پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٣٢)
محراب ابرو ؛ خمیدگی ابرو. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) .
بادودمان ؛ اصیل. والاتبار. با اصل و نسب.
بادودمان ؛ اصیل. والاتبار. با اصل و نسب.
اضطراراً
اضطراراً
اضطراراً
اضطراراً
اضطراراً
در جریان
در جریان
در جریان
دریغ که ؛ کاش. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : به رخ چو مهر فلک بی نظیر آفاق است به دل دریغ که یک ذره مهربان بودی. حافظ.
دریغ که ؛ کاش. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : به رخ چو مهر فلک بی نظیر آفاق است به دل دریغ که یک ذره مهربان بودی. حافظ.
دریغ که ؛ کاش. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : به رخ چو مهر فلک بی نظیر آفاق است به دل دریغ که یک ذره مهربان بودی. حافظ.
سفله طبع. [ س ِ ل َ / ل ِ طَ ] ( ص مرکب ) پست. دون. ناکس. که طبع سفلگان دارد : سفله طبع است جهان بر کرمش تکیه مکن ای جهاندیده ثبات قدم از سفله مجوی. ...
سفله طبع. [ س ِ ل َ / ل ِ طَ ] ( ص مرکب ) پست. دون. ناکس. که طبع سفلگان دارد : سفله طبع است جهان بر کرمش تکیه مکن ای جهاندیده ثبات قدم از سفله مجوی. ...
سفله طبع. [ س ِ ل َ / ل ِ طَ ] ( ص مرکب ) پست. دون. ناکس. که طبع سفلگان دارد : سفله طبع است جهان بر کرمش تکیه مکن ای جهاندیده ثبات قدم از سفله مجوی. ...
ممنوع داشتن
توأم کردن . [ ت َ / تُو ءَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) متصل و یکی کردن . آمیخته کردن . ممزوج و مخلوط کردن چیزی را با چیز دیگر.
توأم کردن . [ ت َ / تُو ءَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) متصل و یکی کردن . آمیخته کردن . ممزوج و مخلوط کردن چیزی را با چیز دیگر.
گفته اند . . . . . . . . . . . . . .
قحط در علف خانه افتادن . [ ق َ دَ ع َ ل َ ن َ / ن ِ اُ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از عمر به آخر رسیدن است . قحط در علف خانه افتاد؛ یعنی عمر به آخر رسید چ ...
چاره بردار
چاره بردار
چاره بردار
چاره بردار
be a bath of heat
be a bath of heat
اقشار مباحثه جو
togs
togs
take a liking to somebody/something
take a liking to somebody/something
take a liking to somebody/something
take a liking to somebody/something
take a liking to somebody/something
take a liking to somebody/something
a blush of mortification
grudgingly
grudgingly
grudgingly
ملالت بار
seems to me
seems to me
seems to me
seems to me
seems to me
. . . . . . . . . که فکرش جای دیگری بود
give somebody a buzz
give somebody a buzz