اسم - صفحه 92
مانند نور
دختر
ترکی نورمند
دارای نور، منور، روشن، پرنور، پور نور
پسر
فارسی، عربی نوروان
نور تازه
پسر
ارمنی نوژه
کاج، صنوبر، درخت همیشه سبز، ( نوژ = نوز = کاج، ه ( پسوند نسبت و شباهت ) )، منسوب و شبیه به کاج، ( ب ...
دختر
فارسی
طبیعت نوژیان
زندگی نو
دختر
کردی نوش آسا
گوارا، شیرین همچون عسل، ( نوش = عسل، آسا ( پسوند شباهت ) )، همانند و شبیه عسل، ( به مجاز ) شیرین و ...
دختر
فارسی نوش آفرید
آفریده بی مرگ، آفریده جاوید
دختر
فارسی نوش آگین
به شهد و شکر آویخته، نوشین
دختر
فارسی نوش لب
دارای لبی شیرین، شیرین لب
دختر
فارسی نوشاب
آب گوارا، شربت مطبوع، آب زندگی، آب حیات
پسر
فارسی نوشابه
آب گوارا، نام پادشاهی در سرزمین بردع
دختر
فارسی نوشان
نوشاندن، شیرینی بخش، نوشانیدن، به نوشیدن واداشتن، به علاوه ( صفت فاعلی از نوش ) شیرینی بخش، نوشنده
دختر
فارسی نوشروان
انوشیروان، جاویدان، ( اَعلام ) ( = انوشیروان، انوشروان )، ( انوشیروان و انوشروان
پسر
فارسی
تاریخی و کهن نوشزاد
زاده جاوید، از شخصیتهای شاهنامه، نام همسر انوشیروان پادشاه ساسانی
دختر
فارسی
تاریخی و کهن نوشناز
دارای ناز و غمزه شیرین
دختر
فارسی نوشیار
یار شیرین چون عسل، یار بی مرگ، نام پسرعموی گرشاسپ در گرشاسپ نامه
پسر
فارسی نوشید
نو درخشان، تازه درخشید، نودرخشید، از واژه ی ( اوستایی ) «nov، sit»، ( اَعلام ) نام مادر مانی= تازه ...
دختر
اوستایی، فارسی
تاریخی و کهن نوشین دخت
دختر شیرین و دلپسند، ( نوشین، دخت = دختر )، دخترکی که ویژگی هایش دلپذیر و دلنشین است
دختر
فارسی نوشین لب
نوش لب، دارای لبی شیرین، شیرین لب
دختر
فارسی نوشینه
دلپذیر، گوارا، نوایی از موسیقی، ( نوش، اینه ( پسوند نسبت ) )، منسوب به نوش، منتسب به نوش، نوشین، ن ...
دختر
فارسی
هنری نوفل
دریا، دهش، مرد بخشنده، جوان زیبا، مرد بخشنده و عطا کننده، ( اَعلام ) نام چند صحابی
پسر
عربی
تاریخی و کهن نومان
نام یک گیاه
پسر
فارسی نونود
فرزند تازه
پسر
فارسی نویار
یار تازه
پسر
فارسی نوید حسین
ترکیب دو اسم نوید و حسین ( خبرخوش و نیکو )، از نام های مرکب، م نوید و حسین
پسر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی نویسا
نویسنده، باسواد، ( در قدیم ) قادر به نوشتن
دختر
فارسی نوینا
منسوب به نوین، تازه، جدید، ( نوین، ا ( پسوند نسبت ) )
دختر
فارسی نکتار
شهد و شراب ویژه خدایان
دختر
یونانی نکهت
بوی خوش
دختر
عربی نکو
نیکو، خوب، مناسب، زیبارو، ( = نیکو )، زیبا، شخص زیبا رو، شایسته، پسندیده، نیکوکار
دختر
فارسی نکویار
معشوق خوب یار خوب
دختر
فارسی نیاتور
نیاطوس، از شخصیتهای شاهنامه، نام برادر قیصر روم از یاران سپاه خسروپرویز پادشاه ساسانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن نیاتوس
نام برادر قیصر روم در زمان خسرو و پرویز
پسر
فارسی نیارا
نور و روشنایی
دختر
فارسی نیاراد
از خاندان جوانمرد
پسر
فارسی نیاسا
کسی که مانند نیاکان خود است، مرکب از نیا ( جد پدری یا مادری ) + سا ( پسوند تشابه )
پسر، دختر
فارسی نیاسان
شبیه به نیاکان، مانند اجداد، همانند نیاکان، ( نیا، سان ( پسوند شباهت ) )، ( نیا + سان ( پسوند شباهت ...
پسر
فارسی هبیةلله
بخشیده شده از جانب خداوند، نام چندتن از شخصیتهای ادبی و تاریخی
پسر
عربی هتاو
خورشید و آفتاب
دختر
کردی هترا
محیط بسته
پسر
لاتین هخا
دوستدار
پسر
فارسی هدا
هدایت، راهنمایی، راه درست و مسیر درست، هدی، هدایت کردن
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی هدسا
درخت مورد
دختر
عبری هدسه
همسر یهودی خشایار شاه که بعداً استر نام گرفت، محل دفن او و داییش ( مردخای ) جزء آثار باستانی همدان ...
