اسم - صفحه 90

جستجوی تازه
با تغییر گزینه های زیر، اسم دلخواه خود را پیدا کنید

محمدکاوه/m.-kave/

ترکیب دو اسم محمد و کاوه ( ستوده و از شخصیت های شاهنامه )


پسر

فارسی، عربی

مذهبی و قرآنی
محمدکسری/m.-kasra/

ترکیب دو اسم محمد و کسری ( ستوده و خسرو )


پسر

فارسی، عربی

مذهبی و قرآنی
محمدیار

محمد ( عربی ) + یار ( فارسی ) یار و یاور محمد


پسر

فارسی، عربی
محمدیاسان/m.-yasan/

ترکیب دو اسم محمد و یاسان ( ستوده و نام یکی از پیغمبران باستانی ایران )


پسر

فارسی، عربی

مذهبی و قرآنی
محموده/mahmude/

محمود، پسندیده و ستوده، نام گیاهی ( سمقونیا )، و


دختر

عربی

مذهبی و قرآنی
محنی/mohanna/

به حنا رنگ کننده


دختر

فارسی
محی الدین

زنده کننده دین


پسر

عربی
محیا 2/mohayyā/

صورت، رخساره، چهره


دختر

عربی
محیان/mehyan/

وقت و هنگام چیزی


دختر

فارسی
محیصا/mahisa/

رستگار شده، پاک و آمرزیده


دختر

فارسی، عربی

مذهبی و قرآنی
محیط/mohit/

فراگیرنده، احاطه کننده، پاره خطی که دور سطحی را فرا می گیرد، اقیانوس، آگاه و باخبر، از نام ها و صفا ...


پسر

عربی

مذهبی و قرآنی
محیی

زنده کننده، احیاکننده، از نامهای خداوند


پسر

عربی
مدارا/modara/

نرمی، لطف، مهربانی


دختر

عربی
مدبر/modabber/

تدبیرکننده، باتدبیر، چاره جو، از نام های خداوند، اندیشمند، چاره گر، از نام ها و صفات خداوند، ( در ق ...


پسر

عربی

مذهبی و قرآنی
مدحت/medhat/

آنچه به آن کسی رابستایند، ستایش، مدح


دختر

عربی
مدریک/medrik/

پسر تیز هوش، انسان فهیم، کسی که درک می کند


پسر

فارسی
نزیه/nazih/

پاک، پاکیزه، پاک دامن، جای باصفا، نیکو، ( در قدیم ) با صفا، خرّم


دختر

عربی
نزیهه/nazihe/

نزیه، پاکیزه، ( مؤنث نزیه )


دختر

عربی
نساک

نام همسر سیامک پسر کیومرث پادشاه پیشدادی


دختر

فارسی
نستار/nastar/

از شخصیتهای شاهنامه، نام چوپان قیصر روم در زمان گشتاسپ پادشاه کیانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
نستهن/nastahan/

نستیهن، پهلوانی تورانی، ( اَعلام ) پهلوان تورانی، پسر ویسه و برادر پیران


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
نستهین/nastahin/

از شخصیتهای شاهنامه، نام پیران ویسه در زمان افراسیاب تورانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
نستود/nastod/

از شخصیتهای شاهنامه، نستور، ‏ از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر زریر پسر گشتاسپ پادشاه کیانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
نستور/nastor/

از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر زریر پسر گشتاسپ پادشاه کیانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
نستوه/nastuh/

خستگی ناپذیر، [قدیمی] مرد جنگی که از جنگ و ستیز عاجز و خسته نشود، نام پهلوان ایرانی، ( در قدیم ) وی ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
نسرین رخ/n.-rokh/

ویژگی آن که صورتش چون گل نسرین است، ( به مجاز ) زیبا روی و با طراوت، ( نسرین، رخ = چهره )


دختر

فارسی

طبیعت، گل
نسرین مهر

زیبا و درخشان چون گل نسرین و خورشید


دختر

فارسی
نسرین نوش

زیبا چون گل نسرین و شیرین چون عسل، نام دختر پادشاه سقلاب و همسر بهرام گور پادشاه ساسانی


دختر

فارسی
نسرینه/nasrine/

نسرین، ( به مجاز ) صورت معشوق، ه ( پسوند نسبت ) )، منسوب به نسرین


دختر

فارسی

طبیعت، گل
نسک/nask/

نام هر یک از بیست و یک بخش کتاب اوستا


دختر

فارسی
نسیبا/nasibā/

صاحب نسب، اصیل، ( نسیب = صاحب نَسَب، ا ( پسوند نسبت ) )، منسوب به نسیب، ( به مجاز ) صاحب اصل و نَسَ ...


