پیشنهادهای عَجَمَندِه (٣,٧٣٣)
عادَتاندَن. عادت دادن.
زُلِیخاییدَن. دیوانه وار کسی را دوست داشتن.
صِداییدَن. صدا زدن. To call.
صداییدَن.
غَرغیدِه
اخذیدن. گرفتن
اَخذیدَن. گرفتن
اَخذیدَن.
دَرنظریدَن.
آتش هراسی.
آتش افروزی = arson آتش افروز = arsonist
چوقیدَن. کارواژه ای عامیانه که به چِم چاق کردن ( قلیان، گُل و. . . . . ) بکار می رود.
تَل - - = به چِم کوپه. ن. م تلنبار ( تل انبار )
- - ماب = فِلان گونه/فلان طور/فلان مانند ن. م = اشرافی ماب.
کَژ - - = کَج ن. م = کژاندیشی
To strawman = مردِپوشالی کردن.
حَظاندَن. باعث حظ شدن.
اَفزاریدن = مجهز شدن. To be equiped. اَفزاراندن = مجهز کردن. To equip.
اَفزاریدن = مجهز شدن. To be equiped. اَفزاراندن = مجهز کردن. To equip.
اَفزاریدن = مجهز شدن. To be equipped. اَفزاراندن = مجهز کردن. To equip.
پیشنهاد ها : Overestimate مِهسَنجیدَن = مه ( کوچک ) سنجیدن بیشاسنجیدن = بیشا ( بیشتر از ) سنجیدن. Underestimate کِهسَنجیدن = که ( بزرگ ) سنجیدن کما ...
پیشنهاد ها : Overestimate کِهسَنجیدن = که ( بزرگ ) سنجیدن بیشاسنجیدن = بیشا ( بیشتر از ) سنجیدن. Underestimate مِهسَنجیدَن = مه ( کوچک ) سنجیدن کما ...
پیشنهاد ها : Overestimate مِهسَنجیدَن = مه ( کوچک ) سنجیدن بیشاسنجیدن = بیشا ( بیشتر از ) سنجیدن. Underestimate کِهسَنجیدن = که ( بزرگ ) سنجیدن کما ...
پیشنهاد ها : Overestimate مِهسَنجیدَن = مه ( کوچک ) سنجیدن بیشاسنجیدن = بیشا ( بیشتر از ) سنجیدن. Underestimate کِهسَنجیدن = که ( بزرگ ) سنجیدن کما ...
- - ادن = پسوند کارواژهنده. ن. م= افتادن/ایستادن/فرستادن/نهادن
کارگان = business man کارگان بر همسانی بازرگان ساخته شده. کارگانی = business.
کارگان = business man کارگان بر هَمسانی بازرگان ساخته شده. کارگانی = business.
کارگان = business man کارگان بر همسانی بازرگان ساخته شده. کارگانی = business.
خستگی به دور.
کارواژه گُروییدن، هم به دلیل نزدیکی آوایی با گروه ( اشاره به گروه واژگانی که بعد از فرایند اشتقاق بوجود می اید ) ، و هم به دلیل نزدیکی آوایی با رود ( ...
البته من اُستامیدن نیز شنیده ام.
یِگانِهیدَن. اتئلاف پیدا کردن. همپیمانیِ حزب ها و گروه های سیاسی برای رسیدن به هدف های پارلمانی و انتخاباتی.
کارگان = business man کارگان بر همسانی بازرگان ساخته شده. کارگانی = business.
پَروازاندَن. به پرواز واداراندن. پرواز دادن.
ائتلاف . هَمپِیمانی .
هَماوَرد = هَم آورد ( به چِم مبارزه )
پیامد = پی آمد ( آمدن ) پَیاییدَن. آیا اینگونه نوکارواژگان می پیاید؟/نتیجه می دهد؟
پیشاییدن = پیش آی ( آمدن ) یدن.
دِلبَریدَن.
اُسرَویدن = to go extinct در پهلوی "اوزرفتن" که دیسهِ دیگرِ پیشوندِ آن "اوس" است، به چِم بیرون رفتن و خاموش شدن است که پیوندی معنای با "extinction" د ...
اُسرَویدن = to go extinct در پهلوی "اوزرفتن" که دیسهِ دیگرِ پیشوندِ آن "اوس" است، به چِم بیرون رفتن و خاموش شدن است که پیوندی معنای با "extinction" د ...
زانوییدَن. To kneel.
زانوییدَن.
درامیزیدن/درامیختن
درامیختن
حَظیدَن.
حَظیدَن. حظ کردن.
کَشتینیدَن.
جِکِهیدَن. جکه کردن. جیغیدن. شیوَنیدن.
جیغیدَن. To scream.