پیشنهاد‌های علی باقری (٢٩,٤٦٦)

بازدید
١٠,٧١١
تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به دست باش ؛ آگاه و باخبر باش و خود را از دست مده و تقصیر مکن. ( برهان ) ( از هفت قلزم ) . هشیار باش. تقصیر مکن و حاضر باش. ( انجمن آرا ) . دریغ مدار ...

پیشنهاد
٠

به دست افتادن ؛ حاصل شدن. به دست آمدن. یافته شدن. یافت شدن. یافتن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : عروس طبع را زیور ز فکر بکر می بندم بود کز دست ایامم به د ...

پیشنهاد
٠

به دست [ کسی ] افکندن ؛ در اختیار او قرار دادن : تراایزد به دست شاهی افکند که او را بودی از شاهان سزاوار. فرخی.

پیشنهاد
٠

به دست آوریدن ؛ به دست آوردن. دست در اینجا به معنی قبض و تصرف و اختیار و اقتدار است. ( آنندراج ) : چه دستان توان آوریدن به دست کز آن زنگیان را درآید ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به دست آوردن ؛ حاصل کردن. ( آنندراج ) . پیدا کردن و تحصیل کردن و یافتن. ( ناظم الاطباء ) . تدارک کردن. بحاصل کردن. یافتن. واجد آن شدن. دست در اینجا ب ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به دست آرنده ؛ به دست آورنده. تحصیل کننده.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به دست آمدن ؛ حاصل شدن و میسر آمدن. ( آنندراج ) . بحاصل شدن. یافته شدن. یافت شدن. حصول. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . مالک شدن. یافتن. قبض و تصرف و اختیا ...

پیشنهاد
٠

- بند کردن دست با کسی ؛ حلقه کردن دست در کمر او یا رقص کردن. دست بند کردن. رجوع به دست بند کردن شود.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به دست ؛ در دست. ( ناظم الاطباء ) . در ید. در تصرف. در اختیار. - || در حال در دست داشتن چیزی و آمادگی بکار بردن آن چون : باطوم ( باتن ) به دست ، تس ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بریده دست ؛ آنکه دست او را بریده باشند. رجوع به این ترکیب ذیل بریده شود.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بسته دست ؛ مقید. مغلول : بیاریم گو را کنون بسته دست سپاهش ببینند گرد شکست. فردوسی.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بر دست گرفتن ؛ به دست گرفتن. در دست داشتن : هرکه او گیرد بر دست شراب هرچه او گوید بر دست مگیر. ابن یمین.

پیشنهاد
٠

بر سر دست آمدن ؛ به دست آمدن. رجوع به این ترکیب ذیل �بر سر� شود.

پیشنهاد
٠

بر سر دست درآمدن ؛ ظاهر گشتن. پدید شدن. فرا رسیدن.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بر دست [کسی ] دادن ؛ تسلیم او کردن : مردمان شهر را گفت هیثم بن عبداﷲ را با آن سپاه که با اوست بر دست من باید داد، مردمان گفتند زشت آید که ما کسی را ا ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بر دست ( با اضافه ) ؛ کنار دست : ببودند بر دست ِ رستم بپای زرسب و منوشان فرخنده رای. فردوسی.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- برآورده دست ؛ دست برداشته. دست به مقابل صورت بالا آورده برای دعا : مینداز ازین در که هرگز نبست که نومید گردد برآورده دست. سعدی.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بردست ؛ نقداً. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : یک مدح گوی نیست تهی دست از آنکه تو بردست مال میدهی و مدح میخری. خالدبن ربیع.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با دست گرفتن ؛ در تصرف و اختیار آوردن : در غیبت او لشکر خلف را بفریفت و قلاع و خزاین او با دست گرفت و در پادشاهی سیستان طمع مستحکم کرد. ( ترجمه تاریخ ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با می بدست ؛ با جام شراب در دست : ببودند یک هفته با می بدست گهی خرم و شاددل گاه مست. فردوسی

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بخشنده دست ؛ آنکه دست بخشنده دارد. رجوع به این ترکیب ذیل بخشنده شود.

پیشنهاد
٠

باد در دست بودن ؛ تهیدست بودن. و رجوع به این ترکیب ذیل باد شود.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

باددست ؛ ولخرج. مبذر. مسرف. رجوع به این ترکیب در ردیف خود شود.

پیشنهاد
٠

ازکف دست ( یا بر کف دست ) مو برآمدن ؛ کنایه از وجود گرفتن امر ممتنعالوقوع در مقام تعلیق محال بالمحال. ( آنندراج ) : برکف دست اگر موی برون می آید میرس ...

پیشنهاد
٠

این دست آن دست کردن ؛ تعلل و مسامحه کردن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . دست دست کردن. دست بدست کردن.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

از سر دست ؛ کنایه از گفتن حرفی و سخنی باشد بی تأمل و فکر و زود ساختن کاری بی انتظار. ( برهان ) . کاری که چست و جلد کنند و سخنی که بی تأمل و اندیشه ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از دست هشتن ؛ رها کردن. از دست دادن : آن قوت جوانی آن صورت بهشتی ای بی خرد تن من از دست چون بهشتی. ناصرخسرو.

