اسم پسر فارسی - صفحه 2
آن که جهان تحت سلطه اوست و می تواند آن را به کسی ببخشد، ( به مجاز ) ویژگی آن که جهان تحت سلطه ی اوس ...
پسر
فارسی مهرشاد
شادمان و زیبا همچون خورشید، سرخوش از محبت، خورشاد، ( = خورشاد )، شادمهر، مرکب از شاد ( خوشحال ) + م ...
پسر
فارسی فرخ
خجسته، مبارک، فرخنده، از شخصیتهای شاهنامه، خجسته و مبارک و فرخنده، ( در قدیم ) خوشبخت و کامیاب، بزر ...
دختر، پسر
فارسی
تاریخی و کهن امیدعلی
امید داشتن به لطف علی ( امام علی )
پسر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی بختیار
خوشبخت، سعید، نام استاد رودکی در موسیقی، دارای بخت، با اقبال، آن که بختش مساعد باشد، نیکبخت، کامروا
پسر
فارسی کیانوش
از شخصیتهای شاهنامه، بزرگ جاودان، بزرگ جاویدان، [از واژه ی اوستایی «کوئی» = بزرگ، گرامی، اَنوش = بی ...
پسر، دختر
فارسی
تاریخی و کهن آرسام
آرشام، نیرومند، قوی هیکل، پسر آریامنه و پدر ویشتاسپ از خاندان هخامنشی، گونه ای دیگر از واژه ی آرشام ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن فرزین
فروزان، مهره ای در بازی شطرنج، وزیر، مهره ی وزیر در صفحه شطرنج، ( اَعلام ) نام مکانی در کرمان، وزیر ...
پسر
فارسی کامبیز
گویش امروزی کبوجیه، نام پسر کوروش پادشاه هخامنشی، صورت دیگری از کمبوجیه که در زبان فرانسه کامبیز شد ...
پسر
فارسی آنیسا
مانند عشق، مبارز بزرگ، [آن در عرفان عشق و جوهر عشق، یای ( ی ) میانوند، سا ( پسوند شباهت ) ]، به معن ...
دختر، پسر
ترکی، فارسی، اوستایی، یونانی مهراد
جوانمرد مِهتر و بزرگتر، بخشنده بزرگ، ( مِه = مِهتر، بزرگتر، راد = جوانمرد )، ( اَعلام ) از نویسندگا ...
پسر
فارسی مهراب
دارنده ی جلوه آفتاب و کسی که تابش مهر دارد، نام یکی از پادشاهان کابل، دارنده ی جلوه ی آفتاب و کسی ک ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن پویان
آن که در حال حرکت به نرمی و آرامی است، جوینده، ( در قدیم )، روان، دونده، دوان، شتابان، جستجو کننده، ...
پسر
فارسی همایون
دارای تأثیر خوب، خجسته، مبارک، فرخنده، یکی از هفت دستگاه موسیقی ایرانی، ( در قدیم ) از شبکه های بیس ...
پسر
فارسی
هنری جاوید
جاویدان، همیشگی، ابدی، ( اَعلام ) نام مستعار حسین راثی زاده شاعر و نمایشنامه نویس آذربایجانی، که پس ...
پسر
فارسی امیدرضا
نام ترکیبی، به معنای آن که امیدش به رضا ( رضای خدا ) باشد، آن که امیدش به رضا ( رضای خدا ) باشد، ام ...
پسر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی تورج
نام پسر فریدون پادشاه پیشدادی، ( اَعلام ) نام پسر بزرگ فریدون، همان تور که توران منسوب به اوست، چنا ...
پسر
فارسی، پهلوی، اوستایی
تاریخی و کهن شیرزاد
زاده شیر، ( به مجاز ) دلیر و شجاع، ( در گیاهی ) ( شیرزاد ) نام گیاهی که برروی تنه درختان می روید، ( ...
پسر
فارسی صفدر
صف شکن، ( به مجاز ) شجاع و دلیر، از القاب حضرت علی ( ع )، صف ( عربی ) + در ( فارسی )، مردجنگی، دلاو ...
پسر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی مانیا
خانه، سرای، برابر با واژه ی مان به معنی خانه و مسکن، ( در یونانی، mania ) شیدایی، عشقِ شدید، شوقِ م ...
