اسم با حرف ا - صفحه 8

جستجوی تازه
با تغییر گزینه های زیر، اسم دلخواه خود را پیدا کنید

آرمه/arameh/

آرام


دختر

فارسی، عربی
آرمهر/armehr/

مهر آریایی


پسر

فارسی
آرمیا/armiyā/

آرامش دهنده، آرمیا به معنی آرامش دهنده، آرام کننده


پسر

فارسی
آرمیتاژ/armitazh/

بلند مرتبه


دختر

فارسی
آرمیتان/armitan/

آرمیتا


دختر

اوستایی
آرمیدخت/armi dokht/

دختر چالاک


دختر

فارسی
آرمیس/armis/

روشن و پاک، هرمس، از خدایان اولمپی، نام پسر زئوس و مایا


دختر

فارسی
ارمیس

هرمس


پسر

یونانی
آرمیلا/armila/

دختر آرام و باوقار


دختر

فارسی
ارمین

آرمین


پسر

فارسی
آرمین دخت/armin dokht/

دختر آرمین


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
ارمین دخت/armin dokht/

دختری که از نژاد آرمین است، ( اَرمین = آرمین، دخت = دختر )


دختر

فارسی
آرمینی/armini/

سپهسالار یزگرد سوم پادشاه ساسانی


پسر

فارسی
آرن/aren/

شادان، شاد، شادمان


پسر

عربی
ابوریحان/abu-reyhan/

نام ریاضیدان و فیلسوف ایرانی در قرن چهارم و پنجم، ابوریحان بیرونی


پسر

عربی

تاریخی و کهن
ابوعزیز

پدر عزیز


پسر

عربی
ابومسلم

نام رهبر سیاه جامگان که دولت بنی امیه را سرنگون کرد و بنی عباس را به قدرت رساند


پسر

عربی
آبکار

سقا، می فروش، حکاک، نگین ساز، نام یکی از بزرگان ارمنی خاندان اشکانی


پسر

فارسی
آبی

به رنگ آب، نیلی


پسر

فارسی
آبینه/ābine/

همانند آب، به روشنی و درخشندگی آب


دختر

فارسی
آبیار

میراب، مامور تقسیم آب


پسر

فارسی
آبیژ/abizh/

شراره، اخگر، آتش، صورت دیگر آیید، کنایه از افراد پر جنب و جوش


دختر

فارسی
آبیق/abiq/

اصیل، با احساس


پسر

ترکی
آبیقان/abighan/

اصیل


پسر

ترکی
آبین/ābin/

به رنگ آب، همانند آب


دختر

فارسی
آبینچ/abınç/

آسودگی، تسلی، آرامش


پسر

ترکی
آپادا/apada/

کسی که خود را به خداوند سپرده است، متوکل


پسر

سانسکریت
آپاداش/apadash/

آموختن علوم معنوی از مرشد


پسر

سانسکریت
آپادانا/apadana/

کاخ با شکوه هخامنشیان


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
آپادیپا/apadipa/

آتش افروز، نورانی مثل خورشید، آتش افروز و گرما بخش


دختر

سانسکریت
آپاسای/apasay/

نام منشی شاپور اول پادشاه ساسانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
آپام/āpām/

نام همسر داریوش اول پادشاه هخامنشی، ( اَعلام ) نام دختر اردشیر دوم و زن فرناباذ والی ایالت هلّس پون ...


دختر

فارسی، اوستایی

تاریخی و کهن
آپاما/āpāmā/

نام دختر اردشیر دوم پادشاه هخامنشی، ( = آپام )


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
آپامنه/apamne/

نام دختر یکی از فرماندهان ایرانی در زمان سلوکیان


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
آپتین/āptin/

آبتین، صاحب گفتار و کردار نیک، ( = آبتین و آتبین )


پسر

فارسی
آپرانیک/apranik/

آب و نور نیکو


دختر

فارسی
اپرنگ/aprang/

نام پسر سام


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
اپرویز/aparviz/

پرویز، از شخصیتهای شاهنامه، نام خسرو دوم پادشاه ساسانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
آپگیا/apgiya/

وجود فرخنده، موهبت


دختر

سانسکریت
آپگیتی/apgiti/

ترانه، آواز دلنشین


دختر

سانسکریت
آپنیتا/apnita/

مقرب، بنده خاص پروردگار


پسر

سانسکریت
آپیشن/apishan/

گویش کرمانی آویشن، گیاهی علفی و معطر از خانواده نعناع با شاخه های فراوان و گلهای سفید یا صورتی


دختر

فارسی
آتاباللی

یادگار مانده از پدر بزرگ، مرد کوچک اندام


پسر

ترکی
آتابای/atabay/

پدربزرگ، نام یکی از طوایف بزرگ ترکمن در ایران، آتا ( ترکی ) + بای ( چینی )


پسر

ترکی، چینی
آتابیگ/atabig/

لقب احترام برای خطاب کردن پیران، لقب مربیان شاهزادگان دربار سلاطین ترک


پسر

ترکی
آتابیک/atabik/

پدر بزرگ، مربی کودکان و بالاخص شاهزادگان، اتابک


پسر

ترکی
آتاسای/atasay/

احترام کننده به بزرگان


پسر

ترکی
آتاش/atash/

آداش، همنام


پسر

ترکی
آتاشا/ātāšā/

منسوب به آتاش، ( به مجاز ) هم نام، [آتاش = آداش = همنام، هم اسم، ا ( پسوند نسبت ) ] منسوب به آتاش


