⬆
برای انتخاب دیکشنری یا لغتنامه، اینجا را کلیک کنید.
< مترجم
ヴァヒド
فهرست واژه ها و پیشنهادهای نوشته شده
واژه
نوشتار
1
take after
Look after میشه مراقبت کردن اشتباه نکنید
١٣٩٩/١٢/١٧
0
|
0
2
sick and tired of
سیر شده
زده شده
بی حال و بی حوصله شده یا آزرده شده با چیزی و میخواد که زودمتوقف بشه
١٣٩٩/١٢/١٧
0
|
0
3
push and shove
فشار آوردن یا قرار دادن به شیوه ای خشن یا با بی احتیاطی یا عجولانه
تحت فشار قرار دادن
قرار دادن کسی به زور در یک موقعیت یا عمل ناخواسته
م ...
١٣٩٩/١٢/١٧
0
|
0
4
fed up with
سیر شده
١٣٩٩/١٢/١٧
0
|
0
5
aims and objectives
چیزهایی که می خوای بهشون برسی یا به دستش بیاری
١٣٩٩/١٢/١٧
0
|
0
6
accomplished
دستاورد
١٣٩٩/١٢/١٧
0
|
0
7
the best of both worlds
یه مثال برا بهتر درک کردن معنی اصطلاح
he's got his own flat but this mum still cooks for him
he's got the best of both worlds
١٣٩٩/١٢/١٦
2
|
0
8
let your hair down
استراحت کردن و خوش گذراندن
relax and enjoy yourself
١٣٩٩/١٢/١٦
2
|
0
9
keep your feet on the ground
remain sensible and realistic about life
١٣٩٩/١٢/١٦
4
|
0
10
I have to admit
قبول کردن یا موافقت کردن از روی اکراه و بی میلی با درست بودن چیزی
١٣٩٩/١٢/١٦
6
|
0
11
if all else fails
as a last resort
١٣٩٩/١٢/١٦
4
|
0
12
happen to
اگر ممکنه
اگه امکانش است
(برای درخواست مودبانه از کسی به کار مییره)
مترادف by any chance
١٣٩٩/١٢/١٦
4
|
0
13
for some reason
نفهمیدن یا ندانستن دلیل چیزی (گاهی همراه با کمی دلخوری)
١٣٩٩/١٢/١٦
6
|
0
14
live in a world of your own
وقت صرف کردن در تصور چیزهایی و بی خبر بودن از چیزهای اطراف خود
١٣٩٩/١٢/١٦
4
|
0
15
be in a world of your own
وقت صرف کردن در تصور چیزهایی و بی خبر بودن از چیزهای اطراف خود
١٣٩٩/١٢/١٦
4
|
0
16
all things being equal
چیزی درست است اگر عوامل دیگری آن را تغییر ندهد
١٣٩٩/١٢/١٦
4
|
0
17
wind generator
ژنراتور بادی
توربین بادی
١٣٩٩/١٢/١٥
4
|
0
18
your guess is as good as mine
زمانی استفاده میشه که از چیزی خبر نداریم وقتی از ما سوال پرسیده میشود(اصطلاح)
زمانی استفاده می شود که در مورد چیزی هیچ اطلاعی نداشتن
I ...