دختر، پسر
یونانی، فارسی مهرزاد
زاده مهر و محبت، زاده خورشید، ( = زاده ی مهر ) ( اَعلام ) بنا بر بعضی از نسخه های شاهنامه نام یکی ا ...
پسر، دختر
فارسی بهراد
جوانمرد نیکو، بهترین جوانمرد، مرکب از به ( خوب یا بهتر ) + راد ( بخشنده )
پسر
فارسی کارن
جنگجو، ( = قارِن )، ن قارِن، قارَن، نام سردار لشکر مهرداد شاهزاده اشکانی که علیه اشک بیستم ( گودرز ...
پسر
فارسی مهرسام
ترکیب دو اسم مهر و سام ( مهربانی و آتش )، از نام های مرکب، مهر و سام، اسم ترکیبی پسرانه به معنای خو ...
پسر
فارسی آرشام
نیرومند، قوی هیکل، پسر آریامنه و پدر ویشتاسپ از خاندان هخامنشی، دارای زور خرس، خرس نیرو، ( اَعلام ) ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آزاد
رها شده از گرفتاری یا چیزی آزاردهنده، فارغ و آسوده، فارغ، آسوده، بی دغدغه خاطر، مختار، صاحب اختیار، ...
پسر
فارسی کامیار
کامیاب، با شادی و با خوشحالی، ( اَعلام ) امیر کمال الدین ابن اسحاق، قاضی ارزنجان یکی از بزرگان امرا ...
پسر
فارسی شاپور
شاه پور، پسر شاه، شاهزاده، از شخصیت های شاهنامه، ( اَعلام ) ) ( در شاهنامه ) نام چند پهلوان ایرانی، ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن امیرسام
ترکیب دو اسم امیر و سام ( فرمانروا و آتش )، از نام های مرکب، امیر و سام
پسر
فارسی، عربی، اوستایی
تاریخی و کهن نریمان
از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر سام جد رستم پهلوان شاهنامه، ( = نیرم )، به معنی نر منش، مرد سرشت و دلی ...
پسر
فارسی، اوستایی
تاریخی و کهن رامتین
نوازنده، نام یکی از نوازندگان در زمان ساسانیان، ( = رامسین، رامین )، سازنده، ( اَعلام ) نام شخصی که ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن سردار
فرمانده یک گروه نظامی، پیشوا، رهبر، ( در نظام ) فرمانده یک گروه یا یک دسته ی نظامی، عنوانی احترام آ ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن اللهیار
آن که خداوند یار ویاور اوست، دوست خدا، الله ( عربی ) + یار ( فارسی ) آن که خداوند یار ویاور اوست
پسر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی آریان
منسوب به آریا، آریایی، آزاده، نجیب، م آریا، آریا، بانوی بسیار مقدس، نام دختر مینوس پادشاه اساطیری ی ...
پسر، دختر
فارسی، فرانسوی محمد ماهان
ترکیبی دو اسم محمد و ماهان ( ستوده و منسوب به ماه )، از نام های مرکب، محمّد و ماهان
پسر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی، طبیعت، کهکشانی شهباز
نوعی باز سفید رنگ و شکاری، ( = شاهباز )، نوعی باز سفید رنگ با چشمان زرد و پنجه و منقار قوی که در قد ...
پسر
فارسی
پرنده فرنوش
نوشنده شکوه و جلال، دارای شکوه جاودان، ( دساتیر ) نام عقل فلک قمر که به عربی عقل فعال گویند و به فا ...
دختر، پسر
فارسی مهدی یار
یار حضرت مهدی ( عج )، یاور مهدی، ( به مجاز ) دوستدار و محب مهدی منتظر قائم آل محمّد ( ع )
پسر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی یاور
یاری دهنده، دوست، پشتیبان، حامی، کمک کننده
پسر
فارسی سهند
محکم، پابرجا، کوه آتش فشانی قدیمی و خاموش در جنوب آذربایجان شرقی میان تبریز و مراغه، که بلندترین قل ...
پسر
فارسی
طبیعت روزبه
خوشبخت، سعادتمند، بهروز، از شخصیتهای شاهنامه، نام موبد بهرام گور پادشاه ساسانی، نام اصلی سلمان فارس ...
