پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٤٤)
بر آفاق برآمدن ؛ شهره آفاق شدن. ( آنندراج ) .
برآمدن گرد چیزی ؛ سیر کردن در اطراف آن. گرد بر گرد آن طواف کردن. پیرامون آن سیر کردن. دور آن گشتن و گردیدن زیارت و مشاهده و تفحص و تعمق را :. . . که ...
برآمدن جان و روان ؛ برون شدن روان از تن. مردن : نماند ایچ کس را از ایشان توان برآمد بفرجام شیرین روان. فردوسی. بگفت این و جانش برآمد ز تن شد آن نام ...
برآمدن جان و روان ؛ برون شدن روان از تن. مردن : نماند ایچ کس را از ایشان توان برآمد بفرجام شیرین روان. فردوسی. بگفت این و جانش برآمد ز تن شد آن نام ...
برآمدن بخار یا دود ؛ متصاعد شدن آن. به هوا رفتن آن : تیره بخاری برآمد از لب دریا جمله بپوشیده روی گنبد اخضر. مسعودسعد. از آن آتش برآمد دودت اکنون پ ...
برآمدن بخار یا دود ؛ متصاعد شدن آن. به هوا رفتن آن : تیره بخاری برآمد از لب دریا جمله بپوشیده روی گنبد اخضر. مسعودسعد. از آن آتش برآمد دودت اکنون پ ...
برآمدن از خواب ؛ برخاستن و بیدار شدن : سپیده چو سرزد ز دریای آب سر شاه ایران برآمد ز خواب. فردوسی. در این میان حجام از خواب برآمد. ( کلیله و دمنه ) ...
برآمدن از خواب ؛ برخاستن و بیدار شدن : سپیده چو سرزد ز دریای آب سر شاه ایران برآمد ز خواب. فردوسی. در این میان حجام از خواب برآمد. ( کلیله و دمنه ) ...
برآمدن از خواب ؛ برخاستن و بیدار شدن : سپیده چو سرزد ز دریای آب سر شاه ایران برآمد ز خواب. فردوسی. در این میان حجام از خواب برآمد. ( کلیله و دمنه ) ...
arise out of
از دل و جان
arise out of
one's rise to power
one's rise to power
one's rise to power
one's rise to power
but for
but for
عالمیان . [ ل َ ] ( اِ مرکب ) ج ِ عالَمی ، جهانیان . آنچه در جهان است : و جناح انعام و احسان او بر عالمیان گسترده . ( کلیله و دمنه ) . تا عالمیان بدا ...
عالمیان . [ ل َ ] ( اِ مرکب ) ج ِ عالَمی ، جهانیان . آنچه در جهان است : و جناح انعام و احسان او بر عالمیان گسترده . ( کلیله و دمنه ) . تا عالمیان بدا ...
under somebody’s tutelage
در کنف و حمایت کسی
در کنف و حمایت کسی
گسسته پشت . [ گ ُ س َس ْ ت َ / ت ِ پ ُ ] ( ص مرکب ) بی مدد. بی پشت و پناه : همی شدند به بیچارگی هزیمتیان گسسته پشت و گرفته گریغ را هنجار. عنصری .
under somebody’s tutelage
under somebody’s tutelage
under somebody’s tutelage
under somebody’s tutelage
غفران مآب . [ غ ُ م َ ] ( ص مرکب ) مرحوم . مغفور. غفران پناه . عنوانی است که درباره ٔ مردگان گویند.
بی پشت و مشت لهجه و گویش تهرانی بی پناه.
پشت و پناه . [ پ ُ ت ُ پ َ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) مددکار. یاریگر. حامی . ظهیر. ثِمال . ( مهذب الاسماء ) : بهر کار پشت و پناهم توئی نماینده ٔ رای ...
پشت و پناه . [ پ ُ ت ُ پ َ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) مددکار. یاریگر. حامی . ظهیر. ثِمال . ( مهذب الاسماء ) : بهر کار پشت و پناهم توئی نماینده ٔ رای ...
پناه جان . [ پ َ هَِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تقیه باشد. ( حاشیه ٔ مثنوی چ علاءالدوله ) : گفت ترسایان پناه جان کننددین خود رااز ملک پنهان کنند. مو ...
رسالت پناه . [ رِ ل َ پ َ ] ( اِخ ) یا حضرت رسالت پناه . لقب حضرت محمدبن عبداﷲ ( ص ) . ( یادداشت مؤلف ) . خاتم النبیین محمدبن عبداﷲ صلی اﷲ علیه و آل ...
مهمل پناه . [ م ُ م َ پ َ ] ( ص مرکب ) کنایه از جاهل است . ( آنندراج ) : میزند هرکس دم از فطرت بود مهمل پناه وآنکه او می لافد از دانش بود کردن شعار. ...
غفران پناه . [ غ ُ پ َ ] ( ص مرکب ) از القاب مردگان است ؛ یعنی مرحوم و مغفور. ( از ناظم الاطباء ) . عنوانی است که قبل از بردن نام مرده آرند. مغفرت پن ...
کرانی. [ ک َ ] ( ص نسبی ) محدودشده. تحدیدشده. || نگاه داشته شده در سرحد. ( ناظم الاطباء ) .
کرانی. [ ک َ ] ( ص نسبی ) محدودشده. تحدیدشده. || نگاه داشته شده در سرحد. ( ناظم الاطباء ) .
قفا نمودن. [ ق َ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] ( مص مرکب ) پشت کردن. پشت کردن به دشمن : به حربگاه دو کار است دشمنانش را قفا نمودن ، یا تیغ بر قفا دیدن. سوزنی.
سُکیدن لهجه و گویش تهرانی نگاه کردن
لنگر از کف دادن. [ ل َ گ َ اَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از مضطرب و سراسیمه شدن است و رفتن اختیار از دست. ( مجموعه مترادفات ص 337 ) .
come into effect
come into effect
come into effect
come into effect
come into effect
come into effect
come into effect
come into effect
come into effect