پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٤٧)
بسیار شدن
به ملاقات کسی شتافتن
به زندان افکندن
خلع کردن از سلطنت
پای در راه چیزی گذاشتن
پای در راه چیزی گذاشتن
پای در راه چیزی گذاشتن
بجای : باقی. پایدار. ثابت : چو دریا و کوه و زمین آفرید بلند آسمان از برش برکشید یکی تیزگردان و دیگر بجای بجنبش ندادش نگارنده پای. فردوسی. بعد بسی گ ...
بجای : باقی. پایدار. ثابت : چو دریا و کوه و زمین آفرید بلند آسمان از برش برکشید یکی تیزگردان و دیگر بجای بجنبش ندادش نگارنده پای. فردوسی. بعد بسی گ ...
بجای : باقی. پایدار. ثابت : چو دریا و کوه و زمین آفرید بلند آسمان از برش برکشید یکی تیزگردان و دیگر بجای بجنبش ندادش نگارنده پای. فردوسی. بعد بسی گ ...
برآورده : پرورش یافته. تربیت شده. بارآورده. مربی. کسی که پادشاهان او را تربیت کرده و پرورده وبزرگ کرده باشند. ( انجمن آرای ناصری ) : چه بادافره است ا ...
پرورش یافته. تربیت شده. بارآورده. مربی. کسی که پادشاهان او را تربیت کرده و پرورده وبزرگ کرده باشند. ( انجمن آرای ناصری ) : چه بادافره است این برآورده ...
شهریاری دادن ؛ به شهریاری یا فرمانروایی ناحیه ای گماشتن : ترا بر سپه کامگاری دهم به هندوستان شهریاری دهم. فردوسی.
بپای بودن ؛ ایستاده بودن. برپای بودن. قائم بودن. برقرار بودن. استوار بودن. مستقر بودن. انتظار دادن. منتظر ماندن. انتظار بردن. معطل ماندن : بدو گفت خو ...
بپای بودن ؛ ایستاده بودن. برپای بودن. قائم بودن. برقرار بودن. استوار بودن. مستقر بودن. انتظار دادن. منتظر ماندن. انتظار بردن. معطل ماندن : بدو گفت خو ...
محراب ابرو ؛ خمیدگی ابرو. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) .
بادودمان ؛ اصیل. والاتبار. با اصل و نسب.
بادودمان ؛ اصیل. والاتبار. با اصل و نسب.
اضطراراً
اضطراراً
اضطراراً
اضطراراً
اضطراراً
در جریان
در جریان
در جریان
دریغ که ؛ کاش. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : به رخ چو مهر فلک بی نظیر آفاق است به دل دریغ که یک ذره مهربان بودی. حافظ.
دریغ که ؛ کاش. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : به رخ چو مهر فلک بی نظیر آفاق است به دل دریغ که یک ذره مهربان بودی. حافظ.
دریغ که ؛ کاش. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : به رخ چو مهر فلک بی نظیر آفاق است به دل دریغ که یک ذره مهربان بودی. حافظ.
سفله طبع. [ س ِ ل َ / ل ِ طَ ] ( ص مرکب ) پست. دون. ناکس. که طبع سفلگان دارد : سفله طبع است جهان بر کرمش تکیه مکن ای جهاندیده ثبات قدم از سفله مجوی. ...
سفله طبع. [ س ِ ل َ / ل ِ طَ ] ( ص مرکب ) پست. دون. ناکس. که طبع سفلگان دارد : سفله طبع است جهان بر کرمش تکیه مکن ای جهاندیده ثبات قدم از سفله مجوی. ...
سفله طبع. [ س ِ ل َ / ل ِ طَ ] ( ص مرکب ) پست. دون. ناکس. که طبع سفلگان دارد : سفله طبع است جهان بر کرمش تکیه مکن ای جهاندیده ثبات قدم از سفله مجوی. ...
ممنوع داشتن
توأم کردن . [ ت َ / تُو ءَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) متصل و یکی کردن . آمیخته کردن . ممزوج و مخلوط کردن چیزی را با چیز دیگر.
توأم کردن . [ ت َ / تُو ءَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) متصل و یکی کردن . آمیخته کردن . ممزوج و مخلوط کردن چیزی را با چیز دیگر.
گفته اند . . . . . . . . . . . . . .
قحط در علف خانه افتادن . [ ق َ دَ ع َ ل َ ن َ / ن ِ اُ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از عمر به آخر رسیدن است . قحط در علف خانه افتاد؛ یعنی عمر به آخر رسید چ ...
چاره بردار
چاره بردار
چاره بردار
چاره بردار
be a bath of heat
be a bath of heat
اقشار مباحثه جو
togs
togs
take a liking to somebody/something
take a liking to somebody/something
take a liking to somebody/something
take a liking to somebody/something