پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٢,٤٣٣)
خرما به هَجَر بردن ، نظیر: زیره بکرمان بردن : که را رودکی گفته باشد مدیح امام فنون سخن بود ور دقیقی مدیح آورد نزد او چو خرما بود برده سوی هجر. دقیقی ...
خرما به هَجَر بردن ، نظیر: زیره بکرمان بردن : که را رودکی گفته باشد مدیح امام فنون سخن بود ور دقیقی مدیح آورد نزد او چو خرما بود برده سوی هجر. دقیقی ...
خرما به هَجَر بردن ، نظیر: زیره بکرمان بردن : که را رودکی گفته باشد مدیح امام فنون سخن بود ور دقیقی مدیح آورد نزد او چو خرما بود برده سوی هجر. دقیقی ...
در و یا گهر یا قطره به عمان بردن ؛ کنایه از کار بیهوده انجام دادن است ، نظیر: زیره به کرمان بردن : نظم گهر گیر تو گفته خود سربسر کس گهر از بهر سود با ...
در و یا گهر یا قطره به عمان بردن ؛ کنایه از کار بیهوده انجام دادن است ، نظیر: زیره به کرمان بردن : نظم گهر گیر تو گفته خود سربسر کس گهر از بهر سود با ...
در و یا گهر یا قطره به عمان بردن ؛ کنایه از کار بیهوده انجام دادن است ، نظیر: زیره به کرمان بردن : نظم گهر گیر تو گفته خود سربسر کس گهر از بهر سود با ...
پای ملخ پیش سلیمان بردن یا پای ملخ نزد سلیمان فرستادن ؛ زیره به کرمان بردن ، خرما سوی هجر بردن : همی شرم دارم که پای ملخ را سوی بارگاه سلیمان فرستم. ...
پای ملخ پیش سلیمان بردن یا پای ملخ نزد سلیمان فرستادن ؛ زیره به کرمان بردن ، خرما سوی هجر بردن : همی شرم دارم که پای ملخ را سوی بارگاه سلیمان فرستم. ...
پای ملخ پیش سلیمان بردن یا پای ملخ نزد سلیمان فرستادن ؛ زیره به کرمان بردن ، خرما سوی هجر بردن : همی شرم دارم که پای ملخ را سوی بارگاه سلیمان فرستم. ...
کاسه به چین بردن. [ س َ / س ِ ب ِ ب ُ دَ ] ( مص مرکب ) مثل است نظیرزیره به کرمان بردن. ( از امثال و حکم ) : که می برد به عراق این بضاعت مزجات چنانکه ...
کاسه به چین بردن. [ س َ / س ِ ب ِ ب ُ دَ ] ( مص مرکب ) مثل است نظیرزیره به کرمان بردن. ( از امثال و حکم ) : که می برد به عراق این بضاعت مزجات چنانکه ...
کاسه به چین بردن. [ س َ / س ِ ب ِ ب ُ دَ ] ( مص مرکب ) مثل است نظیرزیره به کرمان بردن. ( از امثال و حکم ) : که می برد به عراق این بضاعت مزجات چنانکه ...
خرما به بصره بردن ؛ نظیر زیره بکرمان بردن. کارلغو و نابجا کردن : کرمان و زیره بصره و خرما بدخش و لعل عمان و دُر حدیقه و گل جنت و گیاه. قاآنی.
خرما به بصره بردن ؛ نظیر زیره بکرمان بردن. کارلغو و نابجا کردن : کرمان و زیره بصره و خرما بدخش و لعل عمان و دُر حدیقه و گل جنت و گیاه. قاآنی.
خرما به بصره بردن ؛ نظیر زیره بکرمان بردن. کارلغو و نابجا کردن : کرمان و زیره بصره و خرما بدخش و لعل عمان و دُر حدیقه و گل جنت و گیاه. قاآنی.
( زیره آب دادن ) زیره آب دادن. [ رَ / رِ دَ ] ( مص مرکب ) فریب دادن و وعده دروغ نمودن ، چه زیره را بوعده آب فریب داده پرورش دهند. ( از فرهنگ رشیدی ) ...
( زیره آب دادن ) زیره آب دادن. [ رَ / رِ دَ ] ( مص مرکب ) فریب دادن و وعده دروغ نمودن ، چه زیره را بوعده آب فریب داده پرورش دهند. ( از فرهنگ رشیدی ) ...
( زیره آب دادن ) زیره آب دادن. [ رَ / رِ دَ ] ( مص مرکب ) فریب دادن و وعده دروغ نمودن ، چه زیره را بوعده آب فریب داده پرورش دهند. ( از فرهنگ رشیدی ) ...
( زیره آب دادن ) زیره آب دادن. [ رَ / رِ دَ ] ( مص مرکب ) فریب دادن و وعده دروغ نمودن ، چه زیره را بوعده آب فریب داده پرورش دهند. ( از فرهنگ رشیدی ) ...
