پیشنهادهای نیک (١٧٥)
یوغ yoke از کهن واژگان هندواروپایی و آریایی است. در اوستا yug و yukh و در سانسکریت yug است و به همین معناست. در مهر یشت میترا ( مهر ) اسب هایش را به ...
آرمان آر مان ( من ) = اندیشه آریایی = مرد آریایی ( از بهترین نام ها برای مردان ایرانی است ) . یک برابر خوب برای واژه ( هدف ) در پارسی امروز نام کشو ...
هنرهای خُرد honar ha ye xord هنرهایی مانند جواهرسازی، زرگری و کنده کاری روی اشیای کوچک.
خون ریشه در زبان های کهن ایرانی دارد. در اوستا: وُهون: vohun برای نمونه در وندیداد فرگرد ۴ بند ۳۴ آمده: ای دادار جهان استومند ای اشون کسی که دیگری را ...
سینه به سینه دهان به دهان گفتاری
ریزه کاری ها چند و چون
ناسازی
Chamber همان چنبر و چنبره فارسی است ( پهلوی: چنبر ) . یک بخش برجسته، یک برجستگی کلاف مانند، برجستگی اتاق مانند شگفت است که واژه نامه های ما گاهی هر ...
( سان ) و ( سون ) : در زبان های تالشی و آذری پهلوی نیز همانند آنچه در زبان انگلیسی و دیگر زبان های اروپایی هست این واژه به کودک و بچه کوچک گفته می شو ...
در زبان های ایرانی کردی و لری در برخی گویش ها ( هوز ) یا ( هوش ) می گویند که به مینوی ( خاندان ) است.
حوض: همریشه با house ( خانه ) در زبان انگلیسی است.
ویار ریشه اوستایی: وَئیریَ vairyia به مینوی خواسته شده و آروز شده
هوا برگرفته از فرشته هوا و باد آرین های باستان ( وایو ) هندی ها هنوز خود واژه ( وایو ) را بکار می برند زیرا این فرشته در هندوستان جایگاه بالایی داشت ...
بیک = لیک، ولیکن بِیک = ریختی است نوین از ( بَگَ یا بَغَ ) از زبان های باستانی ایران به مینوی ( خدا، سرور و بزرگ ) . این واژه کهن ایرانی ریخت های دیگ ...
کسی که بنا به شایستگی های ویژه و سالها پژوهش و داشتن آثار برجسته و ارزشمند در یک زمینه از سوی متخصص های برجسته آن زمینه پروفسور نامیده شود. در دانشگا ...
ولنگار درنگی: برو تا به درگاه افراسیاب - درنگی مباش و منه سر بخواب ( شاهنامه )
خانم یا خانوم بخش ( خان ) می تواند ریخت نوین تری همریشه با واژه ( زن ) یا ( ژن ) و ( ژین ) در زبان های گوناگون ایرانی و هندواروپایی باشد که سپس دگرگ ...
نام جاویدان دریای پارس این نام را نخستین بار داریوش بزرگ در سنگنوشته های ساخت آبراه سوئز آورده است. ( شاخاب ) برابر شایسته ای نیست. چرا؟ زیرا این و ...
نوسازی و بازسازی جهان.
کسی که دارای نیرویی است شگفت.
zrih پهلوی پلوتارک گوید: ایرانیان زرهی بر تن می کردند که می درخشید و چون روشنایی آفتاب بر آن می افتاد بینایی دشمن را کور می کرد.
همین چیزی است که امروزه ( حال ) می گوییم و اندریافت درونی یا شرایط و وضعیت درونی است. برای نمونه می گوییم ( دیگر حالی برایم نمانده ) یا ( حال شما چطو ...
اوستایی: ish ishka نیاهندواروپایی: ais ( خواستن و آرزو کردن ) این واژه با ask ( درخواست کردن و پرسیدن ) انگلیسی همریشه می باشد.
این واژه همریشه با ( با ) در زبان فارسی می باشد ( نیاهندواروپایی bhi )
در قفقاز ( ارمنستان و گرجستان ) هم همین واژه با اندگی دگرگونی برای رامشگر و خنیاگر بکار می رود.
دریای کاسپی اگر ما این نام را در حالت جمع ( دریای کاسپی ها ) بنامیم ( دریای کاسپیان ) می شود که مطابق با نام جهانی آن در همه نقشه های دنیاست. این ن ...
کاسپین قزوین نامیدن این شهر مانند این است که کاسی ها را قازی و دریای کاسپین را دریای قزوین و کاشان را قازان بنامیم. نیکو است این نام زنده شود تا یاد ...
نعلین تازی شده ( نالین ) است. پرستار نالین زرین بدست - به پای ایستاده سرافکنده پست ( فردوسی )
دهیوکَ رهایی بخش ایران از ستم آشوری ها این واژه در فارسی امروز ( دهقان ) شده است.
شاهنشاه خداپرست ایران سامان مندترین و شکوهمندترین پادشاهی را در تاریخ جهان داشته است و آثار و برجای مانده هایش بی مانند هستند و پس از کوروش دومین پاد ...
هرمز یا اورمزد
در فارسی: خوراکی
کاری که نشدنی است.
bombaruna زمان جنگ ایران و عراق
سیر تحول: گزارشگر ها اول می گفتند روبرتو باگیو بعد گفتند روبرتو باجیو و آخر شد روبرتو باجو درخشش این بازیکن بین سال های 90 تا 94 میلادی بود.
بیشتر مردم آلن دولن می گفتند.
دریب تو گل که گاه به اختصار ( دریب تی گل ) هم می گفتند
یک بازی شهری کودکانه در کوچه ها بالا بلندی یک بازی ساده کودکانه و فراگیر بود که در آن بچه ها برای فرار از دست گرگ بازی به بالای پله جلوی در خانه ها م ...
چرخ چرخ اَببازی خدا منو نندازی
son ( انگلیسی ) در گویش های ایرانی مانند تالشی به بچه کوچک و نیکو رفتار می گویند.
برابرهای پارسی: کمربسته پیشکار دست به سینه
من ازین دونان شهرستان نیم خاطر پر درد کوهستانیم نیما یوشیج
اگر= گر، ار ( کوتاه شده ) در انگلیسی به or ( یا ) دگرگون شده است که در فارسی هم گاه معنای ( یا ) دارد. مانند: کنون گر تو در آب ماهی شوی و گر ( یا ) ...
هال ( حال ) ؟ هال شما؟
هال = آرامش و خوشی ( یک ویژگی درونی ) دلش گشت پر آتش از مهر زال از او دور شد خورد و آرام و هال یا شب آمد پر اندیشه بنشست زال به نادیده بر گشت بی خور ...
مینو: نادیده ( غیب ) ، معنا، روح، بهشت، آسمان اوستایی: مَ ای نی یو پهلوی: مینوگ ( مینوک ) مینوی خوب: سپند مینو مینوی بد: انگره مینو هم خانواده ها: م ...
پیشگاه
ز نیرو بود مرد را راستی ز سستی کژی آید و کاستی فردوسی
بزرگمهر، کودکی که دانای بزرگ ایران شد. فروزنده شد نام بوزرجمهر - به او روی بنمود گردان سپهر خردمند و دانا و روشن روان - تنش زین جهان است و جان زان ج ...
آذر = آتر ( آتش ) : عنصری پاک و فرشته ای است در ایران باستان. بایجان = معرب ( بایگان ) جایگاه پاسداشت آتش.