پیشنهاد‌های امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٢,٢٥٦)

بازدید
٤,٧٦٨
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

not your circus, not your monkeys

پیشنهاد
٠

not your circus, not your monkeys

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

not your circus, not your monkeys

پیشنهاد
٠

not your circus, not your monkeys

پیشنهاد
٠

not your circus, not your monkeys

پیشنهاد
٠

not your circus, not your monkeys

پیشنهاد
٠

not your circus, not your monkeys

پیشنهاد
٠

not your circus, not your monkeys

پیشنهاد
٠

not your circus, not your monkeys

پیشنهاد
٠

tickle the dragon's tail

پیشنهاد
٠

tickle the dragon's tail

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

tickle the dragon's tail

پیشنهاد
٠

tickle the dragon's tail

پیشنهاد
٠

tickle the dragon's tail

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

drain the dragon slang Of a male, to urinate. In this phrase, "dragon" is used as a slang term for the penis

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

dragon lady

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

dragon lady

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

dragon lady

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

dragon lady

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دک کردن. [ دَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) در تداول ، دور کردن کسی را به تدبیر. کاری کردن که از آنجا برود. بیرون کردن کسی را که وجودش مخل مقصود است با زرنگی. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پی نخود سیاه فرستادن

پیشنهاد
٠

دک کردن. [ دَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) در تداول ، دور کردن کسی را به تدبیر. کاری کردن که از آنجا برود. بیرون کردن کسی را که وجودش مخل مقصود است با زرنگی. ...

پیشنهاد
٠

دک کردن. [ دَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) در تداول ، دور کردن کسی را به تدبیر. کاری کردن که از آنجا برود. بیرون کردن کسی را که وجودش مخل مقصود است با زرنگی. ...

پیشنهاد
١

دک کردن. [ دَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) در تداول ، دور کردن کسی را به تدبیر. کاری کردن که از آنجا برود. بیرون کردن کسی را که وجودش مخل مقصود است با زرنگی. ...

پیشنهاد
٠

دک کردن. [ دَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) در تداول ، دور کردن کسی را به تدبیر. کاری کردن که از آنجا برود. بیرون کردن کسی را که وجودش مخل مقصود است با زرنگی. ...

پیشنهاد
٠

دک کردن. [ دَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) در تداول ، دور کردن کسی را به تدبیر. کاری کردن که از آنجا برود. بیرون کردن کسی را که وجودش مخل مقصود است با زرنگی. ...

پیشنهاد
٠

دک کردن. [ دَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) در تداول ، دور کردن کسی را به تدبیر. کاری کردن که از آنجا برود. بیرون کردن کسی را که وجودش مخل مقصود است با زرنگی. ...

پیشنهاد
٠

دک کردن. [ دَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) در تداول ، دور کردن کسی را به تدبیر. کاری کردن که از آنجا برود. بیرون کردن کسی را که وجودش مخل مقصود است با زرنگی. ...

پیشنهاد
٠

دک کردن. [ دَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) در تداول ، دور کردن کسی را به تدبیر. کاری کردن که از آنجا برود. بیرون کردن کسی را که وجودش مخل مقصود است با زرنگی. ...

پیشنهاد
٠

معنی اصطلاح - > سر کسی را به طاق کوبیدن کسی را دنبال چیز بی ارتباط با موضوع / بی معنی / موهوم فرستادن؛ کسی را از سر خود باز کردن / پیِ نخودسیاه فرستا ...

پیشنهاد
٠

دک کردن. [ دَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) در تداول ، دور کردن کسی را به تدبیر. کاری کردن که از آنجا برود. بیرون کردن کسی را که وجودش مخل مقصود است با زرنگی. ...

پیشنهاد
٠

معنی اصطلاح - > سر کسی را به طاق کوبیدن کسی را دنبال چیز بی ارتباط با موضوع / بی معنی / موهوم فرستادن؛ کسی را از سر خود باز کردن / پیِ نخودسیاه فرستا ...

پیشنهاد
٠

معنی اصطلاح - > سر کسی را به طاق کوبیدن کسی را دنبال چیز بی ارتباط با موضوع / بی معنی / موهوم فرستادن؛ کسی را از سر خود باز کردن / پیِ نخودسیاه فرستا ...

پیشنهاد
٠

معنی اصطلاح - > سر کسی را به طاق کوبیدن کسی را دنبال چیز بی ارتباط با موضوع / بی معنی / موهوم فرستادن؛ کسی را از سر خود باز کردن / پیِ نخودسیاه فرستا ...

پیشنهاد
٠

معنی اصطلاح - > سر کسی را به طاق کوبیدن کسی را دنبال چیز بی ارتباط با موضوع / بی معنی / موهوم فرستادن؛ کسی را از سر خود باز کردن / پیِ نخودسیاه فرستا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

make one proud

پیشنهاد
٠

make one proud

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

I trust you will make me proud.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

I trust ( that ) spoken formal used to say politely that you hope something is true I trust you will make me proud

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

I trust ( that ) spoken formal used to say politely that you hope something is true I trust you will make me proud

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

حنابله. [ ح َ ب ِ ل َ ] ( ع اِ ) ج ِ حنبلی. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

حنابله. [ ح َ ب ِ ل َ ] ( ع اِ ) ج ِ حنبلی. ( ناظم الاطباء ) .

پیشنهاد
٠

حنای گریه ؛ کنایه از اشک خونین : سرشک ما همه خونابه دل وجگر است خزان خنده ندارد حنای گریه ما. ( از آنندراج ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

حنابله. [ ح َ ب ِ ل َ ] ( ع اِ ) ج ِ حنبلی. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

حنابله. [ ح َ ب ِ ل َ ] ( ع اِ ) ج ِ حنبلی. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

حنای گریه ؛ کنایه از اشک خونین : سرشک ما همه خونابه دل وجگر است خزان خنده ندارد حنای گریه ما. ( از آنندراج ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

حنای گریه ؛ کنایه از اشک خونین : سرشک ما همه خونابه دل وجگر است خزان خنده ندارد حنای گریه ما. ( از آنندراج ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

حنای قدح ؛ کنایه از شراب سرخ سیر : گذشت عید بهار وروز تنگدستیها رخی برنگ ندادیم از حنای قدح. صائب ( ازآنندراج ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

حنای قدح ؛ کنایه از شراب سرخ سیر : گذشت عید بهار وروز تنگدستیها رخی برنگ ندادیم از حنای قدح. صائب ( ازآنندراج ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

حنای قدح ؛ کنایه از شراب سرخ سیر : گذشت عید بهار وروز تنگدستیها رخی برنگ ندادیم از حنای قدح. صائب ( ازآنندراج ) .