پیشنهادهای Mr.Fox (٣,١٦١)
برای اونایی که به کامنت دوستان شک دارن از کتاب oxford word skills ( advanced ) درس 26 become very excited or lose control of your feeling مترادف be ...
تجمع کردن برای حمایت یا کمک به کسی یا چیزی
دور شدن از کسی یا چیزی با حرکت غلتکی افتادن یا حرکت کردن از بالای سر کسی یا چیزی با حرکت غلتکی باعث افتادن یا غلت خوردن کسی یا چیزی شدن
ناپسند شمردن، ناخشنودی نشان دادن، مذموم شمردن
مد روز
پیروی کردن از کسی و انجام هر کاری که آنها بخواهند
در مجموع میشه
حساب پس اندازی که تحت تاثیر تورم ارزش آن کاسته نمیشود و با افزایش تورم ارزش پول نیز افزایش می یابد
پدیدار شدن دیده شدن، نمایان شدن
فراهم کردن تامین کردن، تدارک دیدن
قبل از اینکه روز به پایان برسد ( به طور معمول به پایان روز کاری اشاره دارد ) تا زمان پایان روز کاری ( تا زمانی که خورشید غروب کند )
برای نشان دادن چیزی است عجیب شگفت انگیز تعجب آور و حیرت اور در کمال تعجّب با کمال تعجّب به طور عجیبی شاید باورتان نشود ولی جالب است که
گذاشتن یا قرار دادن به صورت حالت افقی و دراز کش
در حال وزوز کردن پر شور و پر انرژی پر نشاط، پر هیجان
وسیله باتری خور به وسیله باتری کار کردن
خواستن
خشم شدید ناشی از استرس و درماندگی و ناکامی ناشی از رانندگی در شرایط سخت و دشوار ( مثل ترافیک )
واژه عربی هم باشه الان تو زبون ترکی رایجه املاشم به همین صورت قهبه نوشته میشه ترکی استانبولی هم میشه kahpe
گل خوردن در فوتبال
نفهمیدن یا ندانستن دلیل چیزی ( گاهی همراه با کمی دلخوری )
استراحت کردن و خوش گذراندن relax and enjoy yourself
دایما دائم مدام یک ریز
حول و حوش در نواحی تقریبا حدودا
سر راست مفید و مختصر
ساختن در مکان خاصی ساختن قرار دادن در نظر گرفتن
مربع مربع کردن
از کسی مراقبت کردن مراقب کسی بودن هوای کسی را داشتن
در بازه زمانی کم در کوتاه مدت
please
قبول نکردن یک وضعیت یا موقیت بد بدون جنگیدن و اعتراض
ویدیوهای شخصی ساخته شده توسط کسی در مورد چیزهایی که مردم علاقهمند هستن
ندانستن از چیزی آگاهی نداشتن ایده ای نداشتن احمق بودن کودن بودن ( چیزی ) بار کسی نبودن
قدردان شما بودم اگه می توانستید ( برای درخواست دادن برای انجام کاری )
پاکت نامه حاوی اسم و نشانی فرد ارسال کننده
تمایل داشتن مردم به یاد آوری از چیزی یا کسی
داشتم می گفتم
برای پذیرش یا کنار آمدن با چیزی که شخص باید با آن روبرو شود ، به ویژه یک موقعیت نامطلوب ، دشوار یا نگران کننده یا مجموعه ای از شرایط به تدریج احساس ر ...
میز پذیرش ( هتل و فرودگاه و. . . . )
باید برم مجبورم برم
( شعر یا نمایشنامه یا داستانیا فیلم ) شخصیت منفی شخصیت رو به رو قهرمان داستان پاد قهرمان
خروج به ترتیب ورود آسیاب به نوبت به ترتیب مراجعه
پول زور پول زیادی گرفتن برای یک کالا یک کالا رو به جای جنس اصلی قالب کردن از کسی زیادی پول گرفتن کسی را چپاندن پاره کردن ریزریز کردن
برنامه های ارسالی از ایستگاه مرکزی خوراک وب فید دادن چیزی به کسی یا چیزی دادن
تقصیر را گردن گرفتن
غلت دادن به پایین غلتاندن به سمت پایین غلت خوردن به سمت پایین باز کردن لبه ( چیزی ، مانند آستین پیراهن یا پای شلوار ) برای بلندتر شدن آن
به دست اوردن خبر دست اول ( که هنوز به دست رقبا نرسیده )
be too old to do what you used to be able to do برای انجام کاری که قبلاً قادر به انجام آن بودید خیلی پیر باشید
( دل کسی ) به شدت چیزی را خواستن
احساسات خودتو کنترل کن
کسی را مسئولیت جایی را به عهده گرفته احتمال داره تغییر اساسی زیادی انجام بده