پیشنهادهای علی باقری (٢٩,٤٦٦)
علم لغت ؛ عبارت از بیان وضع کلمات و مسائل لغوی است. ( از ترجمه مقدمه ابن خلدون ) . رجوع به لغت شود.
علم فقه ؛ علمی است که از احکام فروع دین اسلام گفتگو میکند، و آن را سه رکن است : کتاب و سنت و اجماع. ابن خلدون در مقدمه خود راجع به علم فقه گوید که آن ...
علم قافیه ؛ شناختن احوال انواع قوافی است. ( از کتاب بدیع و قافیه و عروض ) . رجوع به قافیه شود.
علم کلام ؛ علمی است که در آن مقدمات نقلی را بدلایل عقلی ثابت کنند. و صاحبان این علم را متکلمین گویند. ( از غیاث اللغات ) ( از آنندراج ) . ابن خلدون د ...
علم عروض ؛ میزان سخن منظوم ، یا فنی است که از وزن اشعار بحث میکند. ( از کتاب بدیع و قافیه و عروض ) . رجوع به عَروض شود.
علم سماء و عالَم ؛ علمی است از انواع علوم طبیعی. ( کشاف اصطلاحات الفنون ) . رجوع به طبیعی شود.
علم شریعت ؛ دانش به احکام خدا و دستورهای دینی و شرعی. رجوع به شریعت شود.
علم زمین ؛ علم جغرافی. ( ناظم الاطباء ) . رجوع به جغرافی شود.
- علم ستاره ؛ علم نجوم. ( ناظم الاطباء ) . رجوع به نجوم و ستاره شناسی شود.
علم سِحر ( ساحری ) ؛ افسونگری و جادویی. ( ناظم الاطباء ) . آگاهی به چگونگی استعدادهایی که نفوس بشری بوسیله آنها بر تأثیر کردن در عالم عناصر توانا می ...
علم در سینه بودن ؛ کنایه از در یاد داشتن علم. از بر دانستن دانش : علم در سینه باید نه در سفینه. ( از مجموعه امثال فارسی چ هند ) .
علم رسمی ؛ علوم متداول. علوم کسبی. در برابر علوم عرفانی : علم رسمی سربسر قیل است و قال نه از او کیفیتی حاصل نه حال. شیخ بهائی
علم ریاضی ؛ علمی است که از اموری بحث میکندکه فقط در وجود خارجی محتاج به ماده باشند، چنانچه مقدار اعداد خاص که موجود در مادیات است. و اصول این علم چها ...
علم حرکات ؛ جنبش شناسی. رجوع به جنبش و حرکات شود.
علم داشتن ؛ داشتن دانش. دانا بودن. عالم بودن. رجوع به علم شود : علم داری به حلم باش چوکوه مشو از نائبات چرخ ستوه. سنایی ( از امثال و حکم دهخدا ) .
علم چل صباح . رجوع به علم چهل صباح شود. ( از ناظم الاطباء ) .
علم چهل صباح ؛ کنایه از علم چهل روزاست که تخمیر خاک آدم علیه السلام میشد. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) .
علم حدیث ؛ دانش آگاهی به گفته های رسول ( ص ) و حکایت گفتار و کردار وی باشد. رجوع به حدیث شود.
علم تصوف ؛ از علوم شرعی جدید در ملت اسلام است. و اصل آن ، روی آوردن به عبادت و توجه بسوی خدای تعالی و اعراض از زخارف و زیورهای دنیوی و پرهیز از چیزها ...
علم تعطیل ؛ علمی که اصحاب آن منکر صفات باری باشند، و آنان را معطلون گویند : علم تعطیل مشنوید از غیر سرّ توحید را خلل منهید. خاقانی.
علم تعلیمی ؛ عبارت از علم ریاضی است. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ) .
علم تصریف ؛ علم به اشتقاق کلمات. ( ناظم الاطباء ) .
علم تشریح ؛ علمی که در آن از حقیقت انتساج آلات بحث میکنند. ( ناظم الاطباء ) . کالبدشکافی.
علم بلاغت ؛ دانش رسائی سخن و فصاحت در کلام و چیره زبانی ، و آن شامل معانی و بیان و بدیع و عروض و قافیه است. ( از کتاب بدیع و قافیه و عروض ) . رجوع به ...