پیشنهاد
٠

از دست هم ربودن چیزی را ؛ یکی از تصرف دیگری خارج ساختن. - || نشانه نهایت عزیز بودن اوست. ( از آنندراج ) : به پاک چشمی من شبنمی ندارد باغ ز دست هم ب ...

پیشنهاد
٠

از دست و پا افتادن ؛ سخت مانده شدن : اگر روزی به دست وصلت ای گلگون قبا افتم به دست و پایت افتم آنقدرکز دست و پا افتم. اشرف ( از آنندر

پیشنهاد
٠

از دست و پای رفتن ؛ به دست و پای مردن. تاب و توان از دست دادن : ز بیم شیر مانده هردو بر جای برفته روشنان از دست و از پای. ( ویس و رامین ) .

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از دست ( ز دست ) گذشتن ؛ رها شدن از : ز دستم نگذرد تا زنده باشم جهان را شاه و او را بنده باشم. نظامی.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از دست نهادن ؛ دست کشیدن از. تفریط کردن. مطروح کردن. ترک کردن. طرح کردن. پس پشت انداختن. غفلت کردن از. تضییع کردن. ضایع کردن. مفارقت کردن از. انفصال ...

پیشنهاد
٠

ازدست کسی جان بردن ؛ جان را نجات دادن : زین دست که دیدار تو دل میبرد از دست ترسم نبرم عاقبت از دست تو جان را. سعدی.

پیشنهاد
٠

از دست ( ز دست ) گذاشتن ؛ بنهادن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . ترک کردن. رها ساختن. رها کردن. فرو گذاردن : چو عهدی با کسی کردی بجا آر که ایمانست عهد از ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

از دست ( ز دست ) شدن ؛ ازخود بیخود شدن : ای دریغا که من از دست شدم نوز ناخورده تمام از دلبر. فرخی.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از دست فزا ؛ از دست پزا. نان فطیری که بشکل کماج در ساج و یا بروی آتش �خلواره �پزند. ( از ناظم الاطباء ) .

پیشنهاد
٠

از دست ( ز دست ) [ کسی ] ستاندن ؛ از دست او گرفتن و خلاص دادن : افشین دوش دست من بگرفته است و عهد کرده ام به سوگندان مغلظه که وی را از دست افشین نستا ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

از دست رفته ؛ نابوده شده. از بین رفته. فائت. ( دهار ) : یاری ز دست رفته غم کار می خوریم مایه زیان شده هوس سود می بریم. خاقانی.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

از دست ( ز دست ) رفتن ( برفتن ) ؛ نابود شدن. فوت شدن. از اختیار بیرون شدن چنانکه ملکی یا مالی یا فرصتی : او سنگدل و من بمانده نالان چرویده و رفته ز د ...

پیشنهاد
٠

از دست درمان درگذشتن . چاره ناپذیر شدن. دیگر درخور مداوا و علاج نبودن : به امیر ارغون پیغام فرستاد که کار به جان رسید و از دست درمان درگذشت. ( جهانگش ...

پیشنهاد
٠

از دست ربودن دل ؛ دل از دست بردن : نه این نقش دل میرباید ز دست دل آن می رباید که این نقش بست. سعدی.

پیشنهاد
٠

از دست درآمدن ؛ از دست رفتن. فرسوده شدن : پایش از آن پویه درآمد ز دست مهر دل و مهره پشتش شکست. نظامی.

پیشنهاد
٠

از دست درافتادن ؛ از دست رفتن. تباه حال شدن : سه روز از دست درافتاد و خود را نجس کرد چون بازآمد غسلی کرد. ( تذکرةالاولیاء عطار ) .

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از دست پزا ؛ از دست فزا. رجوع به ترکیب از دست فزا شود.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از دست ( ز دست ) دادن ؛ چیزی را فاقد شدن. گم کردن. درباختن چیزی را. ضایع کردن آن. فوت کردن آن. تلف کردن. رها کردن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : کجاست آن ...

پیشنهاد
٠

از دست بیرون بردن ؛ بیخود کردن. رجوع به این ترکیب ذیل �از دست � شود.

پیشنهاد
٠

از دست بیرون شدن ؛ از دست رفتن. از اختیار خارج شدن. رجوع به این ترکیب ذیل �بیرون شدن � شود.

پیشنهاد
٠

از دست بیفکندن ؛از دست افکندن. از دست به روی زمین انداختن. - || دور افکندن.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از دست بشدن ؛ فوت. فوات. ( دهار ) ( تاج المصادر بیهقی ) : هرگاه مردم را چیزی دربایست از دست بشود یا از آن درماند. ( ذخیره خوارزمشاهی ) . و رجوع به تر ...

پیشنهاد
٠

از دست بگذاشتن ؛ واگذاردن. رها کردن : به دست از دامن او اندرآویز حدیث دیگران از دست بگذار. فرخی.