اسم پسر فارسی - صفحه 5
کمک کننده به مادر، یار مادر، ( = مادیار )، مادیار، مرکب از ماد مخفف مادر بعلاوه یار
پسر
فارسی برزین
آتش، نام آتشکده ی بزرگ ایران، بالنده ( بالنده مهر ) فشرده ی آذر برزین مهر، ( اَعلام ) نام یکی از آت ...
پسر، دختر
فارسی، پهلوی، کردی شیدالله
خورشید خدا، نور خدا
پسر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی سرافراز
سربلند، مفتخر، ( به مجاز ) افتخار کننده به چیزی یا کسی، ( در قدیم ) دارای صفات نیکو و مایه افتخار، ...
پسر
فارسی رستگار
خلاص، رها شونده، رها، نجات یافته
پسر
فارسی محمد پویان
ترکیب دو اسم محمد وپویان ( ستوده و روان )، از نام های مرکب، ا محمّد و پویان
پسر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی نیک نام
خوشنام، دارای آبرو و اعتبار اجتماعی
پسر
فارسی اروین
تجربه، امتحان، ( = آروین )، ( آروین، آزمون
پسر، دختر
فارسی فروتن
افتاده، متواضع، آن که خود را از دیگران برتر نداند، آن که خودپسند نیست
پسر
فارسی جهان آفرین
ترکیب دو اسم جهان و آفرین ( دنیا و ستایش )، آن که عالم را خلق کرده است، خدا، آفریننده جهان
دختر، پسر
فارسی رادان
منسوب به راد، جوانمرد، آزاده، بخشنده، سخاوتمند، خردمند، دانا، ( راد، ان ( پسوند نسبت ) )، ( اَعلام ...
پسر
فارسی نوبخت
جوان بخت، پیروز بخت، ( اَعلام ) ) از نام های دوران ساسانی، ) نوبخت اهوازی نام ستاره شناس و مهندس نا ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن امیرپویا
ترکیب دو اسم امیر و پویا ( فرمانروا و پوینده )، امیر و پادشاه پوینده
پسر
فارسی، عربی زال
سفید مو، نام پهلوان افسانه ای ایران، از شخصیت های شاهنامه، ( = زر ) سفید موی، ( اَعلام ) پسر سام و ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن هامان
مشهور، نام وزیر اخشویروش و نام وزیر فرعون، ( اَعلام ) ) هامان ( مشهور ) وزیر اخشویروش [خشیارشا که ا ...
پسر
فارسی، عبری، یونانی
تاریخی و کهن، مذهبی و قرآنی ماهیار
دوست و یاور ماه، از شخصیت های شاهنامه، ( اَعلام ) ( در شاهنامه ) ) یکی از دو وزیر دارا و از قاتلان ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن، کهکشانی رامسین
صورت دیگر اسم رامتین، سازنده و نوازنده، گونه ی کهنه رامتین به معنی سازنده و نوازنده است، رامتین
پسر
فارسی راژان
خوابیدن، جنبیدن گهواره، ( اَعلام ) روستایی در بخش سلوانا، شهرستان ارومیه، نام روستایی در نزدیکی ارو ...
پسر، دختر
کردی، فارسی هوراد
جوانمرد خوب و نیک، مرد نیک نام، ( هو = خوب، راد = جوانمرد ) جوانمرد خوب، جوانمرد نیک، ( هو = خوب + ...
پسر
فارسی نهاد
سرشت، طبیعت، ضمیر، دل، بنیاد، آئین، مقام، جایگاه، اساس، ( در قدیم ) روش، طریقه، آداب، قاعده، ضمیر د ...
پسر
فارسی آشور
گوشه ای در دستگاه های ماهور، نوا و راست پنجگاه، رب النوع مورد پرستش مردم کشور آشور، ( در قدیم ) آشو ...
پسر
فارسی، آشوری
هنری بزرگمهر
بسیار مهربان، نام وزیر خردمند انوشیروان پادشاه ساسانی، ( اَعلام ) ) طبق روایات نام وزیر فرزانه ی ان ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن شیرو
منسوب به شیر، ( به مجاز ) دلیر و شجاع، از شخصیت های شاهنامه، نام یکی از پسران گشتاسپ پادشاه کیانی، ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن زریر
تیز خاطر، سبک روح، از شخصیت های شاهنامه، نام گیاهی ( اسپرک )، ( در اوستا ) به معنی زرین بر و زرین ج ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن نیک
خوب، نیکو، آدم خوب، شخص صالح، شایسته، خوشی، سعادت، ( در حالت قیدی ) به خوبی، ( در قدیم ) مفید، سودم ...
پسر
فارسی کیسان
همانند پادشاه، ( به مجاز ) از بزرگان و پادشاهان، ( کی، سان ( پسوند شباهت ) )، همانند کی، مثل کی، ( ...
