پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٢,٤٣٣)
بسیاران. [ ب ِ ] ( ص ، اِ ) جماعت. مردم. ( آنندراج ) . جماعت مردمان و مردمان انبوه. ( ناظم الاطباء ) . کسان بسیار : دارم آن سر که سری در قدمت اندازم ...
بسیاران. [ ب ِ ] ( ص ، اِ ) جماعت. مردم. ( آنندراج ) . جماعت مردمان و مردمان انبوه. ( ناظم الاطباء ) . کسان بسیار : دارم آن سر که سری در قدمت اندازم ...
بسیاران. [ ب ِ ] ( ص ، اِ ) جماعت. مردم. ( آنندراج ) . جماعت مردمان و مردمان انبوه. ( ناظم الاطباء ) . کسان بسیار : دارم آن سر که سری در قدمت اندازم ...
بسیاران. [ ب ِ ] ( ص ، اِ ) جماعت. مردم. ( آنندراج ) . جماعت مردمان و مردمان انبوه. ( ناظم الاطباء ) . کسان بسیار : دارم آن سر که سری در قدمت اندازم ...
بسیاران. [ ب ِ ] ( ص ، اِ ) جماعت. مردم. ( آنندراج ) . جماعت مردمان و مردمان انبوه. ( ناظم الاطباء ) . کسان بسیار : دارم آن سر که سری در قدمت اندازم ...
بسیاران. [ ب ِ ] ( ص ، اِ ) جماعت. مردم. ( آنندراج ) . جماعت مردمان و مردمان انبوه. ( ناظم الاطباء ) . کسان بسیار : دارم آن سر که سری در قدمت اندازم ...
be a piece of piss British English spoken not polite to be very easy to do
بسیاران. [ ب ِ ] ( ص ، اِ ) جماعت. مردم. ( آنندراج ) . جماعت مردمان و مردمان انبوه. ( ناظم الاطباء ) . کسان بسیار : دارم آن سر که سری در قدمت اندازم ...
be a piece of piss British English spoken not polite to be very easy to do
he will receive a prize of 1, 000 gold pieces
have the honour of ( doing ) sth
have the honour of ( doing ) sth
have the honour of ( doing ) sth
in honour of somebody/something in somebody’s honour
as a mark of respect
the place of honor
the place of honor
the reigning champion
put somebody/something to the test
put somebody/something to the test
put somebody/something to the test
در بوته ٔ امتحان گذاشتن
بوته. نشانه تیر. ( برهان ) ( جهانگیری ) ( ناظم الاطباء ) . نشانه تیر. چه در امثال است که : بوته ملامت شدیم ؛ کنایه از این باشد که هدف تیر ملامت شده ا ...
بوته. نشانه تیر. ( برهان ) ( جهانگیری ) ( ناظم الاطباء ) . نشانه تیر. چه در امثال است که : بوته ملامت شدیم ؛ کنایه از این باشد که هدف تیر ملامت شده ا ...
بوته خاک ؛ کنایه از بدن و قالب انسان. ( برهان ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) ( رشیدی ) ( فرهنگ فارسی معین ) ( ناظم الاطباء ) .
came to nothing
came to nothing
We need to be prepared to fight, but hopefully it won’t come to that ( =that won’t be necessary ) .
it's a great honor to
it's a great honor to
it's a great honor to
it's a great honor to
it's a great honor to
it's a great honor to
that went well
that went well
برانگیختن گواه ؛ شاهد آوردن : اگر علی دختر بمن ندهد گواه برانگیزم که علی زنا کرده است. علی گفت گواه از کجا آوری. ( کتاب النقض ) .
به خیز آمدن : برخاستن بر انگیخته شدن . ( ( همت شاه چون به خیز آمد از شبش روز رستخیز آمد ) ) ( حدیقه، ۵۲۳ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های سنایی ...
به خیز آمدن : برخاستن بر انگیخته شدن . ( ( همت شاه چون به خیز آمد از شبش روز رستخیز آمد ) ) ( حدیقه، ۵۲۳ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های سنایی ...
well and truly I went out and got well and truly ( =completely ) drunk
well and truly I went out and got well and truly ( =completely ) drunk
well and truly I went out and got well and truly ( =completely ) drunk
go well The concert went very well
go well The concert went very well
go well The concert went very well
go well The concert went very well
aren’t you forgetting . . . ?/haven’t you forgotten . . . ? used to remind someone about something, often humorously
aren’t you forgetting . . . ?/haven’t you forgotten . . . ? used to remind someone about something, often humorously
Will you shut up?
British English excellent absolutely brilliant The film was absolutely brilliant