اسم با حرف ا - صفحه 12
آکنده، انباشته
پسر
فارسی آغوش
بغل گرفتن
دختر
فارسی آفت
بلا، بلیه، کنایه از زیبایی و عشوه گری
دختر
عربی آفتاب دخت
دختر آفتاب، دختر خورشید، کنایه از زیبایی و خیره کنندگی
دختر
فارسی افتخارالدین
موجب افتخار دین
پسر
عربی افخم
ارجمند، بزرگ قدر، بزرگوار، گرانمایه
پسر
عربی افراخته
افراشته، بالابرده، برپا شده، کشیده، برکشیده
دختر
فارسی افراز
افراشتن و افروختن، بلندی، فراز، بالا و فراز
دختر
فارسی افراشته
بلند ساخته، برداشته، بالابرده شده، افراخته
دختر
فارسی افران
خلق شدن
پسر
کردی آفرت
دختر
دختر
لری افرند
ابریشم، صورت کهنه ی پرند به معنی ابریشم، ن، ک، پرند
دختر
فارسی آفرنگ
زیبایی، حشمت
دختر
فارسی افروخته
برافروخته، سرخ، روشن شده، درخشان شده
دختر
فارسی افرود
فرود، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر سیاوش و جریره و برادر کیخسرو پادشاه کیانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن افروزان
افروختن، افروزاندن، افروزانیدن
دختر
فارسی افروشه
نوعی حلوا، ( = آفروشه )
دختر
فارسی
تاریخی و کهن افروغ
تابش روشنی، شعاع آفتاب تابش ماه، نام یکی از شارحان اوستا که در اواخر عهد ساسانیان می زیسته است
دختر
فارسی افری
آفرین، ( مخفف آفرین )، کلمه تحسین و آفرین
دختر
فارسی آفریدون
فریدون، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر آبتین و فرانک، از پادشاهان پیشدادی ایران و به بند کشنده ضحاک م ...
پسر
فارسی افریدون
فریدون، از شخصیتهای شاهنامه
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آفرین دخت
مرکب از آفرین ( واژه تحسین ) + دخت ( دختر )، دختر تحسین برانگیز، دختری که تمام خوبی ها را دارد
دختر
فارسی آفرین گل
مرکب از آفرین ( واژه تحسین ) + گل، گل تحسین برانگیز کنایه از دختر بسیار زیبا
دختر
فارسی آفرین ماه
ترکیب دو اسم آفرین و ماه ( ستایش و زیبارو )، مرکب از آفرین ( واژه تحسین ) + ماه ( قمر )، ماه تحسین ...
دختر
فارسی
کهکشانی آفرین مهر
ترکیب دو اسم آفرین و مهر ( ستایش و محبت )، مرکب از آفرین ( واژه تحسین ) + مهر ( محبت یا خورشید )، ک ...
دختر
فارسی آفرین ناز
دختری که بسیار ناز داردکنایه از دختر زیبا و طناز، مرکب از آفرین ( وازه تحسین ) + ناز ( کرشمه، غمزه )
دختر
فارسی آثویه
روح کامل و درستکار، صورت دیگر آبتین، از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر فریدون پادشاه پیشدادی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن اثیر
شریف، کریم
پسر
عربی اثیرالدین
شریف و کریم در دین، نام قصیده سرایی معروف در قرن ششم، اثیرالدین اخسیکتی
پسر
عربی آجار
مهاجم، غیور، زبردست و ماهر
پسر
ترکی آجارمان
با غیرت
پسر
ترکی آجلان
کسی که از خود غیرت نشان دهد
پسر
ترکی آجیر
محتاط، کوشا، آژیر، در گویش خراسان به معنی محتاط
پسر
فارسی آچیق
باز، گشوده
دختر، پسر
ترکی آچیم
نام یکی از نیاکان یوسف نجار که همعصر حضرت مریم بود، نام یکی از نیاکان یوسف نجار که همعصر حضرت مریم ...
پسر
عبری احدرضا
ترکیب دو اسم احد و رضا ( یکتا و خشنود )، از نام های مرکب، ا احد و رضا
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی احرار
آزادگان، آنان که از وابستگی ها و تعلقات، به ویژه وابستگی های مادی آزادند
پسر
عربی احساس
عاطفه، ذوق
دختر
فارسی احصا
شمردن، شمارش، آمارگیری، سرشماری
دختر
عربی احمد پاشا
ترکیب دو اسم احمد و پاشا ( پسندیده تر و بزرگ )، از نام های مرکب، ا احمد و پاشا
پسر
ترکی، عربی
مذهبی و قرآنی احمد حسن
ترکیب دو اسم احمد و حسن ( پسندیده تر و نیکو )، از نام های مرکب، ا احمد و حسن
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی احمدصادق
ترکیب دو اسم احمد و صادق ( پسندیده تر و راستگو )، از نام های مرکب، احمد و صادق
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی احمدهادی
ترکیب دو اسم احمد و هادی ( پسندیده تر و راهنما )، از نام های مرکب، احمد و هادی
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی احنف
کسی که در دین پایدارتر است، ( اَعلام ) احنف ابن قیس: [قرن اول هجری] از سرداران عرب که در فتح بخشهای ...
پسر
عربی احور
سیاه چشم مانند آهو
پسر
عربی اختای
همانند نیزه، تیز
پسر
ترکی استانس
پسر داریوش دوم، ( اَعلام ) پسر داریوش دوم و برادر اردشیر دوم هخامنشی، [داریوش سوم نبیره ی استانِس ب ...