پسر
فارسی، عربی
تاریخی و کهن شهیار
همنشین و مونس شاه، نظیر و همتای شاه، ( به مجاز ) بلند مرتبه، [شه = شاه، یار ( در قدیم ) همدم، همنشی ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن جاهد
جهد کننده، کوشا، ساعی
پسر
عربی، فارسی
مذهبی و قرآنی آرتیمان
اندیشه ی پاک و مقدس، ( آرتی= پاک و مقدس، مان/من= اندیشه ) اندیشه ی پاک و مقدس، ( اَعلام ) نام روستا ...
پسر
فارسی محمد امید
ترکیب دو اسم محمد و امید ( ستوده و آرزو )، از نام های مرکب، ا محمّد و امید
پسر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی محمد بنیامین
ترکیب دو اسم محمد و بنیامین ( ستوده و برادر حضرت یوسف )، از نام های مرکب، ا محمّد و بِنیامین
پسر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی ایلیاد
به یاد ایل، نام منظومه معروف هومر، یاد ایل، ( در یونانی ) منظومه ی منسوب به هومر در شرح جنگ تروا، م ...
پسر
ترکی، فارسی
تاریخی و کهن مرزبان
آن که از مرز کشور پاسداری می کند، ( به مجاز ) مبارز و پهلوان، نگهبان، سرحد دار، ( در قدیم ) ( به مج ...
پسر
فارسی آرتام
دارای نیروی راستی، والی فریگه در زمان کوروش پادشاه هخامنشی
پسر
فارسی محمد آروین
ترکیب دو اسم محمد و آروین ( ستوده و تجربه )، از نام های مرکب، ا محمّد و آروین
پسر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی آردین
مقدس، ( آرد= آرت = مقدس، ین ( نسبت ) )، منسوب به آرد و آرت، آرد و آرت، به معنای مقدس
پسر
فارسی جانیار
دارای روح و روان، یاری دهنده جان، ( جان = روح و روان، یار ( پسوند دارندگی ) )، ( جان = روح و روان + ...
پسر
فارسی آرون
صفت نیک، فضیلت، خصلت پسندیده، خوی خوش، خصلت حمیده، صفت نیک و خصلت پسندیده
پسر
فارسی کوشان
کوشا، تلاش گر، ( از کوش ( کوشیدن )، ان ( پسوند صفت فاعلی ) )، ( اَعلام ) نام قوم و سرزمینی، ( از کو ...
پسر
فارسی سرو
شاداب و با طراوت، از شخصیتهای شاهنامه، ( در گیاهی ) هر یک از انواع درختان بازدانه از خانواده مخروطی ...
دختر، پسر
فارسی
تاریخی و کهن، طبیعت، هنری بهینا
فرزند نیکان، کسی که اجداد و نیاکانش از خوبان بوده اند، ( بهین، الف نسبت )، منسوب به بهین، ( بهین + ...
دختر، پسر
فارسی پادرا
سرزمین باشکوه، [پاد به معنی سرزمین و «را» ( در اوستایی ) به معنی شکوه و درخشش و روشنایی است]، در مج ...
پسر
فارسی رائین
نام سردار اردشیر دوم پادشاه ساسانی، دانا و خردمند، ( = رایین ) نام بلوک و قصبه ای است در جنوب شرقی ...
پسر
فارسی ارس
نام رودی در مرز شمالی ایران، ( اَعلام ) نام رودخانه ای بزرگ که از کوه های هزار ترکیه سرچشمه می گیرد ...
پسر
فارسی
طبیعت محمد راستین
ترکیب دو اسم محمد و راستین ( ستوده و راستی )، از نام های مرکب، ا محمّد و راستین
پسر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی آریاز
رهبر، راهنما، ( در اوستایی ) رهنما، ( اَعلام ) نام بزرگی پارسی در زمان هخامنشیان، نام یکی از سردارا ...
پسر
فارسی، اوستایی
تاریخی و کهن امیرکیا
ترکیب دو اسم امیر و کیا ( پادشاه و سرور )، امیر و پادشاه بزرگ و سرور
پسر
فارسی، عربی محمد مهران
ترکیب دو اسم محمد و مهران ( ستوده و دارنده مهر )، از نام های مرکب، ا محمّد و مهران
پسر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی، تاریخی و کهن فرجاد
فاضل، دانشمند، حکیم، ( دساتیر ) فاضل و دانشمند، ( از برساخته های فرقه ی آذرکیوان ـ حاشیه ی برهان چ، ...
پسر
فارسی، اوستایی، پهلوی فرینوش
خجسته، شکوهمند، مبارک، ( فری = خجسته، دارای خجستگی و شکوه، شکوهمند و خجسته، نوش = جاوید ) ویژگی آن ...