دختر

فارسی، عربی
نشمین/nashmin/

دختر زیبارو و خوش اندام


دختر

کردی
نشواد/našvād/

نام پهلوان تورانی، ( اَعلام ) نام پهلوانی تورانی است، نام پهلوانی تورانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
نصرت الدین/nosratoddin/

موجب پیروزی و کمک دین، نام چند تن از بزرگان در تاریخ، موجب پیروزی دین و آئین، یاور و کمک دین، ( اَع ...


پسر

عربی

تاریخی و کهن
نصوح/nasuh/

خالص، راست و درست


پسر

عربی
نصیرا/nasira/

نام یکی از دانشمندان و شعرای قرن یازدهم


پسر

عربی
نضیر/nazir/

شاداب، سرسبز


پسر

عربی
نظام/nezam/

ترتیب، آراستگی، روش، شعر، ارتش، مجموعه قوانین، قواعد، سنن، یا نوامیسی که قوام و انتظام چیزی بر آنها ...


پسر

عربی
نظام الملک

باعث نظم و سرزمین، نام وزیر معروف سلجوقیان در قرن پنجم


پسر

عربی
نظرعلی

چشم و دیده علی ( ع )


پسر

عربی
نازرخ/naz-rokh/

دارای روی زیبا و لطیف


دختر

فارسی
نازروی/nazroy/

دختر زیبا


دختر

فارسی
نازشید/nazshid/

ناز خورشید


دختر

فارسی
نازشیرین/nāz širin/

زیبارو و عزیزی که ناز دار و گرامی و نازنین است، ( به مجاز )، ویژگی دختری که زیبا، گرامی و عزیز است، ...


دختر

فارسی
نازفاطمه/nāz fāteme/

فاطمه ی ناز، فاطمه ی زیبا و قشنگ


دختر

فارسی، عربی
نازفر/nāz far/

نازِ شکوهمند، ( به مجاز ) زیباروی باشکوه


دختر

فارسی
نازگل/nazgol/

دختری که مانند گل زیبا و لطیف و ناز است


دختر

فارسی
نازگوهر/naz gohar/

دارای گوهر زیبا، گوهر و سنگ زیبا و قیمتی


دختر

فارسی
نازگیتی/nāz giti/

ناز جهان، نازِ همه ی دنیا، موجب افتخار و مباهات در دنیا، ( = ناز جهان )، موجب نازش و مباهات گیتی


دختر

فارسی

کهکشانی
نازلر/nazlor/

دختر نازلر


پسر

فارسی
نازمهری/nāz mehri/

نازمهر، ( به مجاز )  زیبا روی مهربان، زیبا چون خورشید، ( = نازمهر )


دختر

فارسی

کهکشانی
نازنوش/naz nush/

زیبا و شیرین


دختر

فارسی
نازنیا/nazniya/

نازدار خاندان


دختر

فارسی
نازنین بتول/n.-batul/

ترکیب دو اسم نازنین و بتول ( بسیار دوست داشتنی و پاکدامن )، از نام های مرکب، نازنین و بتول


دختر

فارسی، عربی

مذهبی و قرآنی
نازنین چهر

دارای صورتی ظریف، زیبا و دوست داشتنی


دختر

فارسی
نازنین خدیجه/n.-khadije/

ترکیب دو اسم نازنین و خدیجه ( بسیار دوست داشتنی و خیر و برکت )، از نام های مرکب، نازنین و خدیجه


دختر

فارسی، عربی

مذهبی و قرآنی
نازوالا/nāz vālā/

دارای ناز و کرشمه شایسته و پسندیده، ( به مجاز ) بسیار جذاب و دلپذیر، مایه ی فخر و مباحات بسیار


دختر

فارسی
نازک/nazak/

نازنین و زیبا


دختر

فارسی
نازیاب/nazyab/

از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از زنان شاعر بهرام گور پادشاه ساسانی


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
نازیار/naz-yar/

یار زیبا


دختر

فارسی
نازیدخت/nāzi dokht/

دختر نازدار، دختر با ناز، ( به مجاز ) جذاب و دلپذیر، ( نازی، دخت = دختر )


دختر

فارسی
نازینه/nazine/

منسوب به ناز


دختر

فارسی
ناژو/nāžu/

درخت کاج، صنوبر، درختی از نوع کاج و سرو که چوب آن مناسب سوزاندن است، ( در قدیم ) ( در گیاهی ) کاج


دختر

کردی

طبیعت
ناسیکو/nasiko/

شکست ناپذیر


پسر

کردی
ناشا/nasha/

دادگر


دختر

اوستایی
ناصح الدین

پنددهنده در دین


پسر

عربی
ناصرخسرو/n.-khosro(w)/

ترکیب دو اسم ناصر و خسرو ( یاری کننده و پادشاه )، از نام های مرکب، ناصر و خسرو، ( اعلام ) ناصرخسرو: ...