دختر

ترکی، فارسی
آتاقلیچ

شمشیر پدری


پسر

ترکی
آتالان/atalan/

معروف و مشهور


پسر

ترکی
آتامان/ataman/

مانند پدر رهبر و فرمانده


پسر

ترکی
آتامکین

مانند پدرم


پسر

ترکی
آتان

پرتاب کننده


پسر

ترکی
آتاکان/atakan/

کسی که خون پدر در او جریان دارد


پسر

ترکی
آتای/atay/

شناخته شده، معروف


پسر

ترکی
آتایار/atayar/

یار و یاور پدر


پسر

ترکی
اتبک/atbak/

در دوره قاجار لقبی که به وزیران داده می شد، لقب هر یک از پادشاهان مستقل که حکومت محلی داشتند


پسر

ترکی
آتجان

کسی که بدن استوار و اندام محکمی دارد


پسر

ترکی
آتحان/athan/

کسی که بدن استوار و اندام محکمی دارد


پسر

ترکی
آتر/atar/

آذر، اخگر، آتش


دختر

فارسی
آترابان/atraban/

نگهبان آتش، پیشوای دینی


پسر

پهلوی، اوستایی
آتربان/atorban/

نگهبان آتش، پیشوای دینی


پسر

پهلوی، اوستایی
آتردین/atardin/

آذر دین، زردشتی


پسر

فارسی
آترس/atars/

نترس، شجاع


پسر

فارسی
آتروان/atrovan/

نگهبان آتش، پیشوای دین زرتشتی، صورت دیگری از اترابان


پسر

فارسی
آتروپات/atropat/

آذرپناه یا کسی که آتش نگهدار اوست، صورت دیگر آذرباد


پسر

پهلوی، اوستایی
آتروسا/atrusa/

مانند آتش


دختر

فارسی
آترون/atron/

نگهبان آتش، پیشوای دین زرتشتی، صورت دیگری از اترابان


پسر

فارسی
اترک/atrak/

نام یک رود، نام رود مرزی ایران در شرق که به دریای خزر می ریزد


پسر

فارسی
آتری/ātri/

آترا، آتشین، آذرین، ( = آترا )


دختر

فارسی
آتریا/atriya/

بانوی آتش


دختر

فارسی
آتریداد/ātridād/

داده ی آتشین، ( اعلام ) ( در بعضی از منابع ) نام یکی از بزرگان هخامنشی


پسر

اوستایی
آتریزاد/ā.zād/

بسیار سرخ رو و زیبا، آتشین زاده


دختر

فارسی
اترین

آترینا، آذرین، نام پسر اوپَدرَم که به نوشته سنگ نوشته بیستون در زمان داریوش پادشاه هخامنشی در خوزست ...


پسر

اوستایی، پهلوی
آترینه/atrine/

صورت دیگری از آذرین، نام پسر اوپَدرَم که به نوشته سنگ نوشته بیستون در زمان داریوش پادشاه هخامنشی در ...


پسر

فارسی
آتسا/atsa/

زبر دست، آتوسا


دختر

فارسی
آتسز/atsez/

نام سومین فرمانروای سلسه خوارزمشاهی


پسر

ترکی

تاریخی و کهن
آتش/ātaš/

حرارت توأم با نور، یکی از عناصر اربعه، ( به مجاز ) حرارت و گرما، ( به مجاز ) عواطف تند، شور و شوق، ...


دختر، پسر

فارسی

طبیعت
آتش برزین

آتش باشکوه یا شکوه آتش مرکب از آتش + برزین ( با شکوه )


پسر

فارسی
آتشبند/atash band/

از بین برنده خشم و ناراحتی، سحر و افسونی که بدان آتش را فرو نشانند


دختر، پسر

فارسی
آتش پا

تندرو دوان


پسر

فارسی
آتشپاره

اخگر، شرار آتش، چابک


دختر

فارسی
آتشزاد/atash zad/

زاده آتش


پسر

فارسی
آژو/azho/

تلاش


پسر

کردی
ائلمان/elman/

سنبل کشور و ملت، مانند مردم


پسر

ترکی
ائلوین/elvin/

سرآمد و بزرگ ایل و خاندان


پسر

ترکی
آئیریا

ایرج


پسر

اوستایی، پهلوی
ائیریا

ایرج، خوش چهره و زیبا مانند آفتاب


پسر

اوستایی، پهلوی، فارسی
آئیل/ail/

نام پرنده ای است


پسر

گیلکی

پرنده
آب حیات/abehayat/

در افسانه ها آب زندگانی که عمر جاویدان می دهد، آب ( فارسی ) + حیات ( عربی ) در افسانه ها آب زندگانی ...


دختر

فارسی، عربی
آبرخ/abrokh/

زیبا، لطیف، روشن، کسی که چهره ای مانند آب دارد


دختر

فارسی
آبگل/abgol/

گلاب مایعی خوشبو که از برگ گلها بدست می آید


دختر

فارسی

گل
آب ناهید/ab-nahid/

نام زنی در منظومه ویس و رامین


دختر

فارسی
آباد/abad/

تندرست و مرفه، آراسته


پسر

فارسی
آبادان/abadan/

برپا، آباد


پسر

ترکی
آبادیس/abadis/

نام یکی از پزشکان دوره هخامنشی


پسر

فارسی
آبار/abar/

هیبت، سرفراز، باشکوه و ایستادگی


پسر

ترکی
آباریس/abaris/

موبد معروف دوره هخامنشی


پسر

فارسی
اباصلت/aba-salt/

کنیت خادم حضرت علی بن موسی الرضا


پسر

عربی



انتخاب نوع اسم

انتخاب ریشه اسم

انتخاب گروه اسم

برچسب ها

اسماسم پسر با ااسم دختر با ا