پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٢,٢٥٦)
بی مگر. [ م َ گ َ ] ( ص مرکب ، ق مرکب ) ( از: بی مگر ) بی تردید. بی دودلی. بیشک. بطور قطع. بیقین : گفتم مقام عاقله نفس است بی گمان گفتا مقام نفس حیات ...
بی مگر. [ م َ گ َ ] ( ص مرکب ، ق مرکب ) ( از: بی مگر ) بی تردید. بی دودلی. بیشک. بطور قطع. بیقین : گفتم مقام عاقله نفس است بی گمان گفتا مقام نفس حیات ...
بی مگر. [ م َ گ َ ] ( ص مرکب ، ق مرکب ) ( از: بی مگر ) بی تردید. بی دودلی. بیشک. بطور قطع. بیقین : گفتم مقام عاقله نفس است بی گمان گفتا مقام نفس حیات ...
بی مگر. [ م َ گ َ ] ( ص مرکب ، ق مرکب ) ( از: بی مگر ) بی تردید. بی دودلی. بیشک. بطور قطع. بیقین : گفتم مقام عاقله نفس است بی گمان گفتا مقام نفس حیات ...
بی مگر. [ م َ گ َ ] ( ص مرکب ، ق مرکب ) ( از: بی مگر ) بی تردید. بی دودلی. بیشک. بطور قطع. بیقین : گفتم مقام عاقله نفس است بی گمان گفتا مقام نفس حیات ...
بی مگر. [ م َ گ َ ] ( ص مرکب ، ق مرکب ) ( از: بی مگر ) بی تردید. بی دودلی. بیشک. بطور قطع. بیقین : گفتم مقام عاقله نفس است بی گمان گفتا مقام نفس حیات ...
بی مگر. [ م َ گ َ ] ( ص مرکب ، ق مرکب ) ( از: بی مگر ) بی تردید. بی دودلی. بیشک. بطور قطع. بیقین : گفتم مقام عاقله نفس است بی گمان گفتا مقام نفس حیات ...
بی مگر. [ م َ گ َ ] ( ص مرکب ، ق مرکب ) ( از: بی مگر ) بی تردید. بی دودلی. بیشک. بطور قطع. بیقین : گفتم مقام عاقله نفس است بی گمان گفتا مقام نفس حیات ...
بی مگر. [ م َ گ َ ] ( ص مرکب ، ق مرکب ) ( از: بی مگر ) بی تردید. بی دودلی. بیشک. بطور قطع. بیقین : گفتم مقام عاقله نفس است بی گمان گفتا مقام نفس حیات ...
بی مگر. [ م َ گ َ ] ( ص مرکب ، ق مرکب ) ( از: بی مگر ) بی تردید. بی دودلی. بیشک. بطور قطع. بیقین : گفتم مقام عاقله نفس است بی گمان گفتا مقام نفس حیات ...
بی مگر. [ م َ گ َ ] ( ص مرکب ، ق مرکب ) ( از: بی مگر ) بی تردید. بی دودلی. بیشک. بطور قطع. بیقین : گفتم مقام عاقله نفس است بی گمان گفتا مقام نفس حیات ...
May I offer my congratulations on your victories today?
piss - artist
piss - artist
piss - artist
piss - artist
piss - artist
piss - artist
piss - artist
castor oil artist
castor oil artist
castor oil artist
castor oil artist
castor oil artist
booze artist
booze artist
booze artist
booze artist
booze artist
booze artist
booze artist
booze artist
booze artist
dying art
art is long and life is short
pretty as a picture
pretty as a picture
pretty as a picture
Pretty please An emphatic or exaggerated way of asking "please. " Sometimes used sarcastically or ironically
Pretty please An emphatic or exaggerated way of asking "please. " Sometimes used sarcastically or ironically
pretty as a picture
خیل. ( اِ ) مخاط. لعاب غلیظی که از بینی آدمی برآید. ( برهان قاطع ) ( از ناظم الاطباء ) . خلم : همان کز سگ زاهدی دیدمی همی بینم از خیل و خلم و خدو. ع ...
خیل. ( اِ ) مخاط. لعاب غلیظی که از بینی آدمی برآید. ( برهان قاطع ) ( از ناظم الاطباء ) . خلم : همان کز سگ زاهدی دیدمی همی بینم از خیل و خلم و خدو. ع ...
خیل. ( اِ ) مخاط. لعاب غلیظی که از بینی آدمی برآید. ( برهان قاطع ) ( از ناظم الاطباء ) . خلم : همان کز سگ زاهدی دیدمی همی بینم از خیل و خلم و خدو. ع ...
خیل. ( اِ ) مخاط. لعاب غلیظی که از بینی آدمی برآید. ( برهان قاطع ) ( از ناظم الاطباء ) . خلم : همان کز سگ زاهدی دیدمی همی بینم از خیل و خلم و خدو. ع ...
خیلاء. [ خ َ ] ( ع ص ) زن خالدار. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) .
entourage
خیل و خدم: گروه و دار و دسته. ( ( هر یک را به کاری منصوب کرد و به خدمتی منسوب گردانید و به ترتیب خیل و خدم و سپاه و حشم مشغول گشت . ) ) ( مرزبان ...
خیل و خدم: گروه و دار و دسته. ( ( هر یک را به کاری منصوب کرد و به خدمتی منسوب گردانید و به ترتیب خیل و خدم و سپاه و حشم مشغول گشت . ) ) ( مرزبان ...
خیل الاخسرین گروه زیان دیدگان