پیشنهادهای حمیدرضا (٣,٣٤٥)
حاصل شدن نتیجه دادن
باهام بیا
آدم مرموز و تودار و ناشناخته
سالم و سرحال بودن، چاق و چله
یک ضرب, شب و روز
هزینه/صورتحساب کسی را پرداخت کردن
( تخلف ) به گردن کسی انداختن، نسبت دادن به
ساختن با، کنار آمدن با، مدارا کردن با، تاب آوردن
صرف نظر از، هرچقدر هم . . . ، هر کجا هم . . . ، هرطور هم
عمرا، نه به جان شما، هیج راه نداره
محتاط، دقیق، مواظب هوشیار، حواس جمع
هوشیار، زرنگ، حواس جمع، متوجه
در جوانی خود، در دوران جوانی خود
گوشی تلفن را بد گذاشتن ( تا کسی تماس نگیرد ) تلفن را قطع کردن
صلابه قلابی که قصاب برای آویزان کردن لاشه یا گوشت استفاده می کند.
چیزی را با نیرنگ از کسی گرفتن
شوخی نمی کنم، جدی میگم.
دارم جدی میگم.
هیچ گارانتی ای نیست. هیچ تضمینی نیست. معلوم نیست ( آخرش ) چی می شه.
کارهای باقی مانده را تمام کردن. تمام کردن پروژه. کارهای نهایی پروژه / مقاله / … را انجام دادن.
هم نظر بودن، تفاهم داشتن، هم رای بودن، یکدل بودن
برپا کردن، نصب کردن، ساختن، بنا کردن، زدن
سرکوب کردن، فرو نشاندن
خیالم راحت شد.
به بازی گرفته نشدن تحویل گرفته نشدن
افسوس ( کسی/چیزی را ) خوردن؛ غصه خوردن
خود را از پا انداختن، از خود خیلی کار کشیدن، ترس خود را کشیدن، روی خود فشار آوردن
به حالت اول برگشتن، جان سالم بدر بردن، دوباره روی پای خود ایستادن، دوباره از زمین بلند شدن
آرزوی موفقیت کردن، دعا کردن، امیدوار بودن
به زبان ساده
زیاده روی کردن، از پرخوری ترکیدن، به اندازه گاو خوردن، تا خرخره خوردن، این قدری خوردن تا ترکیدن
مهمان من باشید، من پولش را می دهم، بفرمایید، خواهش میکنم، با کمال میل، راحت باش، هر طور راحتی.
با شور و شوق و شتاب زیاد، مثل چی، چه جور.
مضطرب، نگران، عصبی، شخصی با اعصاب خرد/داغون
ردیف جلو ( اتومبیل رانی ) ، خط یک
با روال کاری آشنا شدن، بر کاری مسلط شدن، فوت و فن کار را یاد گرفتن، چم و خم کار را یاد گرفتن، یاد گرفتن اصول و اساس
مدنظر داشتن، در ذهن داشتن، در نظر داشتن
سهم داشتن در، شرکت داشتن در، سهیم بودن در، دست داشتن در، نقش داشتن در
( عادت ) ترک کردن، ( لباس ) تنگ شدن ناشی از . . . بودن، نتیجه . . . بودن
از کوره در رفتن، عصبانی شدن، کفری شدن
گذشت، اغماض، آشتی، همکاری
هدف سخت یا دست نیافتنی.
خوب دست به کار شویم، شروع به کار نمودن، آغاز کردن، راه انداختن، وقتش است که را بیفتیم.
زن ستیزه جو/سلیطه/پرمدعا/ترسناک، پتیاره، جادوگر
داد و قال کردن، بد و بی راه کفتن، از روی عصبانیت بلند صحبت کردن
عنصر ناسازگاربودن؛ وصله ناجور بودن
خود خودشه.
اعتراف به خطا نیمی از بخشودگی است.
توبه گرگ مرگ است.
کنار گود نشستی و می گویی لنگش کن.