پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٤٤)
دست دست کردن
downright dangerous ( =actually dangerous )
put a spoke in somebody’s wheel
put a spoke in somebody’s wheel
لغت نامه دهخدا مهترانه. [ م ِ ت َ ن َ / ن ِ ] ( ص نسبی ، ق مرکب ) با حالت مهتری و بزرگی. بزرگوارانه. با بزرگواری : بونصر گفت فرمان بردارم و رفت و این ...
لغت نامه دهخدا مهترانه. [ م ِ ت َ ن َ / ن ِ ] ( ص نسبی ، ق مرکب ) با حالت مهتری و بزرگی. بزرگوارانه. با بزرگواری : بونصر گفت فرمان بردارم و رفت و این ...
grown ups
grown ups
روی برگرداندن
روی برگرداندن
heavily He was clambering heavily among the creepers and broken trunks when a bird, a vision of red and yellow, flashed upwards with a witch - like ...
last few feet of rock
از میان شدن ؛ از میان رفتن : یوسفی از برادران گم شد آفتاب از میان انجم شد. خاقانی.
از میان شدن ؛ از میان رفتن : یوسفی از برادران گم شد آفتاب از میان انجم شد. خاقانی.
در خشم شدن ؛ در خشم رفتن. خشمگین گردیدن : کسری چنان در خشم شد که به هیچوقت نشده بود. ( تاریخ بیهقی ) .
در خشم شدن ؛ در خشم رفتن. خشمگین گردیدن : کسری چنان در خشم شد که به هیچوقت نشده بود. ( تاریخ بیهقی ) .
بازشدن نسب به کسی ؛ بدو رسیدن نسب. بدو پیوستن نژاد : نسب پادشاهان عجم به ایرج بازشود. ( مجمل التواریخ و القصص ) .
شدن رفتن. ذهاب. انتقال. ارتحال. بدر شدن. عزیمت کردن : آن کن که بدین وقت همی کردی هر سال خز پوش و به کاشانه شو از صفه و فروار. فرالاوی. شد به گرماب ...
شدن رفتن. ذهاب. انتقال. ارتحال. بدر شدن. عزیمت کردن : آن کن که بدین وقت همی کردی هر سال خز پوش و به کاشانه شو از صفه و فروار. فرالاوی. شد به گرماب ...
اقشار فرودین جامعه
مطرح ساختن
توده توده ؛ پشته پشته. تل تل. خرمن خرمن : گهی چون تخته تخته ساده سیم اندر هوا برهم گهی چون توده توده سوده کافور است بر بالا. مسعودسعد.
بی خواست ؛ بی مشیت. بی اراده : و بی خواست او باد. . . رها میشود. ( ذخیره خوارزمشاهی ) . و دور فلکی بی خواست او نیست. ( کلیات سعدی مجلس 4 ص 11 ) . در ...
به خواست خدا ؛ به اراده خدا. به مشیت خدا. ان شأاﷲ.
متکی به هم
متکی به هم
فرادستان
فرودستان
در این فاصله
در این فاصله
دور تا دور. [ دَ / دُو دَ / دُو ] ( ق مرکب ) گرد برگرد. پیرامون . گرداگرد. اطراف . حوالی . همه ٔ اطراف و جوانب آن : دور تا دور آن باغ را دیوار کشیده ...
دور تا دور. [ دَ / دُو دَ / دُو ] ( ق مرکب ) گرد برگرد. پیرامون . گرداگرد. اطراف . حوالی . همه ٔ اطراف و جوانب آن : دور تا دور آن باغ را دیوار کشیده ...
دور تا دور. [ دَ / دُو دَ / دُو ] ( ق مرکب ) گرد برگرد. پیرامون . گرداگرد. اطراف . حوالی . همه ٔ اطراف و جوانب آن : دور تا دور آن باغ را دیوار کشیده ...
حِرَف
انباشتن
فزونی یافتن
با اعدام مانی و گروهی از پیروان او آموزشهایش از بین نرفت و مخصوصاً در خارج از قلمرو ساسانی و از آن جمله در امپراتوری روم شرقی پیروان زیادی یافت یکی ا ...
به تبلیغ پرداختن
rank among
rank among
دامنه دار
در اندک مدتی
در اندک مدتی
به مبارزه پرداختن با . . . . . .
به مبارزه پرداختن با . . . . . .
درصدد . . . . . . . . . . . برآمدن
درصدد . . . . . . . . . برآمدن
اخلالی به هم رسیدن
بروفق
بروفق