پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٤٤)
sunslash written originally in lord of the flies “he lifted the sh - ll and looked around at the sunslashed faces” – lord of the flies, william gol ...
sunslashed a terribly awful sunburn; peeling, red, sensitive written originally in lord of the flies “he lifted the sh - ll and looked around at th ...
sunslashed a terribly awful sunburn; peeling, red, sensitive written originally in lord of the flies “he lifted the sh - ll and looked around at th ...
a terribly awful sunburn; peeling, red, sensitive written originally in lord of the flies “he lifted the sh - ll and looked around at the sunslashed ...
مبارزه جویانه
challengingly
حرف کسی را بریدن
break in
نطق کسی را کور کردن break in
حرف کسی را بریدن
نطق کسی را کور کردن
break in
نطق کسی را کور کردن
all at once
all at once
all at once
all at once
all at once
all at once
all at once
all at once
snatch taboo informal a very offensive word for a woman’s sex organ Do not use this word
snatch taboo informal a very offensive word for a woman’s sex organ Do not use this word
sheath British English old - fashioned a condom
sheath British English old - fashioned a condom
high up in the air
with a flourish
with a flourish
needle - sharp=very sharp
needle - sharp=very sharp
خوک دشتی . [ ک ِ دَ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خوکی که در دشت زیست می کند : مریخ دلالت کند بر شیران و پلنگان و گرگان و خوک دشتی . ( التفهیم ) .
خوک دشتی . [ ک ِ دَ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خوکی که در دشت زیست می کند : مریخ دلالت کند بر شیران و پلنگان و گرگان و خوک دشتی . ( التفهیم ) .
خوک بچه . [ ب َ چ ْ چ َ / چ ِ ] ( اِ مرکب ) بچه خوک . ( ناظم الاطباء ) . خنوص . ذوبل . ( منتهی الارب ) . || خوک شیرده . ( ناظم الاطباء ) .
جواشن . [ ج َ ش ِ ] ( ع اِ ) ج ِ جوشن . ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) . رجوع به جوشن شود.
nip something in the bud
دیرفانی . [ دَ رِ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از دنیاست : شبی رخ تافته زین دیر فانی . نظامی .
پیچاپیچ
پیچاپیچ. ( ص مرکب ) پیچ پیچ. پرپیچ. حلزونی. خم درخم. پیچ درپیچ. خم اندرخم. پیچی بر پیچی. سخت پیچیده. با پیچ و خمهای بسیار. پیچدار و پیچیده. ( آنندراج ...
پیچاپیچ. ( ص مرکب ) پیچ پیچ. پرپیچ. حلزونی. خم درخم. پیچ درپیچ. خم اندرخم. پیچی بر پیچی. سخت پیچیده. با پیچ و خمهای بسیار. پیچدار و پیچیده. ( آنندراج ...
fall from grace
fall from grace
fall from grace
fall from grace
بر رخ انگشت سیاهی کشیدن . [ ب َرْ، رُ اَ گ ُ ت ِ ک َ / ک ِ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه است از رسوا نمودن . ( آنندراج ) ( مجموعه ٔ مترادفات ) : ز لوح سینه ...
رُخ باز
بر رخ انگشت سیاهی کشیدن . [ ب َرْ، رُ اَ گ ُ ت ِ ک َ / ک ِ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه است از رسوا نمودن . ( آنندراج ) ( مجموعه ٔ مترادفات ) : ز لوح سینه ...
ساده رخ. [ دَ / دِ رُ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) امرد. بی ریش. ساده. ساده روی. ساده زنخ. ساده زنخدان. ساده شکر. ساده نمک : ساده رخ نزد آنکه خویشش نیست شب ...
ساده رخ. [ دَ / دِ رُ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) امرد. بی ریش. ساده. ساده روی. ساده زنخ. ساده زنخدان. ساده شکر. ساده نمک : ساده رخ نزد آنکه خویشش نیست شب ...
ساده رخ. [ دَ / دِ رُ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) امرد. بی ریش. ساده. ساده روی. ساده زنخ. ساده زنخدان. ساده شکر. ساده نمک : ساده رخ نزد آنکه خویشش نیست شب ...
گل رخ