١٣٩٩/١٢/١٥
4
|
0
19
the best thing
بهترین پیشنهاد
بهترین کاری که می تونی بکنی
بهترین گزینه
١٣٩٩/١٢/١٥
4
|
0
20
you can't be serious
شوخی میکنی ؟؟؟
you're kidding
١٣٩٩/١٢/١٥
4
|
0
21
my mind goes a complete blank
ناگهان فراموش کردن چیزی مثلا در هنگام صحبت کردن با کسی
١٣٩٩/١٢/١٥
4
|
0
22
its not somebody's day
زمانی استفاده میشه که چندین اتفاق بعد در یک روز برات میوفته
١٣٩٩/١٢/١٥
4
|
0
23
haven't the faintest idea
زمانی استفاده میشه که از چیزی خبر نداریم وقتی از ما سوال پرسیده میشود(اصطلاح)
زمانی استفاده می شود که در مورد چیزی هیچ اطلاعی نداشتن
١٣٩٩/١٢/١٥
4
|
0
24
have in mind
در نظر گرفتن کسی یا چیزی برای هدف خاصی
١٣٩٩/١٢/١٥
4
|
0
25
have sb in mind
در نظر گرفتن کسی برای هدف خاصی
١٣٩٩/١٢/١٥
4
|
0
26
have sth in mind
در نظر گرفتن چیزی برای هدف خاصی
١٣٩٩/١٢/١٥
4
|
0
27
go in one ear and out of the other
فورا فراموش کردن چیزی
یه گوشش در و اون یکی دروازه
اصلا توجه نکردن به چیزی(اصطلاح)
١٣٩٩/١٢/١٥
2
|
0
28
dont ask me
زمانی استفاده میشه که از چیزی خبر نداریم وقتی از ما سوال پرسیده میشود(اصطلاح)
زمانی استفاده می شود که در مورد چیزی هیچ اطلاعی نداشتن
١٣٩٩/١٢/١٥
2
|
0
29
no use
بی مصرف
بیهوده
بی فایده
پوچ
بی اثر
بی کیفیت و نا مطلوب
١٣٩٩/١٢/١٥
4
|
0
30
no point in
بی مصرف
بیهوده
بی فایده
پوچ
بی اثر
بی کیفیت و نا مطلوب
١٣٩٩/١٢/١٥
2
|
0
31
no good
بی مصرف
بیهوده
بی فایده
پوچ
بی اثر
بی کیفیت و نا مطلوب
شخصیت یا جایگاه اخلاقی ضعیف
١٣٩٩/١٢/١٥
2
|
0
32
get in
به دست آوردن
حاصل کردن
can i get this in medium size
١٣٩٩/١٢/١٥
2
|
0
33
come in
become available for use or begin to produce
برای استفاده در دسترس قرار بگیرند یا شروع به تولید کنند
در دسترس بودن
موجود بودن
...
١٣٩٩/١٢/١٥
4
|
0
34
fashion trends
مد روز
١٣٩٩/١٢/١٤
2
|
0
35
thrash
شکست سنگین و تحقیر آمیز
١٣٩٩/١٢/١٤
2
|
0
36
rip somebody off
از کسی زیادی پول گرفتن
کسی را چپاندن
١٣٩٩/١٢/١٤
2
|
0
37
rip off
پول زور
پول زیادی گرفتن برای یک کالا
یک کالا رو به جای جنس اصلی قالب کردن
از کسی زیادی پول گرفتن
کسی را چپاندن
پاره کردن
ریز ...
١٣٩٩/١٢/١٤
2
|
0
38
pinch something
دزدیدن چیزی
١٣٩٩/١٢/١٤
2
|
0
39
nick something
دزدیدن چیزی
١٣٩٩/١٢/١٤
2
|
0
40
thrash somebody
شکست دادن کسی به صورت سنگین و تحقیر آمیز
١٣٩٩/١٢/١٤
2
|
0
41
hammer somebody
شکست دادن کسی به صورت سنگین و تحقیر آمیز
١٣٩٩/١٢/١٤
0
|
0
42
flake
آدم غیرقابل اعتماد
آدم غیرقابل اطمینان
١٣٩٩/١٢/١٤
2
|
0
43
flak
انتقاد شدید
١٣٩٩/١٢/١٤
2
|
0
44
dying for something to eat
بهشدت گرسنه بودن
از گرسنگی مردن(اصطلاح)
١٣٩٩/١٢/١٤
2
|
0
45
starving
بهشدت گرسنه بودن
از گرسنگی مردن(اصطلاح)
١٣٩٩/١٢/١٤
2
|
1
46
be dying for something
(دل کسی) بهشدت چیزی را خواستن
١٣٩٩/١٢/١٤
2
|
0
47
be dying to do something
(دل کسی) بهشدت چیزی را خواستن
١٣٩٩/١٢/١٤
2
|
0
48
be into sth
علاقه داشتن و لذت بردن از چیزی به عنوان یک سرگرمی
١٣٩٩/١٢/١٤
2
|
0
49
a real pain
موقعیت یا شخص آزاردهنده
مزاحم
اعصاب خرد کن
١٣٩٩/١٢/١٤
2
|
0
50
a drag
یک مناسبت یا موقعیت آزاردهنده یا کسل کننده یا خسته کننده
١٣٩٩/١٢/١٤
2
|
0
1
2
3
4
5
6
<