پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٤٤)
نوع پرور
نوع پروری . [ ن َ / نُو پ َرْ وَ ] ( حامص مرکب ) محبت و شفقت و احسان در حق همنوعان . عمل نوع پرور.
قدم در دایرهٔ متابعت کسی یا چیزی نهادن
قدم در دایرهٔ متابعت کسی یا چیزی نهادن
قدم در دایرهٔ متابعت کسی یا چیزی نهادن
قدم در دایرهٔ متابعت کسی یا چیزی نهادن
قدم در دایرهٔ متابعت کسی یا چیزی نهادن
گردن نهاده
گردن نهاده
قدم در دایرهٔ متابعت کسی یا چیزی نهادن
قدم در دایرهٔ متابعت کسی یا چیزی نهادن
قدم در دایرهٔ متابعت کسی یا چیزی نهادن
قدم در دایرهٔ متابعت کسی یا چیزی نهادن
قدم در دایرهٔ متابعت کسی یا چیزی نهادن
کرهاً. [ ک َ / ک ُ هَن ْ ] ( ع ق ) به ناکام . به ناخواست . ناخواه . به زور. به ستم . جبراً. قهراً. قسراً. به زبردستی . به کراهت . به استکراه . به اکر ...
کرهاً. [ ک َ / ک ُ هَن ْ ] ( ع ق ) به ناکام . به ناخواست . ناخواه . به زور. به ستم . جبراً. قهراً. قسراً. به زبردستی . به کراهت . به استکراه . به اکر ...
طوعاً ام کرهاً
طوعاً
طوعاً ام کرهاً
طوعاً
طوعاً
طوعاً
طوعاً
طوعاً
طوعاً
مورث امری شدن ؛ سبب آن شدن. باعث آن گردیدن. انگیزه پیدایش آن گشتن. ( از یادداشت مؤلف ) .
زمینه ساز
پس از شکستی که بر علی وارد شد ، او به تهران رفت
به اردوی کسی/چیزی پیوستن
هارون آستانه ٔ گردون . [ ن ِ ن َ / ن ِ ی ِ گ َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از ماه است . ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) : برجیس موسوی کف ...
اشک شکری . [ اَ ک ِ ش ِ ک َ / ش ِک ْ ک َ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اشک شادی : ذره در کلبه به خونابه گری مست غلطیدن اشک شکری . زلالی ( از آنندراج ) . ...
پای در پای کشیدن . [ دَ ک َ / ک ِ دَ ] ( مص مرکب ) بهم درپیچیدن دو پای از مستی و جز آن : دست در دست برده چون مصروع پای درپای میکشم چون مست . مسعودسعد.
پای در پای کشیدن . [ دَ ک َ / ک ِ دَ ] ( مص مرکب ) بهم درپیچیدن دو پای از مستی و جز آن : دست در دست برده چون مصروع پای درپای میکشم چون مست . مسعودسعد.
پیشانی کردن . [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) گستاخی کردن . بیشرمی نمودن : سپر از غمزه ٔمست تو بیندازد چرخ با دو ابروی تو خود کس نکند پیشانی . نزاری .
پیشانی کردن . [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) گستاخی کردن . بیشرمی نمودن : سپر از غمزه ٔمست تو بیندازد چرخ با دو ابروی تو خود کس نکند پیشانی . نزاری .
پیل پیلی رفتن . [ رَ ت َ ] ( مص مرکب ) ( فعل اتباعی ) چون مستان به هر طرف متمایل گشتن به گاه رفتن . بر سر پای نتوانستن ایستادن چنانکه مستی مست . رفتن ...
پیل پیلی رفتن . [ رَ ت َ ] ( مص مرکب ) ( فعل اتباعی ) چون مستان به هر طرف متمایل گشتن به گاه رفتن . بر سر پای نتوانستن ایستادن چنانکه مستی مست . رفتن ...
سکیر. [ س ِک ْ کی ] ( ع ص ) همیشه مست . ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( مهذب الاسماء ) .
سکیر. [ س ِک ْ کی ] ( ع ص ) همیشه مست . ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( مهذب الاسماء ) .
یک پیاله مست لهجه و گویش تهرانی بی ظرفیت
سست و مست . [ س ُ ت ُ م ُ ] ( ص مرکب ، از اتباع ) نااستوار. نامحکم . نادرست . - امثال :همه جایم سست و مست است فقط ناندانیم درست است .
سست و مست . [ س ُ ت ُ م ُ ] ( ص مرکب ، از اتباع ) نااستوار. نامحکم . نادرست . - امثال :همه جایم سست و مست است فقط ناندانیم درست است .
مست بازار. [ م َ ] ( اِ مرکب ) محفلی که کار همه ٔ حاضرین به مستی کشیده است . ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . بازار مستان . آنجا که همه ٔ حاضران کار م ...
مست بازار. [ م َ ] ( اِ مرکب ) محفلی که کار همه ٔ حاضرین به مستی کشیده است . ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . بازار مستان . آنجا که همه ٔ حاضران کار م ...
نیم مست . [ م َ ] ( ص مرکب ) مست باخبر. ( آنندراج ) . آنکه کاملاً مست نشده باشد. ( ناظم الاطباء ) . سرخوش . ( یادداشت مؤلف ) . می زده . شاد و شنگول ...
شوله مست . [ ل َ / ل ِ م َ ] ( ص مرکب ) مست طافح . ( یادداشت مؤلف ) . چولامست . سیاه مست . مست مست : فوجی از سپاه میرزا بابر. . . به باغ شهر شتافتند ...
شوله مست . [ ل َ / ل ِ م َ ] ( ص مرکب ) مست طافح . ( یادداشت مؤلف ) . چولامست . سیاه مست . مست مست : فوجی از سپاه میرزا بابر. . . به باغ شهر شتافتند ...
[اعتیاد، روان شناسی] فردی که رفتار و تفکر اعتیادی گذشته خود را بدون مصرف الکل از سر گرفته باشد
گرگ مست . [ گ ُ م َ ] ( ص مرکب ) کنایه از معشوق جفا و ستم کننده و آزار رساننده باشد. ( برهان ) ( آنندراج ) . مست طافح : یوسف روز جلوه کرد از دم گرگ و ...
قلعه داری