویش که فارسی هم هست کلمات سوزاندن وجز دادن بکار نم ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

کشمال ، cash maal ، تغار ، کشک مال ، ظرف سفالی که دیواره های کوتاه تری از تغار دارد ، این ظرف از طرف داخل وبعضا خارج لعاب دار است ودر آن کشک خشک وآب ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

تغار ، te ghaar ، کشمال ، ظرف سفالی که بلندی دیواره آن بلندتر از کشمال است وبرای نگهداری ماست استفاده می شود در حالیکه کشمال برای ساییدن کشک خشک با آ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

جیش jish ، سر دادن چور ، این لغت مانند چور برای کودک بکار می رود ، در گویش شهر بابکی مادر به فرزند میگه برو جیش کن بیا بخواب یا میگه برو چورت سرده بی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

مصاحب ، mosaheb ، همنشین ودوست ورفیق در داستان های کهن شهر بابکی به معنی مردی بوده که همنشین زن دیگری شود

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

در گویش شهر بابکی مصاحب همراه با کلمه مشتری به کار می رود ، به شکل ؛ مصاب مشتری

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

ملوس meloos ، ناز ، در گویش شهر بابکی برای گربه ناز ، بکار میرود ، گربه ملوس

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

لوس ، looss، شخصی که سار بازی در میاره ، و با حرف های خنک یا حرکات سبک میخواد خودش رو عزیز کنه ، در گویش شهر بابکی به حیوانی نظیر گربه که با حرکاتی م ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

چلاس ، chelass ، در گویش شهر بابکی به کسی که دلش هوس زیاد داشته و در حسرت مانده باشد می گویند ، دلش چلاس ه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

گرم گرفتن garm gereftan , در گویش شهر بابکی یعنی خوش زبانی کردن برای جلب کسی ، ویا رفت آمد برای خواستگاری رو میگن، گرمش بگیرین یعنی ولشون نکنین ، زیا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

مثل شغال ، در گویش شهر بابکی کنایه از لاغری شدن مفرط کسی است . میگن مثل شغال مازندرونی شده یعنی خیلی لاغر شده وگوشت بدنش تکیده ، ور هم خشک شدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

گوشمره ، gooshmoreh، روبروی هم نشتن وشاخه شونه کشیدن به هم ، همنشینی کردن با بزرگان، ضرب المثل شهر بابکی که میگه ، یا مرو با فیل بانان گوشمره ، یا بس ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

مر morr ، در گویش شهر بابکی مترادف قر ghorr است وبه معنی اما مر برای گوش وقر برای چشم بکار میرود ، اندام را برای منظوری برجسته کردن وهدف گرفتن ، گرد ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

قر gorr ، در گویش شهر بابکی به معنی برجسته وبرآمده و هم برجسته وبرآمده کردن می گویند و بیشتر در مورد اندام چشم بکار می رود می گن چشمات قر gorr کن خوب ...