دختر، پسر
فارسی راد
جوانمرد، آزاده، دانا، حکیم، ( در قدیم )، بخشنده، سخاوتمند، خردمند
پسر
فارسی ادنا
کمترین، نازلترین، جزئی ترین، ( ادنی )، از واژه های قرآنی، پایین تر، پایین ترین، به فتح الف
دختر، پسر
عربی، فارسی دهقان
صاحب زمین وملک، کشاورز، ( معرب از فارسی دهگان )، مالکِ ده، ( در قدیم ) ( به مجاز ) ایرانی، ( به مجا ...
پسر
فارسی، عربی سوشیان
سوشیانت، نجات دهنده، ( = سوشیانت )، سوشیانس، هر یک از موعدان دین زرتشتی که در آخرالزمان ظهور می کنند
پسر
اوستایی، فارسی
تاریخی و کهن ارشاک
ارشک، مرد بزرگ، نام موسس سلسله اشکانی، ( در بعضی از منابع ) دلیر مرد و مبارز، ( اَعلام ) ) نام مؤسس ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن کامین
آرزومند، دارای اراده و قصد، توانا، ( کام = آرزو، اراده، قصد، لذت، خوشی، توانایی، معشوق، ین ( پسوند ...
پسر
فارسی شایگان
سزاوار، درخور شاه، گرانبها، ارزشمند، ممتاز، عالی، شایسته، مرد بزرگ، شایسته و شایان
پسر
فارسی امیرآریا
ترکیب دو اسم امیر و آریا ( فرمانروا و نجیب )، از نام های مرکب، ه امیر و آریا
پسر
فارسی، عربی راتین
رادترین، بخشنده ترین، صمغ درخت، دادگر و بخشنده ترین، نام یکی از سرداران اردشیر دوم پادشاه ساسانی
پسر
اوستایی، فارسی
تاریخی و کهن تیرداد
زاده شده در تیر ماه، ( اَعلام ) نام سه تن از شاهان اشکانی، ) تیرداد اول: [حدود، پیش از میلاد] که به ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن هجیر
گرمای نیمروز، خوب و نیکو، ( = هژیر )، ( در قدیم ) خوب، پسندیده، ( در شاهنامه ) پهلوان ایرانی، پسر گ ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن بنیان
اساس، بنیاد، پایه، آنچه باعث ماندن و پایداریِ چیزی است
پسر
فارسی آوید
خرد، عقل، دانش، [در زبان اوستایی کلمه های «آوید، وید، ویدا» هر سه به یک معنی به کار رفته است]، عقل ...
دختر، پسر
اوستایی، فارسی والا
دارنده ی مقام و مرتبه ی مهم، عزیز، گرامی، محترم، اصیل، ( = بالا )، به ویژه مقام و مرتبه ی دنیایی به ...
پسر
فارسی، عربی فریان
آزاده، آزادگی، ( اَعلام ) یکی از بزرگان تورانی است که به زرتشت و آیین وی گرویده است، از شخصیتهای شا ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن پارسیا
مرد پارسی، اهل ایران، منسوب به پارسی، ( منسوب به قوم پارس )، پارسی، اهل پارس، از مردم پارس، منسوب ب ...
پسر
فارسی شهمیر
شاه، امیر و سلطان، ( شه = شاه، میر = امیر )، مخفف شاه امیر، مقلوب شده ی امیرشاه، ( اعلام ) ) شهمیرز ...
پسر
فارسی هژبر
شیر، دلاور، ( عربی، هزبر ) ( در قدیم )، ( به مجاز ) پهلوان، مرد دلاور
پسر
عربی، فارسی
مذهبی و قرآنی سپهراد
جوانمرد لشکر، شجاع و دلیر، جوانمرد سپاه و لشگر، مرکب از سپه ( سپاه ) + راد ( بخشنده، جوانمرد )
پسر
فارسی شوان
شبان، چوپان، نگهبانِ گله، نگهبان گله، گله بان
پسر
فارسی، کردی چالاک
چابک، تند و تیز، سریع، دارای سرعت و مهارت در عمل، ( در قدیم ) بلند، آراسته، بزرگوار
پسر
فارسی وستا
اوستا، کتاب مقدس زردشتیان، نام کتاب مقدس زرتشتیان
دختر، پسر
اوستایی، فارسی
مذهبی و قرآنی بهتاش
شریک خوب، صاحب اخلاق و رفتار نیکو، [ به = خوب، بهتر، خوبتر، شخص خوب و دارای اخلاق و رفتار نیکو، تاش ...
پسر
ترکی، فارسی فریور
درستکار، صحیح العمل، ( دساتیر ) راست، درست، [از برخاسته های فرقه آذرکیوان ـ برهان چ، معین]
پسر
فارسی شروان
درخت سرو، ( اَعلام ) [= شیروان] ناحیه و ولایت قدیم، کنار دریای خزر، جنوب شرقی کوههای قفقاز، که امرو ...