زیرگاه. ( اِ مرکب ) کرسی. ( جهانگیری ) ( شرفنامه منیری ) . کرسی که بر آن نشینند. ( برهان ) . کرسی و صندلی. ( ناظم الاطباء ) . کرسی باشد، چه پائین تر ...
زیر مهمیز کشیدن : [عامیانه، کنایه ] به کار سخت واداشتن و بهره برداری کردن.
زیر مهمیز کشیدن : [عامیانه، کنایه ] به کار سخت واداشتن و بهره برداری کردن.
زیر مهمیز کشیدن : [عامیانه، کنایه ] به کار سخت واداشتن و بهره برداری کردن.
زیر مهمیز کشیدن : [عامیانه، کنایه ] به کار سخت واداشتن و بهره برداری کردن.
زیرمیانه. [ رِ / رْ ن َ / ن ِ ] ( ص مرکب ) کنایه از ناتوان و زبون. مرادف زیر از میانه. ( آنندراج ) . کمتر از حد وسط. پست. ناچیز : نامزد غمی ز دهر ای ...
زیرمیانه. [ رِ / رْ ن َ / ن ِ ] ( ص مرکب ) کنایه از ناتوان و زبون. مرادف زیر از میانه. ( آنندراج ) . کمتر از حد وسط. پست. ناچیز : نامزد غمی ز دهر ای ...
زیر نگین: زیر فرمان دکتر شفیعی کدکنی در مورد " زیر نگین" می نویسد : ( ( تعبیر زیر نگین از آنجا پیدا شده است که پادشاهان فرمانهای خویش را که صادر می ک ...
زیر نگین: زیر فرمان دکتر شفیعی کدکنی در مورد " زیر نگین" می نویسد : ( ( تعبیر زیر نگین از آنجا پیدا شده است که پادشاهان فرمانهای خویش را که صادر می ک ...
زیر نگین: زیر فرمان دکتر شفیعی کدکنی در مورد " زیر نگین" می نویسد : ( ( تعبیر زیر نگین از آنجا پیدا شده است که پادشاهان فرمانهای خویش را که صادر می ک ...
( آخیه خانه ) آخیه خانه. [ خی ی َ / ی ِ ن َ / ن ِ ] ( اِ مرکب ) طویله. اصطبل. پاگاه. آخُر.
( آخیه خانه ) آخیه خانه. [ خی ی َ / ی ِ ن َ / ن ِ ] ( اِ مرکب ) طویله. اصطبل. پاگاه. آخُر.
( زیر بلیط در آوردن ) معنی ضرب المثل - > زیر بلیط در آوردن تحت اختیار گرفتن.
( زیر بلیط در آوردن ) معنی ضرب المثل - > زیر بلیط در آوردن تحت اختیار گرفتن.
زیر بته عمل آمدن : [عامیانه، کنایه ] بی پدر و مادر بودن، بی فرهنگ بودن.
زیر بته عمل آمدن : [عامیانه، کنایه ] بی پدر و مادر بودن، بی فرهنگ بودن.
زیر بته عمل آمدن : [عامیانه، کنایه ] بی پدر و مادر بودن، بی فرهنگ بودن.
چیزی زیر سر کسی بودن
چیزی زیر سر کسی بودن
چیزی زیر سر کسی بودن
چیزی زیر سر کسی بودن
چیزی زیر سر کسی بودن
معنی اصطلاح - > زیرِ سر کسی بلند شدن با کسی جز همسر خود رابطه داشتن / برقرار کردن مثال: گمان می کنم زیر سرش بلند شده. شب ها دیر می آد خونه، با من هم ...
زیر سری: [عامیانه، اصطلاح] بالش، متکا.
زیر سری: [عامیانه، اصطلاح] بالش، متکا.
زیر سری: [عامیانه، اصطلاح] بالش، متکا.
معنی اصطلاح - > زیرِ سر کسی بلند شدن با کسی جز همسر خود رابطه داشتن / برقرار کردن مثال: گمان می کنم زیر سرش بلند شده. شب ها دیر می آد خونه، با من هم ...
معنی اصطلاح - > زیرِ سر کسی بلند شدن با کسی جز همسر خود رابطه داشتن / برقرار کردن مثال: گمان می کنم زیر سرش بلند شده. شب ها دیر می آد خونه، با من هم ...
معنی ضرب المثل - > زیر شالش قرصه جایگاه مالی محکم و استواری دارد، پولدارها و ثروتمند است.
معنی ضرب المثل - > زیر شالش قرصه جایگاه مالی محکم و استواری دارد، پولدارها و ثروتمند است.
معنی ضرب المثل - > زیر شالش قرصه جایگاه مالی محکم و استواری دارد، پولدارها و ثروتمند است.