بهانه اوردن


معنی انگلیسی:
alibi, excuse, plead, to make an excuse or pretext

لغت نامه دهخدا

( بهانه آوردن ) بهانه آوردن. [ ب َ ن َ / ن ِ وَ دَ ] ( مص مرکب ) عذر نابجا عرضه کردن. دست آویز یافتن. با دلایل نابجای شانه خالی کردن از امری : اگر بهانه آرد و آن حدیث قاید منجوق در دل وی مانده است ، این حدیث طی باید کرد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 343 ). || سخن بیهوده نمودن.

فرهنگ فارسی

( بهانه آوردن ) عذر نابجا عرضه کردن . دست آویز یافتن .

واژه نامه بختیاریکا

( بهانه آوردن ) ناچ

مترادف ها

alibi (فعل)
بهانه اوردن

pretext (فعل)
بهانه اوردن

فارسی به عربی

ذریعة , عذر

پیشنهاد کاربران

بز رقصاندن
کنایه از: بهانه های تازه و رنگارنگ آوردن .
تمهید عذر ؛ آوردن عذر. اظهار عذر. ساختن عذر. ( زمخشری ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
مرا اندازه تمهید عذر آن کجا باشد
ولیکن چون کنم لنگی همی پوشم برهواری.
انوری.
آخِهیدَن.
عذر آوردن

بپرس