پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٣١)
پای دربند. [ دَ ب َ ] ( ص مرکب ) مُقیّد. مغلول : عالمت یوز پای دربند است واعظت مرغ دانه در منقار این یکی چون کند تمام سخن وآن دگر کی کند بکام شکار. ...
پای دربند. [ دَ ب َ ] ( ص مرکب ) مُقیّد. مغلول : عالمت یوز پای دربند است واعظت مرغ دانه در منقار این یکی چون کند تمام سخن وآن دگر کی کند بکام شکار. ...
پای دربند. [ دَ ب َ ] ( ص مرکب ) مُقیّد. مغلول : عالمت یوز پای دربند است واعظت مرغ دانه در منقار این یکی چون کند تمام سخن وآن دگر کی کند بکام شکار. ...
پای رنج. [ رَ ] ( اِ مرکب ) پایمزد. حق القدم. زری که به اجرت قاصدان و شاعران و مطربان دهند که در مجلس مهمانی حاضر شوند. ( برهان ) . انعام و زری که به ...
monitoring
دعوت حق را اجابت کردن ، دعوت حق را لبیک گفتن ؛ جان به جان آفرین تسلیم کردن. مردن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) .
دعوت حق را اجابت کردن ، دعوت حق را لبیک گفتن ؛ جان به جان آفرین تسلیم کردن. مردن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) .
حقوق اقلیت ها
minority right
on the basis of something
on the basis of something
on the basis of something
on the basis of something
on the basis of something
in exile
further
to form a party
mass executions
overarching
overarching
overarching
overarching
overarching
overarching
overarching
overarching
overarching
کارنادیدگی
ژرف نگریستن . [ ژَ ن ِ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) تعمق کردن . دقت کردن . بتعمق نگاه کردن . ژرف نگری . ژرف بینی . دقیق شدن در کاری : بگفتم همه گفتنی سربسر ...
ژرف نگریستن . [ ژَ ن ِ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) تعمق کردن . دقت کردن . بتعمق نگاه کردن . ژرف نگری . ژرف بینی . دقیق شدن در کاری : بگفتم همه گفتنی سربسر ...
قبا بستن . [ ب َت َ ] ( مص مرکب ) حاضر و آماده ٔ کار شدن : به کردار کله داران چون نوش قبا بستند بکران قصب پوش . نظامی . بستن قبا به خدمت سالار وشهریا ...
پتکداری . [ پ ُ ] ( حامص مرکب ) آهنگری : بدو گفت طوس ای یل شوربخت چگوئی سخنهای بی مغز و سخت نه خسرونژادی نه والاسری پدرت ازسپاهان بد آهنگری چو بر ما ...
قبا بستن . [ ب َت َ ] ( مص مرکب ) حاضر و آماده ٔ کار شدن : به کردار کله داران چون نوش قبا بستند بکران قصب پوش . نظامی . بستن قبا به خدمت سالار وشهریا ...
سالار جنگ . [ رِ ج َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) امیر جنگ و سپهدار. ( ناظم الاطباء ) . فرمانده ٔ جنگ . این عنوان در مشرق زمین به نجبا داده میشود. ( ا ...
سالار جنگ . [ رِ ج َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) امیر جنگ و سپهدار. ( ناظم الاطباء ) . فرمانده ٔ جنگ . این عنوان در مشرق زمین به نجبا داده میشود. ( ا ...
exacerbate
exacerbate
proved
spark hopes of . . . . . . .
to spark hopes of
Begin to flourish
neighbouring
USSR
USSR
مث بند تنبون کوتاه لهجه و گویش تهرانی آدمهای در رو
قصیرالمدة. [ ق َ رُل ْم ُدْ دَ ] ( ع ص مرکب ) کوتاه مدت . کم مدت . اندک زمان .
قصیرالمدة. [ ق َ رُل ْم ُدْ دَ ] ( ع ص مرکب ) کوتاه مدت . کم مدت . اندک زمان .
تیمار داشتن بلند و کوتاه کردن . [ ب ُ ل َ دُ کو ک َ دَ ] ( مص مرکب ) در اصطلاح عامیانه ، مواظبت و مراقبت و پرستاری و دلسوزی کردن . ( فرهنگ لغات عامی ...
بلند و کوتاه کردن . [ ب ُ ل َ دُ کو ک َ دَ ] ( مص مرکب ) در اصطلاح عامیانه ، مواظبت و مراقبت و پرستاری و دلسوزی کردن . ( فرهنگ لغات عامیانه ) ( از فر ...
بلند و کوتاه کردن . [ ب ُ ل َ دُ کو ک َ دَ ] ( مص مرکب ) در اصطلاح عامیانه ، مواظبت و مراقبت و پرستاری و دلسوزی کردن . ( فرهنگ لغات عامیانه ) ( از فر ...