پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٤٧)
تدلیس کردن ، تبلیس کردن ، دست به تدلیس/تبلیس زدن
مغرضانه ، غرض ورزانه
مغرضانه ، غرض ورزانه
مغرضانه
در صورتی که . . . . . . . . . . . . .
در صورتی که . . . . . . .
در صورتی که . . . . . . . . . . .
خدمت پنجاه پسر اسیر کرده به شهر کرمان خدمت سلطان فرستاد.
جمعی جمعی از سربازان به گیلان رفتند
جمعی جمعی از سربازان به گیلان رفتند
جمعی جمعی از سربازان به گیلان رفتند
جمعی جمعی از سربازان به گیلان رفتند
جمعی جمعی از سربازان به گیلان رفتند
جمعی جمعی از سربازان به گیلان رفتند
جمعی جمعی از سربازان به گیلان رفتند
کسی را به حکومت/. . . . . . . جایی فرستادن
بی ظهیر. [ ظَ ] ( ص مرکب ) بی یار و یاور. بی پشتیبان : سلطان عزم غزنه کرد و هیبت رایت او دوردست افتاد. امیر ابوالفوارس بی ظهیر و مجیر بماند. ( ترجمه ...
بی ظهیر. [ ظَ ] ( ص مرکب ) بی یار و یاور. بی پشتیبان : سلطان عزم غزنه کرد و هیبت رایت او دوردست افتاد. امیر ابوالفوارس بی ظهیر و مجیر بماند. ( ترجمه ...
بی ظهیر. [ ظَ ] ( ص مرکب ) بی یار و یاور. بی پشتیبان : سلطان عزم غزنه کرد و هیبت رایت او دوردست افتاد. امیر ابوالفوارس بی ظهیر و مجیر بماند. ( ترجمه ...
زیر و بم کار
زیر و بم ( کار )
زیر و بم ( کار )
ریز و بم ( خصوصیات ظریف )
زیر و بم چه و چون و چند ؛ بجزئیات تمام. از سیر تا پیاز در جائی که پرسش از نوع و جنس و کیفیت و کمیت باشد : بگفتند راز سپهر بلند همان کار او بر چه و ...
جزئیات، خصوصیات ریز، فوت و فن.
گرمگاهان
گرمگاهان
گرمگاهان
گرمگاهان
ظهیر
ظهیرالدولة
خلدالله ملکه=خداوند ملک او را جاویدان گرداناد
خلد الله ( جمله فعلی دعایی ) خدا جاوید گرداناد. یا خلد الله سلطانه . خدا پادشاهی او را جاوید گرداناد . یا خلد الله سلطانه و نصرانصاره و اعوانه. خداپ ...
خلد الله ( جمله فعلی دعایی ) خدا جاوید گرداناد. یا خلد الله سلطانه . خدا پادشاهی او را جاوید گرداناد . یا خلد الله سلطانه و نصرانصاره و اعوانه. خداپ ...
خلد الله ( جمله فعلی دعایی ) خدا جاوید گرداناد. یا خلد الله سلطانه . خدا پادشاهی او را جاوید گرداناد . یا خلد الله سلطانه و نصرانصاره و اعوانه. خداپ ...
خلدالله سلطانه خداوند سلطنت او را جاویدان بدارد
بهشت آیین. [ ب ِ هَِ ] ( ص مرکب ) مانند بهشت. بهشت آسا. ( ناظم الاطباء ) : بهشت آئین سرایی را بپرداخت ز هر گونه در او تمثالها ساخت. رودکی. در آن مر ...
مینوی
مینوی
بهشت آیین. [ ب ِ هَِ ] ( ص مرکب ) مانند بهشت. بهشت آسا. ( ناظم الاطباء ) : بهشت آئین سرایی را بپرداخت ز هر گونه در او تمثالها ساخت. رودکی. در آن مر ...
بهشت آیین. [ ب ِ هَِ ] ( ص مرکب ) مانند بهشت. بهشت آسا. ( ناظم الاطباء ) : بهشت آئین سرایی را بپرداخت ز هر گونه در او تمثالها ساخت. رودکی. در آن مر ...
بهشت آیین. [ ب ِ هَِ ] ( ص مرکب ) مانند بهشت. بهشت آسا. ( ناظم الاطباء ) : بهشت آئین سرایی را بپرداخت ز هر گونه در او تمثالها ساخت. رودکی. در آن مر ...
خلد پیکر
حوراء
عروسان خلد کنایه از حوریان بهشتی
عروسان خلد کنایه از حوری های بهشتی
عروس خلد کنایه از حوری بهشتی
عروس خلد کنایه از حور بهشتی
عروسان خلد کنایه از حوران بهشتی
جنت مکان