پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٤٧)
در انتظار وصال نبودن. دست از امید وصل کشیدن. ترک مصاحبت و همنشینی کردن : من ترک وصال تو نگویم الاّ به فراق جسم و جانم. سعدی.
ترک ِ هستی گفتن
به ترک جان گفتن
در محاوره به معنای سیراب کردن حیوان تشنه است! خشکش کن! ( روز واقعه ، بهرام بیضائی )
قوت غالب
شاخ و برگ دار
وصلهٔ ناجور
چهارگوش
معجون
سپر بلا
بی ریا
بلا گردان
آخرین رفیق من
پرده دریدن
پرده دری ، پرده دریدن
پرده دریدن
مرهم کشیدن
مرهم کشی
خون گرفتن
خون گرفتن انتقام از چرخ با طبع ملایم می کشم پنبه از نرمی ز چشم ساغر می خون گرفت. مفید بلخی ( از آنندراج ) .
جان گرفتن
جان گرفتن
جان گرفتن ، نجات یافتن وز آنروی خسرو بیابان گرفت همی از بد دشمنان جان گرفت. فردوسی
جان گرفتن
جان گرفتن ، جان ( سالم ) به در بردن وز آنروی خسرو بیابان گرفت همی از بد دشمنان جان گرفت. فردوسی
جان گرفتن
جان گرفتن
اصطلاح
جان گرفتن
جان پناه
جان پناه
جان پناه
جان پناه
جان پناه
جان پناه
به داد کسی رسیدن
رفتنی
رفتنی
رفتنی
رفتنی
رفتنی
رفتنی
ستاره باران
کنایه
خاکستر شدن
رازق
رازق
رازق
مرثیه سازی، مرثیه گویی
مرثیه سازی، مرثیه سرایی