دختر
عبری
تاریخی و کهن هدیر
آواز کبوتر، صدای رعد و برق، تکرار صدا در حنجره، بانگ کردن شتر، بانگ شتر
دختر
عربی هدیش
ایزد نگهبان خانه
دختر
فارسی هربد
پیشوای دینی، موبد موبدان، ( = هیربد )، استاد، آموزگار، شاگرد، آموزنده، رئیس آتشگاه
پسر
اوستایی هرسام
اشک هایم
پسر
لری هرمان
نام یکی از پادشاهان یونانی
پسر
یونانی هرمزان
منسوب به هرمز، ( هرمز، ان ( پسوند نسبت ) )، ( اَعلام ) هرمزان: [قرن اول هجری] فرماندار خوزستان در ز ...
پسر
فارسی هرمزدیار
خدایار
پسر
فارسی هرمزیار
خدایار، آن که خداوند یار اوست، ( اَعلام ) نام خاص یک موبد پارسی است که در قرن میلادی می زیسته است
پسر
فارسی هرمس
فرستاده خدایان، از خدایان اولمپی، نام پسر زئوس و مایا
پسر
یونانی
تاریخی و کهن هرمیس
شیر یا کرگدن
دختر
عربی هرمینا
سفر، حرکت، سفر حرکت
دختر
اوستایی، پهلوی هرمیون
نام همسر سردار اساطیری یونان
دختر
یونانی
تاریخی و کهن هرنگ
آرامش و قوت قلب
پسر
لری هرواک
نام دیگر خسروپرویز پادشاه ساسانی
پسر
فارسی هریاد
همیشه در خاطر
پسر
کردی هزاره
از شخصیتهای شاهنامه، لقب کوت از سرداران رومی سپاه خسروپرویز پادشاه ساسانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن هزبر
هژبر، شیر
پسر
فارسی هژین
زندگی جاویدان
دختر
کردی هستان
وجود و هستی
پسر
فارسی هستنوه
قیام تودةمردم ( نگارش کردی
دختر
کردی هستیدخت
دختر زندگی و زندگانی، ( هستی = زندگی، زندگانی، دخت = دختر ) دختر زندگی و زندگانی
دختر
فارسی هشیار
هوشیار، دارای حواسِ جمع، آگاه، بیدار، ( = هوشیار )، ( اَعلام ) نام ستاره شناسی دانا از پارس که در د ...
پسر
فارسی هفال
رفیق ( نگارش کردی
پسر
کردی هفدن
وزن شعر ( نگارش کردی
دختر
کردی هفیان
آرام گرفتن، آرام گرفتن ( نگارش کردی
دختر
کردی هگبه
رةآورد، هدیةسفر، خورجین ( نگارش کردی
دختر
کردی هلاله
گلی زرد رنگ خوشبو، آلالة، جارزدن، با خبر ساختن ( نگارش کردی
دختر
کردی
گل هلاکو
نام پسر تولوی و نوه چنگیزخان مغول
پسر
مغولی
تاریخی و کهن هلبژارده
انتخاب شده ( نگارش کردی
پسر
کردی هلبژیر
انتخاب کننده ( نگارش کردی
پسر
کردی هلبست
شعر ( نگارش کردی
پسر
کردی هلپرین
رقصیدن، رقصیدن ( نگارش کردی
دختر
کردی هلدا
مادر خوشبو
دختر
فارسی هلدیر
آبشار، آبشار ( نگارش کردی
پسر
کردی
طبیعت هلگر
بردارندة، حامل، بلند نگةدارنده ( نگارش کردی
پسر
کردی هلگورد
بهترین جلودار ( نگارش کردی
پسر
کردی هلما
محافظ، معنی اسم را در این قسمت بنویسید خیلی صبور
دختر
لاتین، عربی هلمت
حمله، هجوم ( نگارش کردی
پسر
کردی هلموت
کنایه از کوهی که صعود به آن دشوار است ( نگارش کردی
پسر
کردی هلنسا
مانند خورشید، هل ( فارسی ) + نسا ( عربی ) زنان معطر
دختر
فارسی، یونانی، عربی هلو
عقاب ( نگارش کردی
پسر
کردی هلورین
ریختن چیزی از بالا به پایین ( نگارش کردی
پسر
کردی هلکو
کوه کوچک، تپه، کوةکوچک، تپه ( نگارش کردی
پسر
کردی هلکوت
فرصت، وقت ( نگارش کردی
پسر
کردی هلیانا
مانند خورشید
دختر
یونانی هلیانه
نام یک گیاه، ( در گیاهی ) شاه ترج، شاهتره که مصرف دارویی دارد
دختر
فارسی
طبیعت هلیسا
دختر خورشید
دختر
یونانی هلیل
هلال ماه
پسر
فارسی
کهکشانی هلین
نور و روشنایی
دختر
فرانسوی هلینا
روشنایی، نور، هلن، فرانسه از یونانی روشنایی، در اساطیر یونان همسر منلاس پادشاه اسپارت که جنگ تروا ب ...
دختر
یونانی هلیوس
هلیون، خورشید
پسر
عبری نیکاد
خوشنام
پسر
ترکی نیکادل
خوش قلب، خوش فطرت
دختر
فارسی نیکارام
دختر نیک و آرام
دختر
فارسی نیکامهر
ترکیب دو اسم نیکا و مهر ( خوب و محبت )، از نام های مرکب، نیکا و مهر
دختر
فارسی نیکاو
آب شفاف و گوارا، نیک به معنی خوب و پاک، آو به معنی آب و نیکاو یعنی آب گوارا ئ شفاف، مرکب از نیک به ...
پسر
پهلوی، اوستایی