پسر
فارسی شهروز
پادشاه روزگار، دارای بخت و روز شاه، ( اَعلام ) نام وزیر شاهپور، شاه روزگار یا داری بخت و روز شاه، ن ...
پسر
فارسی شروین
نام انوشیروان دادگر، نام قلعه شروان، ( اَعلام ) ) نام قلعه ی شروان، ) نام دو تن از پادشاهان سلسله ی ...
پسر، دختر
فارسی نفس
جان و روح، دم و لحظه، نفس، عمل دو بازدم را گویند، مایه زندگی، کسی که وجودش مانند نفس کشیدن برای زند ...
دختر، پسر
فارسی قباد
محبوب، دانا، شاه محبوب، سرور گرامی، ( اَعلام ) ) ( در شاهنامه ) پهلوان ایرانی، پسر کاوه و برادر قار ...
پسر
فارسی، عربی
تاریخی و کهن رادمهر
بخشنده چون خورشید، بزرگوار، خورشید بخشنده، بخشنده همچون خورشید، مرکب از راد ( بخشنده ) + مهر ( خورش ...
پسر
فارسی فربد
شکوهمند، دارای جلال، ( فر = شکوه و جلال، بد/، bad/، /، bod/ ( پسوند محافظ یا مسئول ) )، نگهبان یا م ...
پسر
فارسی آذین
زینت، آرایش، زیور، آیین، زیب، رسم و قاعده، نام یکی از فرماندهان سپاه بابک خرم دین، نام پهلوانی در و ...
دختر، پسر
فارسی نیکان
منسوب به نیک، خوب، نیکو، آدم خوب، شخص صالح، شایسته، خوشی، سعادت، ( نیک، ان ( پسوند نسبت، علامت جمع ...
پسر
فارسی آدرین
آتشین، زیباروی، ( آدرین= آتش، ین ( پسوند نسبت ) )، سرخ روی، آدریانوس، به فتح ی، یکی از پادشاهان روم ...
پسر
فارسی، لاتین آرام
آسایش، صلح، آشتی، مایه ی آرامش، سکون، ثبات، طمأنینه، راحت، آرامش بخش، تسلی بخش، آهسته ساکت سنگینی و ...
دختر، پسر
فارسی آریانا
منسوب به آریا، آریایی، ( اَعلام ) ) نامی است که جغرافی دانان یونانی به قسمتی از ایران یعنی سرزمین آ ...
دختر، پسر
فارسی
تاریخی و کهن داراب
دارنده، شان و شکوه، ( اَعلام ) ) ( در شاهنامه ) شاه ایران از سلسله ی کیانی، پسر بهمن و همای، که ماد ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن علیسان
علی وار، مانند علی، ( علی، سان ( پسوند شباهت ) )
پسر
فارسی، عربی هیراد
خوش رو، خنده رو، ( دساتیر )، خود را به مردم تازه روی و خوشحال وانمود کردن، بشیر، [hirad]خوش خندهخوش ...
پسر
فارسی فراز
اوج، بلندی، ( به مجاز ) خوب، خوش، جای بلند، بلندترین بخش از جایی، باز، ( در قدیم ) ( به مجاز ) خوبی ...
پسر، دختر
فارسی برزو
تنومند، باشکوه، نام پسر سهراب، بلند پایه، ( اَعلام ) ) نام پسر سهراب پسر رستم زال در روایات ملی، ) ...
پسر
فارسی، اوستایی، کردی
تاریخی و کهن گودرز
نام پهلوان ایرانی، از شخصیت های شاهنامه، ) ( در شاهنامه ) سردار ایرانی عصر کیکاووس و کیخسرو، پسر گش ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن محمد کیان
ترکیب دو اسم محمد و کیان ( ستوده و پادشاهان )، از نام های مرکب، ا محمّد و کیان
پسر
فارسی، عربی
تاریخی و کهن، مذهبی و قرآنی محمد سام
ترکیب دو اسم محمد و سام ( ستوده و از شخصیت های شاهنامه )، از نام های مرکب، محمّد و سام
پسر
فارسی، عربی، اوستایی
مذهبی و قرآنی سورنا
سورن، نام سردار دلیر ایرانی، ( = سورِن )، ) سورِن، nā ) ( = سُرنا )، سُرنا به علاوه ( در اعلام ) سر ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن، هنری هرمز
اهورامزدا، نام دیگر سیاره مشتری، نام روز اول از هرماه خورشیدی، ( اوستایی ) ( = ارمز، ارمزد، اورمزد، ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن، کهکشانی نامدار
( به مجاز ) معروف، بزرگ، نیک نام، ( به مجاز ) دارای آوازه و شهرت بسیار، مشهور، بزرگوار، پهلوان، ( د ...