علم بیان ؛ قواعد و قوانینی که بوسیله آن آوردن یک معنی به راههای گوناگون شناخته شود. وبحث از اقسام تشبیه و مجاز و استعاره و کنایه و مانند آنها از وظای ...
علم باکار. رجوع به ترکیب علم و عمل شود : علم باکار سودمند بود علم بی کار پای بند بود. سنایی.
علم بدیع ؛ علم آرایش سخن. علمی است که محسنات سخن بلیغ بدان وسیله شناخته میشود. ( از کتاب بدیع وقافیه و عروض ) . رجوع به بدیع شود.
علم اندازه ؛ علم هندسه. ( ناظم الاطباء ) .
علم انشاء ؛ علمی که بدان مطالب را نیکو و فصیح نویسند. ( ناظم الاطباء ) . رجوع به انشاء شود.
علم استخراج ؛ علم بیان احکام بواسطه قواعد نجومی یا رملی. ( ناظم الاطباء ) . رجوع به استخراج شود.
علم ادب ؛ علمی که بدان خود را از خلل در کلام نگاه دارند. و آن بر چند فن است. رجوع به ادب شود.
علم ادیان ؛ دانش شناختن دین ها. دانستن احکام دین ها. رجوع به ادیان و دین شود : پیغمبر گفت علم علمان علم الابدان و علم الادیان. نظامی.
علم اخلاق ؛ دانش بد و نیک خویها که یکی از سه بخش فلسفه عملی است. و آن تدبیر انسان است نفس خود را یا یک تن خاص را. رجوع به اخلاق شود.
علم احجار ؛ سنگ شناسی. رجوع به سنگ شناسی شود.
علم آموختن ؛ تعلیم دادن دانش ، یا دادن علم به دیگران : مردمان را رایگان علم آموزد [ بوحنیفه ]. ( تاریخ بیهقی ص 277 ) . - || فراگرفتن دانش. یاد گرفت ...
بی علم ؛ بی دانش. نادان. رجوع به علم شود : علم دل بجای جان باشد سر بی علم بدگمان باشد. اوحدی.
اهل علم ؛ عالم و دانا. ( ناظم الاطباء ) . مرد روحانی. در تداول عامه ، معمم.
علم آستین ؛ طراز آستین. ( آنندراج ) : پیرایه گلو بود از دست دوست تیغ وآن خون کزو چکد علم آستین بود. میرخسرو ( از آنندراج ) . || ( اصطلاح اکسیریان ) ...
علم جنس ؛ علمی است که بر تمام یک جنس اطلاق میشود، مانند �اسامة� برای اسد، و �ثعالة� برای روباه.
زیر علم کسی سینه زدن ؛ از او حمایت کردن. بدو تعلق خاطر و دلبستگی داشتن. || ( ص ) مشهور و معروف. ( ناظم الاطباء ) . انگشت نما. نامی : هم برادی عَلَمی ...
علم عید ؛ علمی که روز عید، علم بازان بدان بازی کنند. ( آنندراج ) : هر طرف سروقدان چون علم عیدروان جای درعیدگه آن سر کو می طلبند. کمال خجندی ( از آنن ...
علم ماتم ؛ علمی که پیشاپیش تابوت برند. ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) .
علم مرده ؛ علمی که پیش پیش تابوت برند. رجوع به علم ماتم شود. ( آنندراج ) : گذشتن از جهان گر خسروی نیست علم پس پیش پیش مردگان چیست. محسن تأثیر ( از ...
میر علم ؛ حاکم ناحیه کوچک. ( ناظم الاطباء ) . || نخل. چوب بسیار بلند، همانند درخت تبریزی متوسط که در تعزیه خوانی پیشاپیش دسته ها برند، و بر سر آن گا ...
علم باز ؛مردی که علم را در تکایا بر پیشانی و زنخ و دندان نگاه میداشت.
علم بازی ؛ جماعتی اند که در معرکه و هنگامه علم بازی کنند، و آن چنانست که علمهای گران بر دوش کشیده به زور و قوت بازو بهوا اندازند و نگذارند که بر زمین ...
علم معکوس ؛ رنگارنگ و صاحب رنگهای مختلف. ( ناظم الاطباء ) .
علم همایون ؛ درفش پادشاهی. ( ناظم الاطباء ) .
علم کائنات ؛ کنایه از آسمان. ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) .
علم کاویان ؛ درفش کاویان : کوت فریدون و کجا کیقباد کوت خجسته علم کاویان ؟ ناصرخسرو.