پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٤٤)
خانه ٔ خدا. [ ن َ / ن ِی ِ خ ُ ] ( اِخ ) کعبه . مسجد الحرام . ( ناظم الاطباء ) .
خدا خدا کردن لهجه و گویش تهرانی استغاثه ، از ته دل خواستن
خدا خدا کردن لهجه و گویش تهرانی استغاثه ، از ته دل خواستن
be anchored in something
be anchored in something
be anchored in something
be anchored in something
be anchored in something
be anchored in something
be anchored in something
be anchored in something
be anchored in something
impoverished
فقرزده
much - needed
much - needed
much - needed
much - needed
مستزاد. [ م ُ ت َ ] ( ع ص ) نعت مفعولی از استزادة. زیادکرده شده . ( منتهی الارب ) . افزون شده . زیادشده . رجوع به افزون و استزادة شود : مر ترا ای هم ...
مستزاد. [ م ُ ت َ ] ( ع ص ) نعت مفعولی از استزادة. زیادکرده شده . ( منتهی الارب ) . افزون شده . زیادشده . رجوع به افزون و استزادة شود : مر ترا ای هم ...
مستزاد. [ م ُ ت َ ] ( ع ص ) نعت مفعولی از استزادة. زیادکرده شده . ( منتهی الارب ) . افزون شده . زیادشده . رجوع به افزون و استزادة شود : مر ترا ای هم ...
مستزاد. [ م ُ ت َ ] ( ع ص ) نعت مفعولی از استزادة. زیادکرده شده . ( منتهی الارب ) . افزون شده . زیادشده . رجوع به افزون و استزادة شود : مر ترا ای هم ...
خورشید دمیدن . [ خوَرْ / خُرْ دَ دَ ] ( مص مرکب ) طلوع آفتاب . برآمدن آفتاب . ( از آنندراج ) : گفتم ای بخت بخسبیدی و خورشید دمیدگفت با اینهمه از سابق ...
خورشید دمیدن . [ خوَرْ / خُرْ دَ دَ ] ( مص مرکب ) طلوع آفتاب . برآمدن آفتاب . ( از آنندراج ) : گفتم ای بخت بخسبیدی و خورشید دمیدگفت با اینهمه از سابق ...
خورشید دمیدن . [ خوَرْ / خُرْ دَ دَ ] ( مص مرکب ) طلوع آفتاب . برآمدن آفتاب . ( از آنندراج ) : گفتم ای بخت بخسبیدی و خورشید دمیدگفت با اینهمه از سابق ...
خورشید دمیدن . [ خوَرْ / خُرْ دَ دَ ] ( مص مرکب ) طلوع آفتاب . برآمدن آفتاب . ( از آنندراج ) : گفتم ای بخت بخسبیدی و خورشید دمیدگفت با اینهمه از سابق ...
اندوه ستان . [ اَ ه ْ س ِ ] ( نف مرکب ) اندوه زدا. گیرنده ٔ اندوه . شادی بخش : کار امروز بتر گشت که نومید شدم از تو ای کودک شادی ده اندوه ستان . فرخی ...
اندوه ستان . [ اَ ه ْ س ِ ] ( نف مرکب ) اندوه زدا. گیرنده ٔ اندوه . شادی بخش : کار امروز بتر گشت که نومید شدم از تو ای کودک شادی ده اندوه ستان . فرخی ...
اندوه ستان . [ اَ ه ْ س ِ ] ( نف مرکب ) اندوه زدا. گیرنده ٔ اندوه . شادی بخش : کار امروز بتر گشت که نومید شدم از تو ای کودک شادی ده اندوه ستان . فرخی ...
تصالح کردن . [ ت َ ل ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) آشتی کردن : چون . . . از مجاورت ایشان و بازگشتن از این سخن و تصالح کردن از جهت ایشان نومید شد و هیچ حیلت ...
تصالح کردن . [ ت َ ل ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) آشتی کردن : چون . . . از مجاورت ایشان و بازگشتن از این سخن و تصالح کردن از جهت ایشان نومید شد و هیچ حیلت ...
امید گسستن . [ اُ گ ُ س َس ْ ت َ ] ( مص مرکب ) نومید شدن . ( آنندراج ) . مأیوس شدن . ( مجموعه ٔ مترادفات ) . ناامید شدن و مأیوس گشتن . ( ناظم الاطب ...
امید گسستن . [ اُ گ ُ س َس ْ ت َ ] ( مص مرکب ) نومید شدن . ( آنندراج ) . مأیوس شدن . ( مجموعه ٔ مترادفات ) . ناامید شدن و مأیوس گشتن . ( ناظم الاطب ...
امید گسستن . [ اُ گ ُ س َس ْ ت َ ] ( مص مرکب ) نومید شدن . ( آنندراج ) . مأیوس شدن . ( مجموعه ٔ مترادفات ) . ناامید شدن و مأیوس گشتن . ( ناظم الاطب ...
امید گسستن . [ اُ گ ُ س َس ْ ت َ ] ( مص مرکب ) نومید شدن . ( آنندراج ) . مأیوس شدن . ( مجموعه ٔ مترادفات ) . ناامید شدن و مأیوس گشتن . ( ناظم الاطب ...
امید گسستن . [ اُ گ ُ س َس ْ ت َ ] ( مص مرکب ) نومید شدن . ( آنندراج ) . مأیوس شدن . ( مجموعه ٔ مترادفات ) . ناامید شدن و مأیوس گشتن . ( ناظم الاطب ...
توپوزی خوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] ( مص مرکب ) در تداول ، دمغ شدن . مأیوس و نومید گشتن .
dash somebody’s hopes=to disappoint someone by telling them that what they want is not possible
dash somebody’s hopes=to disappoint someone by telling them that what they want is not possible
dash somebody’s hopes=to disappoint someone by telling them that what they want is not possible
dash somebody’s hopes=to disappoint someone by telling them that what they want is not possible
dash somebody’s hopes=to disappoint someone by telling them that what they want is not possible
dash somebody’s hopes=to disappoint someone by telling them that what they want is not possible
dash somebody’s hopes=to disappoint someone by telling them that what they want is not possible
dash somebody’s hopes=to disappoint someone by telling them that what they want is not possible
dash somebody’s hopes=to disappoint someone by telling them that what they want is not possible
give somebody/something the green light
give somebody/something the green light
give somebody/something the green light
outstanding=not yet done, solved, or paid