پسر
فارسی کیهان
جهان، دنیا، مجموعه سیارات منظومه شمسی، گیهان، عالم، گیتی، مجموعه ی همه اشیا و پدیده های موجود در هس ...
پسر
فارسی
طبیعت، کهکشانی آرتا
مقدس، پاک، راست گفتار، درست کردار، نام پهلوان ایرانی، ارتا ( به فتح الف ) در اوستا به معنای مقدس آم ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن فرهان
با شکوه و بزرگ، ( فره، ان ( پسوند نسبت ) )، منسوب به فره، ( فره + ان ( پسوند نسبت ) )، نام مکانی در ...
پسر
فارسی نیکی
خیر، احسان، خوبی، نیکوکاری، ثواب، خوب بودن، ( در قدیم ) آسایش، رفاه، ثواب اخروی، ثواب اُخروی
دختر، پسر
فارسی سعدی
فرخندگی، خجستگی، مبارکی، ( در قدیم ) سعد بودن، ( اَعلام ) سعدی [حدود، قمری] تخلّص و شهرت مشرف الدین ...
پسر
فارسی، عربی
تاریخی و کهن عنایت
مهربانی، لطف، ( عربی )، توجه به کسی همراه با مهربانی، نیکی، احسان، کمک، یاری، ( در تصوف ) توجه خاص ...
پسر
فارسی، عربی فرهنگ
آداب، رسوم، اندیشه، هنر، شیوه ی زندگی، شعور، تربیت اجتماعی، پدیده ی کلی پیچیده ای از آداب، و شیوه ی ...
پسر، دختر
فارسی، اوستایی، پهلوی
تاریخی و کهن آبتین
نفس کامل و انسان نیکوکار، صاحب گفتار و کردار نیک، از شخصیت های شاهنامه، ( اَعلام ) آپتین و آتبین، ( ...
پسر
فارسی، اوستایی، پهلوی
تاریخی و کهن امیرهوشنگ
ترکیب دو اسم امیر و هوشنگ ( فرمانروا و خردمند )، از نام های مرکب، امیر و هوشنگ
پسر
فارسی، عربی طه
طاها، نام سوره ٔ بیستم قرآن کریم، نام پیامبر اسلام ( ص )، ( = طاها ) ( اَعلام ) ) بیستمین سوره از ق ...
پسر
عربی، فارسی
مذهبی و قرآنی امیرپارسا
ترکیب دو اسم امیر و پارسا ( فرمانروا و پرهیزکار )، امیر پرهیزگار، پادشاه زاهد و متقی، حاکم دانشمند، ...
پسر
فارسی، عربی محمد سینا
ترکیب دو اسم محمد و سینا ( ستوده و سوراخ کننده )، از نام های مرکب، ا محمّد و سینا
پسر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی اردلان
جای و مکان مقدس، درستی، راستی و پارسایی، ( اَرد = پاک و مقدس، لان ( پسوند مکان ) )، نام طایفه ای از ...
پسر
کردی، فارسی
تاریخی و کهن خشایار
دلیر، نیرومند، نام دو تن از پادشاهان هخامنشی، ( اَعلام ) نام دو تن از شاهان هخامنشی ) خشایارشای اول ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن رادوین
جوانمرد، ( راد = جوانمرد، وین ( پسوند تصغیر ) )، جوانمرد کوچک، ( به مجاز ) راد و جوانمرد
پسر
فارسی زمان
روزگار، وقت، هنگام، جریانی پیوسته، غیر قابل انقطاع، رونده، و بی آغاز و بی انجام که در طی آن، حوادثی ...