پسر

عربی، پهلوی

تاریخی و کهن
ناضر

شاد، مسرور، شاداب، بسیار سرسبز


پسر

عربی
نافله/nāfele/

عبادتی که واجب نباشد، [قدیمی] بخشش، [قدیمی] غنیمت، ( به مجاز ) ( در فقه ) نماز نافله، ( در ادیان ) ...


دختر

عربی

مذهبی و قرآنی
نافه/nafe/

ماده ای با عطر نافذ و پایدار که زیر پوست شکم نوعی آهو به دست می آید


دختر

فارسی
نگیسا/nagisa/

نام یکی از موسیقی دانان زمان خسروپرویز


پسر

فارسی
نگین چهره/n.-čehre/

دارای چهره ای مانند نگین زیبا و درخشان، ( به مجاز ) ویژگی آن که چهره اش چون نگین، زیبا و قشنگ است، ...


دختر

فارسی
نگین دخت/n.-dokht/

دختری مانند نگین، ارزشمند، زیبا، درخشان، ( نگین، دخت = دختر )، دختری که چون نگین است، ( به مجاز ) ز ...


دختر

فارسی
نگین رخ/n.-rokh/

دارای چهره ای مانند نگین زیبا و درخشان، ( = نگین چهره )، ( نگین چهره


دختر

فارسی
نگینا/negina/

موسیقی، آواز


دختر

عبری

هنری
نگینه/negine/

مانند نگین، نگین + های تشبیه


دختر

فارسی
نل/nel/

گرفتن و بردن هر چیزی خوب


دختر

لاتین
نلا/nella/

درخشان


دختر

یونانی
نلسا/nelsa/

مانند روشنی


دختر

سانسکریت
نلکا/na(e)lkā/

آلوی ترش و کوهی، ( = نلک ) ( در قدیم ) ( در گیاهی ) میوه ای از نوع گوجه، آلوچه ی کوهی


دختر

فارسی

طبیعت
نلیا/nelya/

نیلگون


دختر

سانسکریت
نلین/nelin/

رنگین کمان


دختر

فارسی

طبیعت
نهارا/nahārā/

منسوب به نهار، ( به مجاز ) روشن و زیبا، ( عربی ـ فارسی ) ( نهار ( در قدیم ) = روز، ا ( پسوند نسبت ) ...


دختر

فارسی، عربی
نهام/noham/

آهنگر، نجار، همچنین راهب دیر نشین


پسر

عربی
نهان/na(e)hān/

پنهان، مخفی، باطن، پوشیده، ( در قدیم ) در نهان، پنهانی، مخفیانه، ( در قدیم ) ناپیدا، نامرئی، ( در ق ...


دختر

فارسی
نهل/nahl/

از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی در سپاه افراسیاب تورانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
میراندا/miranda/

ماه


دختر

لاتین

کهکشانی
میرانه/mirane/

امیرانه، شاهانه، میر ( ازعربی ) + انه ( فارسی ) امیرانه


دختر

فارسی، عربی
میرای/mirai/

متولد ماه های اول سال


دختر

ترکی
میرزا/mirza/

شاهزاده و امیرزاده، میر ( ازعربی ) + زا ( فارسی ) شاهزاده و امیرزاده


پسر

فارسی، عربی
نوبان/noban/

شاهزاده


پسر

ترکی
نوباوه/nobave/

میوه تازه و نورس، کودک یا نوجوان، میوه ای که تازه رسیده باشد


دختر

فارسی
نوتاش/notash/

همیشه، دایم


پسر

فارسی
نوتریکا/nutrika/

دهنده رزق و روزی


پسر

اوستایی
نوحا/noha/

راحتی و راهنما


پسر

عبری
نور/nor/

روشنایی، فروغ، از نامهای خداوند، نام سوره ای در قرآن کریم


دختر

عربی

مذهبی و قرآنی
نورآتا/nor ata/

نور چشم پدر


دختر

ترکی، عربی
نورآفاق/nur(e) āfāq/

نور گسترده در جهان و هستی، نور گسترده در جهان، ( به مجاز ) زیباروی در جهان


دختر

عربی

طبیعت
نورآفرین

نور ( عربی ) + آفرین ( فارسی ) آفریننده نور و روشنایی


دختر

فارسی، عربی
نورافشان/nur afšān/

نوردهنده، پرتوافکن، نوربخش، آنچه نور به اطراف خود می پراکند، نور پاش، ( در قدیم ) نور افشانی کردن، ...


پسر، دختر

فارسی، عربی



انتخاب ریشه اسم

انتخاب گروه اسم

برچسب ها

اسم