پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٤٤)
گران سر. [ گ ِ س َ ] ( ص مرکب ) متکبر و مُدمّغ. ( از برهان ) . کنایه از جاهل و متکبر. ( آنندراج ) : اگر خسیسی بر من گران سر است رواست که او زمین کثیف ...
گران سر. [ گ ِ س َ ] ( ص مرکب ) متکبر و مُدمّغ. ( از برهان ) . کنایه از جاهل و متکبر. ( آنندراج ) : اگر خسیسی بر من گران سر است رواست که او زمین کثیف ...
pull something out of someone or something
pull something out of someone or something
pull something out of someone or something
pull something out of someone or something
pull something out of someone or something
to reach solution
to reach solution
concrete
in the context of
in the context of
in the context of
in the context of
in the context of
in the context of
in the context of
in the context of
high ranking
high ranking
ensuing
ensuing
وادیدن چیزی از چیزی ؛ تشخیص دادن آن : چونکه تو ینظر بنوراﷲ بدی نیکویی را واندیدی از بدی . مولوی .
وادیدن چیزی از چیزی ؛ تشخیص دادن آن : چونکه تو ینظر بنوراﷲ بدی نیکویی را واندیدی از بدی . مولوی .
وادیدن چیزی از چیزی ؛ تشخیص دادن آن : چونکه تو ینظر بنوراﷲ بدی نیکویی را واندیدی از بدی . مولوی .
وادیدن چیزی از چیزی ؛ تشخیص دادن آن : چونکه تو ینظر بنوراﷲ بدی نیکویی را واندیدی از بدی . مولوی .
وادیدن چیزی از چیزی ؛ تشخیص دادن آن : چونکه تو ینظر بنوراﷲ بدی نیکویی را واندیدی از بدی . مولوی .
وادیدن چیزی از چیزی ؛ تشخیص دادن آن : چونکه تو ینظر بنوراﷲ بدی نیکویی را واندیدی از بدی . مولوی .
وادیدن . [ دی دَ ] ( مص مرکب ) دوباره دیدن . ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . باز نگریستن . ( ناظم الاطباء ) . تجدید نظر کردن . ( یادداشتهای مؤلف ) . ...
وادیدن چیزی از چیزی ؛ تشخیص دادن آن : چونکه تو ینظر بنوراﷲ بدی نیکویی را واندیدی از بدی . مولوی .
وادیدن . [ دی دَ ] ( مص مرکب ) دوباره دیدن . ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . باز نگریستن . ( ناظم الاطباء ) . تجدید نظر کردن . ( یادداشتهای مؤلف ) . ...
وادیدن . [ دی دَ ] ( مص مرکب ) دوباره دیدن . ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . باز نگریستن . ( ناظم الاطباء ) . تجدید نظر کردن . ( یادداشتهای مؤلف ) . ...
وادیدن . [ دی دَ ] ( مص مرکب ) دوباره دیدن . ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . باز نگریستن . ( ناظم الاطباء ) . تجدید نظر کردن . ( یادداشتهای مؤلف ) . ...
وادیدن . [ دی دَ ] ( مص مرکب ) دوباره دیدن . ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . باز نگریستن . ( ناظم الاطباء ) . تجدید نظر کردن . ( یادداشتهای مؤلف ) . ...
وادیدن . [ دی دَ ] ( مص مرکب ) دوباره دیدن . ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . باز نگریستن . ( ناظم الاطباء ) . تجدید نظر کردن . ( یادداشتهای مؤلف ) . ...
وادیدن . [ دی دَ ] ( مص مرکب ) دوباره دیدن . ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . باز نگریستن . ( ناظم الاطباء ) . تجدید نظر کردن . ( یادداشتهای مؤلف ) . ...
وادیدن . [ دی دَ ] ( مص مرکب ) دوباره دیدن . ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . باز نگریستن . ( ناظم الاطباء ) . تجدید نظر کردن . ( یادداشتهای مؤلف ) . ...
وادیدن . [ دی دَ ] ( مص مرکب ) دوباره دیدن . ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . باز نگریستن . ( ناظم الاطباء ) . تجدید نظر کردن . ( یادداشتهای مؤلف ) . ...
وادیدن . [ دی دَ ] ( مص مرکب ) دوباره دیدن . ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . باز نگریستن . ( ناظم الاطباء ) . تجدید نظر کردن . ( یادداشتهای مؤلف ) . ...
وادیدن . [ دی دَ ] ( مص مرکب ) دوباره دیدن . ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . باز نگریستن . ( ناظم الاطباء ) . تجدید نظر کردن . ( یادداشتهای مؤلف ) . ...
وادیدن . [ دی دَ ] ( مص مرکب ) دوباره دیدن . ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . باز نگریستن . ( ناظم الاطباء ) . تجدید نظر کردن . ( یادداشتهای مؤلف ) . ...
وادیدن . [ دی دَ ] ( مص مرکب ) دوباره دیدن . ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . باز نگریستن . ( ناظم الاطباء ) . تجدید نظر کردن . ( یادداشتهای مؤلف ) . ...
وادیدن . [ دی دَ ] ( مص مرکب ) دوباره دیدن . ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . باز نگریستن . ( ناظم الاطباء ) . تجدید نظر کردن . ( یادداشتهای مؤلف ) . ...
وادیدن . [ دی دَ ] ( مص مرکب ) دوباره دیدن . ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . باز نگریستن . ( ناظم الاطباء ) . تجدید نظر کردن . ( یادداشتهای مؤلف ) . ...
وادیدن . [ دی دَ ] ( مص مرکب ) دوباره دیدن . ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . باز نگریستن . ( ناظم الاطباء ) . تجدید نظر کردن . ( یادداشتهای مؤلف ) . ...
بنیاد بردن . [ ب ُ ب ُ دَ ] ( مص مرکب ) خراب کردن . منهدم کردن . ( فرهنگ فارسی معین ) : پاک کن چهره ٔ حافظ به سر زلف ز اشک ورنه این سیل دمادم ببرد بن ...
بنیاد بردن . [ ب ُ ب ُ دَ ] ( مص مرکب ) خراب کردن . منهدم کردن . ( فرهنگ فارسی معین ) : پاک کن چهره ٔ حافظ به سر زلف ز اشک ورنه این سیل دمادم ببرد بن ...
شادمانگی . [ ن َ / ن ِ ] ( حامص مرکب ) شادمانی : تا نماز شام غارتی آوردند و همه می بخشیدند و منجم مالی یافت صامت و ناطق و کاغذها و دویت خانه ٔ سلطانی ...
ساحل الحیات . [ح ِ لُل ْ ح َ ] ( ع اِ مرکب ) کرانه ٔ عمر. پایان عمر. به ساحل الحیات رسیدن کسی یعنی آفتاب عمرش بر لب بام بودن : و قاضی قضاة بوسلیمان د ...
ساحل الحیات . [ح ِ لُل ْ ح َ ] ( ع اِ مرکب ) کرانه ٔ عمر. پایان عمر. به ساحل الحیات رسیدن کسی یعنی آفتاب عمرش بر لب بام بودن : و قاضی قضاة بوسلیمان د ...