پسر
فارسی استبرق
پارچه نرم و لطیف
دختر
عربی استر
ستاره، همسر یهودی خشایار پادشاه هخامنشی
دختر
عبری استرا
در گویش سمنان ستاره، نام همسر یهودی انوشیروان که مدفن او در همدان است
پسر
فارسی آسترید
شاهزاده سوئد
دختر
لاتین استوان
استوار، محکم، متین، معتمد، امین
پسر
پهلوی آستیاژ
نام آخرین پادشاه ماد، ( = آستیاگس، استیاگ و ایشتوویگو )، ( در فارسی باستان، arštivaiga )، نیزه اندا ...
پسر
فارسی آستیاگ
آستیاژ، نام آخرین پادشاه ماد، ( = آستیاژ و آستیاگس )
پسر
فارسی
تاریخی و کهن اسحق
اسحاق، خندان، نام پسر ابراهیم ( ع ) و ساره
پسر
عبری اسدالدین
آن که در دفاع از دین مانند شیر شجاع است
پسر
عربی آسدین
نام موبدی در سده دهم یزگردی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن اسعد الدین
خوشبخت در دین، سعیدالدین، نیک بخت در دین
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی اسفار
سوار، سپیدی های روز، مسافرت ها، معرب اسوار از نامهای تاریخی
پسر
عربی اسفند دخت
مرکب از اسفند ( نام ماه دوازدهم از سال شمسی ) + دخت ( دختر )
دختر
فارسی آسلان
شیر
پسر
ترکی الکوس
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور تورانی و از سپاهیان افراسیاب تورانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آلیشا
شعله ور
دختر
ترکی آلیا
الیاس، مجازا زیباروی و بلند مرتبه
پسر
عبری الیان
نام یکی از پهلوانان خورشید شاه در داستان سمک عیار
پسر
فارسی الیتا
فرشته جنگ
دختر
فارسی الیز
دنباله نسل و ردپای ایل
دختر
ترکی الیزا
مومن، باوفا، دیندار
دختر
لاتین الیزابت
سوگند خدا
دختر
عبری آلیس
بانوی نجیب زاده، دختر اصیل، خانم با اصل و نسب
دختر
فرانسوی آلیسا
ایرسا، رنگین کمان، به بوته سوسن کبود نیز بدان جهت که دارای گلهای زرد و سفید و کبود است ایرسا گویند
دختر
فارسی الیستر
مورد محبت ایل، کسی که تمام ایل خواهان اوست
دختر
ترکی آلیش
شعله، شعله گیر
دختر
ترکی آلیشان
شعله ور
دختر، پسر
ترکی ارباد
نام یکی از سرداران داریوش سوم پادشاه هخامنشی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن ارباس
نام یکی از سپاهیان مادی اردشیر دوم پادشاه هخامنشی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن اربیل
بسیار خوب، بسیار خوب ( نگارش کردی
پسر
کردی آرپان
آرین، منسوب به قوم آریایی، برای توضیحات بیشتر ایران را ببینید
پسر
فارسی آسمان هور
خورشید آسمان، کنایه از فردی که زیباییش نظیر ندارد
دختر
فارسی آسمانه
آسمان، سما ( ء )، عرش، ( در قدیم ) سقفِ خانه، عمارت و مانند آنها
دختر
فارسی اسمعیل
اسماعیل، آن که خدا او را شنید، نام پسر ابراهیم ( ع ) و هاجر
پسر
عبری آسمیتا
من هستم، اناالحق
پسر
سانسکریت آسنات
دختر یکتا پرست، نام همسر حضرت یوسف و دختر فوتی فارع کاهن شهر آون ( یکی از مناطق مصر ) بود
دختر
یونانی
تاریخی و کهن، مذهبی و قرآنی اسوار
سوار، عنوانی که ایرانیان باستان به مردان دلیرِ آزاده می دادند، در بعضی متون به معنی آزادگان و بزرگا ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آسودا
راحت و آرام، آسوده
دختر
فارسی آسکی
آهو، کنایه از زیبایی و دلفریبی
دختر
کردی آسیدات
یکی از بزرگان هخامنشی، آسیداد، نام یکی از بزرگان هخامنشی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آسیداد
آسیدات، نام یکی از بزرگان هخامنشی
پسر
فارسی آسیم
استاد عظیم الشأن و بلند مرتبه، ( در پهلوی، asēm ) آسیم به معنی سیم و نقره است، به لغت زند و پازند ا ...
پسر
پهلوی، فارسی آسیمن
سیمین، نقره فام
دختر
پهلوی، اوستایی آسیمه
مضطرب، گیج، حیران
دختر
فارسی اسین
نسیم، الهام
دختر
ترکی آشا
پاکی و راستی
دختر
فارسی آشار
آذوقه، خوراک، غذا
پسر
ترکی آشام
رتبه، مرتبه، درجه، مرحله
پسر
ترکی اشتاد
راستی و درستی، ( در قدیم ) نام روز بیست و ششم از هر ماه شمسی در ایران قدیم، ( در فرهنگ ایران قدیم ) ...
پسر
اوستایی، فارسی اشتار
الهه عشق و برکت
دختر
فارسی، آشوری اشتیاق
رغبت بسیار، شوق، آرزومندی، ( در تصوف ) کشش و مجذوب شدن عاشق به معشوق
دختر
عربی اشجان
غم ها
دختر
عربی آشر
شاد، خوشحال، مبارک و خوش یمن، شاد خوشحال، نام یکی از پسران یعقوب ( ع )
پسر
عبری