پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٣٠)
one's rise to power
one's rise to power
but for
but for
عالمیان . [ ل َ ] ( اِ مرکب ) ج ِ عالَمی ، جهانیان . آنچه در جهان است : و جناح انعام و احسان او بر عالمیان گسترده . ( کلیله و دمنه ) . تا عالمیان بدا ...
under somebody’s tutelage
عالمیان . [ ل َ ] ( اِ مرکب ) ج ِ عالَمی ، جهانیان . آنچه در جهان است : و جناح انعام و احسان او بر عالمیان گسترده . ( کلیله و دمنه ) . تا عالمیان بدا ...
در کنف و حمایت کسی
در کنف و حمایت کسی
گسسته پشت . [ گ ُ س َس ْ ت َ / ت ِ پ ُ ] ( ص مرکب ) بی مدد. بی پشت و پناه : همی شدند به بیچارگی هزیمتیان گسسته پشت و گرفته گریغ را هنجار. عنصری .
under somebody’s tutelage
under somebody’s tutelage
under somebody’s tutelage
under somebody’s tutelage
غفران مآب . [ غ ُ م َ ] ( ص مرکب ) مرحوم . مغفور. غفران پناه . عنوانی است که درباره ٔ مردگان گویند.
بی پشت و مشت لهجه و گویش تهرانی بی پناه.
پشت و پناه . [ پ ُ ت ُ پ َ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) مددکار. یاریگر. حامی . ظهیر. ثِمال . ( مهذب الاسماء ) : بهر کار پشت و پناهم توئی نماینده ٔ رای ...
پشت و پناه . [ پ ُ ت ُ پ َ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) مددکار. یاریگر. حامی . ظهیر. ثِمال . ( مهذب الاسماء ) : بهر کار پشت و پناهم توئی نماینده ٔ رای ...
پناه جان . [ پ َ هَِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تقیه باشد. ( حاشیه ٔ مثنوی چ علاءالدوله ) : گفت ترسایان پناه جان کننددین خود رااز ملک پنهان کنند. مو ...
مهمل پناه . [ م ُ م َ پ َ ] ( ص مرکب ) کنایه از جاهل است . ( آنندراج ) : میزند هرکس دم از فطرت بود مهمل پناه وآنکه او می لافد از دانش بود کردن شعار. ...
رسالت پناه . [ رِ ل َ پ َ ] ( اِخ ) یا حضرت رسالت پناه . لقب حضرت محمدبن عبداﷲ ( ص ) . ( یادداشت مؤلف ) . خاتم النبیین محمدبن عبداﷲ صلی اﷲ علیه و آل ...
غفران پناه . [ غ ُ پ َ ] ( ص مرکب ) از القاب مردگان است ؛ یعنی مرحوم و مغفور. ( از ناظم الاطباء ) . عنوانی است که قبل از بردن نام مرده آرند. مغفرت پن ...
کرانی. [ ک َ ] ( ص نسبی ) محدودشده. تحدیدشده. || نگاه داشته شده در سرحد. ( ناظم الاطباء ) .
کرانی. [ ک َ ] ( ص نسبی ) محدودشده. تحدیدشده. || نگاه داشته شده در سرحد. ( ناظم الاطباء ) .
قفا نمودن. [ ق َ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] ( مص مرکب ) پشت کردن. پشت کردن به دشمن : به حربگاه دو کار است دشمنانش را قفا نمودن ، یا تیغ بر قفا دیدن. سوزنی.
سُکیدن لهجه و گویش تهرانی نگاه کردن
لنگر از کف دادن. [ ل َ گ َ اَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از مضطرب و سراسیمه شدن است و رفتن اختیار از دست. ( مجموعه مترادفات ص 337 ) .
come into effect
come into effect
come into effect
come into effect
come into effect
come into effect
come into effect
come into effect
come into effect
کج نظر. [ ک َ ن َ ظَ ] ( ص مرکب ) آنکه نظرش کج باشد. کج بین . بدنگاه . ( ناظم الاطباء ) . || حسود و رشکین و بدخواه . ( ناظم الاطباء ) .
کج نظر. [ ک َ ن َ ظَ ] ( ص مرکب ) آنکه نظرش کج باشد. کج بین . بدنگاه . ( ناظم الاطباء ) . || حسود و رشکین و بدخواه . ( ناظم الاطباء ) .
برتافتن ؛ تحمل کردن. طاقت آوردن. متحمل شدن : ز دلو گران چون چنان رنج دید بر آن خوبرخ آفرین گسترید که برتافت دلوی بدین سان گران هماناکه هست از نژاد سر ...
برتافتن ؛ تحمل کردن. طاقت آوردن. متحمل شدن : ز دلو گران چون چنان رنج دید بر آن خوبرخ آفرین گسترید که برتافت دلوی بدین سان گران هماناکه هست از نژاد سر ...
برتافتن ؛ تحمل کردن. طاقت آوردن. متحمل شدن : ز دلو گران چون چنان رنج دید بر آن خوبرخ آفرین گسترید که برتافت دلوی بدین سان گران هماناکه هست از نژاد سر ...
برتافتن ؛ تحمل کردن. طاقت آوردن. متحمل شدن : ز دلو گران چون چنان رنج دید بر آن خوبرخ آفرین گسترید که برتافت دلوی بدین سان گران هماناکه هست از نژاد سر ...
to date
to date
to date as yet
to date
to date
to date
to date
to date