پسر
فارسی، عربی
تاریخی و کهن سوما
ماه، نور ماه، ( به مجاز ) زیبا، نهر آب، نهر آب و مجرای قنات، به علاوه نهر آب و مجرای قنات، در گویش ...
دختر، پسر
کردی، گیلکی، فارسی
طبیعت، کهکشانی افشار
معاون و شریک، ( در موسیقی ایرانی ) گوشه ای در دستگاه شور ( آوازِ افشاری )، ( اَعلام ) ) ایل بزرگی ا ...
پسر
ترکی، فارسی، کردی
تاریخی و کهن، هنری طهماسب
دارنده اسب نیرومند، نام دو تن از پادشاهان صفوی، ( = تهماسب )، دارنده ی اسب قوی، طهماسب اول: دومین ش ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن بهداد
در کمال عدل و داد، بهترین هدیه خداوند، آفریده خوب
پسر
فارسی مهزیار
مازیار، نام پدر علی اهوازی که توفیق ملاقات با امام زمان ( عج ) را به دست آورد، ( اَعلام ) نام پدر ع ...
پسر
فارسی
مذهبی و قرآنی افراسیاب
به هراس اندازنده، ترسناک، از شخصیت های شاهنامه، نام پادشاه تورانی، شخص هراسناک، ( در اوستایی، fran ...
پسر
فارسی، پهلوی، اوستایی
تاریخی و کهن رادمان
رادمنش، با سخاوت، از شخصیت های شاهنامه، نام یکی از سرداران خسروپرویز پادشاه ساسانی، کریم، رادمن، ( ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن محمد کسرا
ترکیب دو اسم محمد و کسرا ( ستوده و خسرو )، از نام های مرکب، ا محمّد و کسری ( کسرا )
پسر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی پاشا
مخففِ پادشاه، بزرگ، ( اَعلام ) ( منسوخ ) در امپراتوری عثمانی، لقب و عنوانی برای مقامات لشکری و کشور ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن چنور
نام گیاهی خوش بو، گیاهی خوشبو شبیه به شوید، که در بعضی از مناطق کردستان میروید، گیاهی خوشبو
دختر، پسر
کردی، فارسی
طبیعت آتیلا
شجاع، نامدار، ( آت به معنی اسب، یلا ( صفت ) )، به معنی چابک، نامی، ( اَعلام ) پادشاه هون ها [، میلا ...
پسر
ترکی، فارسی
تاریخی و کهن مهبد
نگه دارنده ماه، سرور ماه، کنایه از کسی که زیباییش از ماه بیشتر است، مهبود، ( = مهبود )، کناییه از ک ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن هومان
هومن، دارنده ی روح خوب و نیک اندیش، از شخصیت های شاهنامه، ( = هومن )، نام پسر ویسه برادر پیران و از ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن بهبود
پیشرفت تدریجی، حرکت رو به بهتر شدن، تندرستی، سلامت، درست شدن، درستی، اصلاح
پسر
فارسی فرزان
فرزانه، خردمند، عاقل، حکیم، دانش، استواری، فرزانه خردمند
پسر
فارسی
تاریخی و کهن شاهو
آن که چون شاه بزرگ و شکوهمند است، مروارید شاهوار و نفیس، کوتاه شده ی شاهوار، ( اعلام ) نام کوهی در ...
پسر
فارسی
طبیعت دلاور
شجاع و جنگجو، ( در قدیم ) گستاخ، شجاع
پسر
فارسی
تاریخی و کهن شاهپور
شاپور، پسر شاه، شاهزاده، ( = شاپور )
پسر
فارسی
تاریخی و کهن داور
آن که میان دو نفر به عدالت حکم کند، ( به مجاز ) خداوند، حَکَم، ( در حقوق ) قاضی، پادشاه، حاکم، از ن ...
پسر
فارسی دیاکو
نام نخستین پادشاه ایران از سلسله ی ماد، ( اَعلام ) ( = دیا اکو )، پسر فرورتیش، نخستین شاه ایران [حد ...
پسر
کردی، فارسی
تاریخی و کهن مانا
ماندنی، جاوید، پایدار، همانند، ( صفت از ماندن )، ( در پهلوی ) مانند و مانند بودن، ( در پهلوی ) به م ...
دختر، پسر
فارسی