پسر
فارسی آتبین
نفس کامل و انسان نیکوکار، صاحب گفتار و کردار نیک، از شخصیت های شاهنامه، به معنی از خاندانِ «آثویه»، ...
پسر
اوستایی، سانسکریت، فارسی
تاریخی و کهن سورین
نیرومند، قدرتمند، توانا، دلیر، ( اَعلام ) ) یکی از خاندان ساسانی، ) نام سرداری در زمان شاپور دوم، س ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن خاتم
نقش و طرح های تزیینی، آخرین، ( در صنایع دستی )، نقوش و طرح های تزیینی روی چوب، ( در قدیم ) انگشتر، ...
پسر
فارسی فربود
راست و درست، راست، درست
پسر
فارسی محمد مهزیار
ترکیب دو اسم محمد و مهزیار ( ستوده و صاحب کوهستان )، از نام های مرکب، ا محمّد و مهزیار
پسر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی محمد بهراد
ترکیب دو اسم محمد و بهراد ( ستوده و جوانمرد نیکو )، ( عربی ـ فارسی ) از نام های مرکب، ا محمّد و بهر ...
پسر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی رهان
رهنده، رهاشونده، ( در عربی ) ( اَعلام ) نام پهلوانی در داستان سمک عیار، نام یکی از سرداران پارسی در ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آذرنوش
نوش آذر، نام آتشکده دوم، ( اَعلام ) ) ( در شاهنـامه ) «نوش آذر» آمده و آن نام آتشکده ای است در بلخ ...
دختر، پسر
فارسی
تاریخی و کهن سمندر
اسب تندرو و نیرومند، اسبی که رنگ آن مایل به زرد باشد، ( در یونانی ) «سالامندرا» به معنی فرشته موکل ...
پسر
فارسی
طبیعت داریا
دارنده، دارا، ( = دارا )
پسر
فارسی داریان
منسوب به دارا، نام شهری در شیراز و شوشتر، ( اعلام ) ) نام شهری در شیراز در استان فارس، ) نام شهری د ...
پسر
فارسی فریار
دارنده ی شکوه و جلال، فرهور، ( فر = شکوه و جلال، یار ( پسوند دارنگی ) )، ( فر = شکوه و جلال + یار ( ...
دختر، پسر
فارسی مانیاد
به یاد بمان، ( به مجاز ) عزیز و گرامی، ( مان = ماندن، یاد )
پسر
فارسی امیرپرهام
ترکیب دو اسم امیر و پرهام ( فرمانروا و فرشته خوبی )، از نام های مرکب، ه امیر و پَرهام
پسر
فارسی، عربی گرشاسب
دارنده اسب لاغر، نام جهان پهلوان ایرانی، ( = کرشاسپ و گرشاشپ )، به معنی دارنده ی اسب لاغر، ( اَعلام ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن ارسان
پهلوان مشهور، همسر نرسی پادشاه ساسانی، ( اَعلام ) والی منسوب از طرف داریوش سوم که حاکم ناحیه ی دربن ...
دختر، پسر
فارسی
تاریخی و کهن سانی
سامان یافته، قابل احترام، مقدس
پسر
فارسی هومهر
دارای عشق و محبت، دوستی، ( هو = خوب، مهر = محبت، دوستی و عشق )، دارای عشق و محبت خوب، نیک مهر، دارا ...
پسر، دختر
فارسی پایا
پایدار، پاینده، جاوید، ثابت، ماندگار، آنچه دیر می پاید، ( در گیاهی ) ویژگی گیاهی که بیش از دو سال ع ...
پسر
فارسی رایین
نام سردار اردشیر دوم پادشاه ساسانی، ( = رائین )
پسر
فارسی
تاریخی و کهن سارین
نام روستایی در نزدیکی رفسنجان، ( اعلام ) نام دو روستا در شهرستان های خدابنده و رفسنجان
دختر، پسر
فارسی فرساد
حکیم، دانشمند، دانا، عاقل، نام درختی ( توت )، [از برساخته های دساتیر ـ برهان چ، معین]، ( از برساخته ...
پسر
فارسی آرسس
نام پسر اردشیر سوم، پادشاه ساسانی، ( اَعلام ) نام پادشاه ایران و پسر اردشیر سوم ( اخس ) که به دست ب ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن میشا
همیشه بهار، همیشه جوان، گیاهی که همیشه سبز است، همیشه جوان و همیشک جوان، نوعی از ریاحین که همیشه سب ...
دختر، پسر
فارسی
طبیعت آرشاک
ارشک، ( = اشک و ارشک )
پسر
فارسی
تاریخی و کهن