پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٣٠)
much - needed
much - needed
much - needed
much - needed
مستزاد. [ م ُ ت َ ] ( ع ص ) نعت مفعولی از استزادة. زیادکرده شده . ( منتهی الارب ) . افزون شده . زیادشده . رجوع به افزون و استزادة شود : مر ترا ای هم ...
مستزاد. [ م ُ ت َ ] ( ع ص ) نعت مفعولی از استزادة. زیادکرده شده . ( منتهی الارب ) . افزون شده . زیادشده . رجوع به افزون و استزادة شود : مر ترا ای هم ...
مستزاد. [ م ُ ت َ ] ( ع ص ) نعت مفعولی از استزادة. زیادکرده شده . ( منتهی الارب ) . افزون شده . زیادشده . رجوع به افزون و استزادة شود : مر ترا ای هم ...
مستزاد. [ م ُ ت َ ] ( ع ص ) نعت مفعولی از استزادة. زیادکرده شده . ( منتهی الارب ) . افزون شده . زیادشده . رجوع به افزون و استزادة شود : مر ترا ای هم ...
خورشید دمیدن . [ خوَرْ / خُرْ دَ دَ ] ( مص مرکب ) طلوع آفتاب . برآمدن آفتاب . ( از آنندراج ) : گفتم ای بخت بخسبیدی و خورشید دمیدگفت با اینهمه از سابق ...
خورشید دمیدن . [ خوَرْ / خُرْ دَ دَ ] ( مص مرکب ) طلوع آفتاب . برآمدن آفتاب . ( از آنندراج ) : گفتم ای بخت بخسبیدی و خورشید دمیدگفت با اینهمه از سابق ...
خورشید دمیدن . [ خوَرْ / خُرْ دَ دَ ] ( مص مرکب ) طلوع آفتاب . برآمدن آفتاب . ( از آنندراج ) : گفتم ای بخت بخسبیدی و خورشید دمیدگفت با اینهمه از سابق ...
خورشید دمیدن . [ خوَرْ / خُرْ دَ دَ ] ( مص مرکب ) طلوع آفتاب . برآمدن آفتاب . ( از آنندراج ) : گفتم ای بخت بخسبیدی و خورشید دمیدگفت با اینهمه از سابق ...
اندوه ستان . [ اَ ه ْ س ِ ] ( نف مرکب ) اندوه زدا. گیرنده ٔ اندوه . شادی بخش : کار امروز بتر گشت که نومید شدم از تو ای کودک شادی ده اندوه ستان . فرخی ...
اندوه ستان . [ اَ ه ْ س ِ ] ( نف مرکب ) اندوه زدا. گیرنده ٔ اندوه . شادی بخش : کار امروز بتر گشت که نومید شدم از تو ای کودک شادی ده اندوه ستان . فرخی ...
اندوه ستان . [ اَ ه ْ س ِ ] ( نف مرکب ) اندوه زدا. گیرنده ٔ اندوه . شادی بخش : کار امروز بتر گشت که نومید شدم از تو ای کودک شادی ده اندوه ستان . فرخی ...
تصالح کردن . [ ت َ ل ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) آشتی کردن : چون . . . از مجاورت ایشان و بازگشتن از این سخن و تصالح کردن از جهت ایشان نومید شد و هیچ حیلت ...
تصالح کردن . [ ت َ ل ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) آشتی کردن : چون . . . از مجاورت ایشان و بازگشتن از این سخن و تصالح کردن از جهت ایشان نومید شد و هیچ حیلت ...
امید گسستن . [ اُ گ ُ س َس ْ ت َ ] ( مص مرکب ) نومید شدن . ( آنندراج ) . مأیوس شدن . ( مجموعه ٔ مترادفات ) . ناامید شدن و مأیوس گشتن . ( ناظم الاطب ...
امید گسستن . [ اُ گ ُ س َس ْ ت َ ] ( مص مرکب ) نومید شدن . ( آنندراج ) . مأیوس شدن . ( مجموعه ٔ مترادفات ) . ناامید شدن و مأیوس گشتن . ( ناظم الاطب ...
امید گسستن . [ اُ گ ُ س َس ْ ت َ ] ( مص مرکب ) نومید شدن . ( آنندراج ) . مأیوس شدن . ( مجموعه ٔ مترادفات ) . ناامید شدن و مأیوس گشتن . ( ناظم الاطب ...
امید گسستن . [ اُ گ ُ س َس ْ ت َ ] ( مص مرکب ) نومید شدن . ( آنندراج ) . مأیوس شدن . ( مجموعه ٔ مترادفات ) . ناامید شدن و مأیوس گشتن . ( ناظم الاطب ...
امید گسستن . [ اُ گ ُ س َس ْ ت َ ] ( مص مرکب ) نومید شدن . ( آنندراج ) . مأیوس شدن . ( مجموعه ٔ مترادفات ) . ناامید شدن و مأیوس گشتن . ( ناظم الاطب ...
توپوزی خوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] ( مص مرکب ) در تداول ، دمغ شدن . مأیوس و نومید گشتن .
dash somebody’s hopes=to disappoint someone by telling them that what they want is not possible
dash somebody’s hopes=to disappoint someone by telling them that what they want is not possible
dash somebody’s hopes=to disappoint someone by telling them that what they want is not possible
dash somebody’s hopes=to disappoint someone by telling them that what they want is not possible
dash somebody’s hopes=to disappoint someone by telling them that what they want is not possible
dash somebody’s hopes=to disappoint someone by telling them that what they want is not possible
dash somebody’s hopes=to disappoint someone by telling them that what they want is not possible
dash somebody’s hopes=to disappoint someone by telling them that what they want is not possible
dash somebody’s hopes=to disappoint someone by telling them that what they want is not possible
give somebody/something the green light
give somebody/something the green light
give somebody/something the green light
outstanding=not yet done, solved, or paid
outstanding=not yet done, solved, or paid
outstanding=not yet done, solved, or paid
outstanding=not yet done, solved, or paid
outstanding=not yet done, solved, or paid
مرض مبرم ؛ بیماری سخت. ( ناظم الاطباء ) .
مرض مبرم ؛ بیماری سخت. ( ناظم الاطباء ) .
مرض مبرم ؛ بیماری سخت. ( ناظم الاطباء ) .
Pressing =needing to be discussed or dealt with very soon SYN urgent
Pressing =needing to be discussed or dealt with very soon SYN urgent
detract from something=to make something seem less good
detract from something=to make something seem less good
detract from something=to make something seem less good
detract from something=to make something seem less good
sustained