پیشنهاد‌های امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٤٤)

بازدید
١٥,٤٨٥
تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

معنی اصطلاح - > طاس کسی خوب نشستن شانس آوردن؛ خوش اقبال بودن مثال: این بار طاسش خوب نشست و شوهر خوبی گیرش آمد.

پیشنهاد
٢

طاقت کسی طاق شدن صبر / تحمل / حوصله ی کسی به پایان رسیدن؛ بی تاب شدن مثال: دیگه داشت طاقتم طاق می شد و می ترسیدم که بلایی به سرش بیارم.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

طاقت کسی طاق شدن صبر / تحمل / حوصله ی کسی به پایان رسیدن؛ بی تاب شدن مثال: دیگه داشت طاقتم طاق می شد و می ترسیدم که بلایی به سرش بیارم.

پیشنهاد
٠

طاقت کسی طاق شدن صبر / تحمل / حوصله ی کسی به پایان رسیدن؛ بی تاب شدن مثال: دیگه داشت طاقتم طاق می شد و می ترسیدم که بلایی به سرش بیارم.

پیشنهاد
١

have an entire confidence in

پیشنهاد
٠

have an entire confidence in

پیشنهاد
٠

have an entire confidence in

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

in bondage

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

in bondage

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

in bondage

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

bald - headed mouse

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

bald - headed mouse

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

The use of one's penis to slap another's face

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

dick milk

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

dick milk

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

dick milk

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

duck soup

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

drink like a fish

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

drink like a fish

پیشنهاد
٠

drink like a fish

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

drink like a fish

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

A young woman who is single and disinterested in being in a romantic or sexual relationship. The phrase is a calque ( loan translation ) from the Jap ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

choke the chicken

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

half - shaved

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

half - shaved

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

fuck like a mink To have sex passionately or enthusiastically

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

sex kitten

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

sex kitten

پیشنهاد
١

Used to humorously indicate that one has noticed that the other person's penis is erect beneath his clothes. Things with phallic shapes, such as "ban ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

خیارگان. [ رَ / رِ ] ( اِ ) برگزیدگان. منتخبان : خیارگان صف پیل آن سپه بگرفت نفایگان را پی کرد و خسته کرد و نزار. فرخی.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

خیارگان. [ رَ / رِ ] ( اِ ) برگزیدگان. منتخبان : خیارگان صف پیل آن سپه بگرفت نفایگان را پی کرد و خسته کرد و نزار. فرخی.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

خیارگان. [ رَ / رِ ] ( اِ ) برگزیدگان. منتخبان : خیارگان صف پیل آن سپه بگرفت نفایگان را پی کرد و خسته کرد و نزار. فرخی.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

banana oil

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Charm one to your company

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

Charm one to your company

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Charm one to your company

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Charm one to your company

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Charm one to your company

پیشنهاد
٠

Charm one to your company

پیشنهاد
٠

Charm one to your company

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

Charm one to your company

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Charm one to your company

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Charm one to your company

پیشنهاد
٠

for security reasons

پیشنهاد
٠

in a very short time

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

How's the wife?

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

How's the wife?

پیشنهاد
١

If a husband treats his wife well, she will treat him well in return

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

سلیطة اللسان