اسم با حرف ب - صفحه 4

دارنده خوبی و نیکی، ( مجاز ) خوب و نیک، ( به، وند ( پسوند دارندگی و نسبت ) )، منسوب به خوبی و نیکی

نیکو و تندرست، ( بهی= نیکویی، خوبی صحت، تندرستی، ان ( پسوند نسبت ) )، روی هم به معنی نیکو و تندرست

نیرومند، قوی، نیرومند ( نگارش کردی

( صاحب ) بهترین مهربانی و عشق

دارنده زمین

بةسوی بالا ( نگارش کردی

نام یکی از سرداران داریوش سوم پادشاه هخامنشی

ابوذر، نام یکی از صحابه پیامبر ( ص )

از شخصیتهای شاهنامه، نام آهنگری در پایتخت قیصر روم و سازنده نعل اسبان قیصر

نام میزبان اردشیر بابکان پادشاه ساسانی

زندگی طلایی

از قبایل ماد ( نگارش کردی

بکتاش

محروم ( نگارش کردی

دو دلیر

بی گناه، بی گناة ( نگارش کردی

نام مردی که در زمان اردشیر بابکان پادشاه ساسانی زندگی می کرده و نامش در کتیبه کعبه زرتشت آمده است

متفکر، متفکر ( نگارش کردی

مفقود الاثر ( نگارش کردی

بیننده ( نگارش کردی

نام سپهسالاری در زمان اشکانیان

پدرام، آراسته، نیکو، ( = پدرام )

گشوده و منتشر شده، این نام به معنی لفظی «گشوده و منتشر شده» معنا شده است، صورت دیگری از بسطام و گست ...

آن که یا آنچه بهره می برد، برخوردار، کامیاب، ( بهره، مند ( پسوند دارندگی ) )، ( در پهلوی، bahrmand ...

بخشاینده و بخشش کننده، بخشش دهنده و عطا کننده، انعام دهنده

شایسته، لایق، سزاوار، ( صفت فاعلی از برازیدن )، ویژگی آنچه مناسب یا زیبنده ی کسی یا چیزی است

شکیبا، صبور، دارای بردباری

صورت فلکی که درخشان ترین ستاره ها را دارد

بهرمان، نوعی از یاقوت سرخ، ( = بَهرَمان )

جدی، درست

نام نگهبانِ شهر غزه از طرف داریوش سوم پادشاه ایران، ( اعلام ) نام نگهبانِ شهر غزه از طرف داریوش سوم ...

بخت آور، خوش بخت

بهره مند، کامیاب، ( بهره، ور ( پسوند دارندگی ) )

نام گیاهی بسیار خوشبو

با احترام اسم از پدر بردن، پدر بزرگ، تخلص شاعرکرد «حسین کرم الله»، نام شاعرو عارف کرد «بابا طاهر عر ...

کشاورز

بازدارنده، ( در قدیم ) کشاورز، برزگر، کارگر کشاورزی، ( در قدیم ) مربی و نگهدارنده باز، میر شکار، با ...

قدیمی، دیرینه، کهنه، گذشته، مربوط به گذشته ی دور، زمان قدیم، ( در قدیم ) ( به مجاز ) پیر و سالخورده ...

بردبار

شجاع، بهادر، دلیر، مرد دلیر، دلاوری، شیر

باغبان ( نگارش کردی

قیافه ( نگارش کردی

خبرکردن مردم، اذان، اذان ( نگارش کردی

به وجود آورنده، عبری نام مردی از نسل جاد که از شجاعان زمان داوود ( ع ) بوده است

بایسته، ضروری، مورد نیاز، واجب، لازم

ترکیب دو اسم بایرام و علی ( جشن و بلندقدر )

خوشبختی، کامرانی، یکی از تیرةهای بزرگ کرد لرستان، یکی از لهجةهای زبان کردی ( نگارش کردی

اخوی، داداش، کنایه ‏از رفیق ( نگارش کردی

برازندگی، زیبایی، آراستگی

زمینی کة بوسیله ‏چشمة یا رودخانه ‏آبیاری شود ( نگارش کردی

قد و قامت، نام یکی از دو برادری که به یاری اردشیر بابکان پادشاه ساسانی برخاستند و او را به خانه خود ...

تیز و پیوسته نگریستن

بهره، حاصل، نام خوانندةکرد زبان «برهم حسن» ( نگارش کردی

برهمن

بلوط ( نگارش کردی

گذر آب یا باد ( نگارش کردی

پیک، چاپار، نامه بر، ( معرب از لاتین veredus ؟ )، ( در قدیم ) اسگدار، ( در احکام شرع ) بزرگترین و ی ...