پیشنهاد‌های علی باقری (٣٨,٧٩٧)

بازدید
٢٦,٩٠٣
تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برغم کسی ؛ به عمد بر خلاف میل او. ( لغت فرس اسدی چ پاول هورن ) : بپیچددلم چون ز پنجه تنم گشاید برغم دلم پنجه بند. عسجدی ( از اسدی ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سست رغبت ؛ ضعیف میل. که میل و خواهش اندک دارد : که پیر سست رغبت را خود آلت برنمی خیزد. ( گلستان ) .

پیشنهاد
٠

رغبت افتادن به چیزی ؛ راغب و مایل شدن بدان چیز. حاصل آمدن رغبت بچیزی : به سیر گلش اندکی رغبت افتد گرآئینه ای در گلستان نباشد. واله هروی ( از آنندراج ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رغبت افزودن ؛ راغب ساختن. به رغبت آوردن. افزون کردن میل و رغبت در کسی. ( یادداشت مؤلف ) : رغبت افزود در نواختنم مهربان شد به کار ساختنم. نظامی.

پیشنهاد
٠

رغبت چیزی خاستن ؛ بدان چیز راغب و مایل گشتن : به طفلی درم رغبت روزه خاست ندانستمی چپ کدام است و راست. سعدی ( بوستان ) .

پیشنهاد
٠

رغبت آمدن بر چیزی ؛ مایل شدن بدان چیز. ( یادداشت مؤلف ) . تمایل نمودن بدان چیز : جان خود را شکار او کردم رغبتش بر شکار می ناید. امیرخسرو دهلوی ( از ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صلوة رغائب ؛ نام نمازی است که در جمعه اول رجب خوانند. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لیلةالرغائب ؛ یا لیله رغائب ، شب جمعه اول ماه رجب است و آن شب را اعمالی است از ادعیه و غیره که در کتب ادعیه مذکور است. ( یادداشت مؤلف ) . رجوع به رغ ...

پیشنهاد
٠

رعیت درخت جواهر است ؛ کشاورزان و دهقانان برای مالک قریه سود بسیار دارند. ( امثال و حکم دهخدا ج 2 ص 869 ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شب رغائب ؛ شب اولین جمعه ماه مبارک رجب. ( از ناظم الاطباء ) . رجوع به لیلةالرغائب شود.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رعیت شکن ؛ ستمگر. که رعیت را شکند و ستم کند : پادشهی بود رعیت شکن وز سر حجت شده حجاج فن. نظامی.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رعیت دوست ؛ که ملت و رعیت را دوست داشته باشد : او خود سلطانی بود ساکن و عادل و کاردان و رعیت دوست. ( کتاب النقض ص 414 ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- قد رعنا ؛ قد موزون. قامت موزون. ( یادداشت دهخدا ) : سهی سروی که من دارم نظر بر قد رعنایش دوعالم چون دو زلف عنبرین افتاده در پایش. خاقانی. میر من ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سرو رعنا ؛ سرو دورنگ. ( از آنندراج ) ( از غیاث اللغات ) . - || سرو خوش قد و قامت. سرو بلندقامت. ( یادداشت دهخدا ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رعنا کردن ؛ منتسب به جلفی و سبکی داشتن : مرا خیره خواهی که رعنا کنی به پیش خردمند رسوا کنی. فردوسی.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قامت رعنا ؛ قامت موزون. قد موزون. ( یادداشت دهخدا ) .

پیشنهاد
٠

رعنای صاحب بربط؛ ستاره زهره. ( ناظم الاطباء ) برهان ) : ساز آن رعنای صاحب بربط اندر بزم چرخ سوز از آن قرّای صاحب طیلسان انگیخته. خاقانی.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رعنا شدن ؛ خوار شدن. سبک و ضعیف شدن : عروسم نباید که رعنا شوم به نزد خردمند رسوا شوم. فردوسی.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رعنافش ؛ رعنامانند. مانند رعنا : بر لب خشک جام رعنافش عاشقان بوسه تر اندازند. خاقانی.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

غریدن رعد ؛ بخنویدن. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ذات الرعد ؛ جنگ. گویند: جاء بذات الرعد والصلیل ؛ یعنی جنگ و قتال. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) . جنگ. ( آنندراج ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رعب ناک ؛ وحشتناک. ترسناک. ( یادداشت دهخدا ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رعد شغب ؛ که مانند رعد شور و غوغا بپا کند. که تندروار آشوب و فریاد راه بیندازد : یلان رعد شغب همچو ابر خون بارند به برق خنجر در مرغزار آتش و آب. مسع ...

پیشنهاد
٠

به رعب افکندن ؛ بیم دادن. ( یادداشت دهخدا ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رعب انگیز ؛ رعب انگیزنده. هراس انگیز. وحشت انگیز. ترس آور. ( یادداشت دهخدا ) .

پیشنهاد
٠

رعایت حکم الهی نکردن ؛ پاس فرمان خدای نداشتن. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رعایت قانون ؛ حفظ آن. ( یادداشت مؤلف ) .

پیشنهاد
٠

به رعایت خدمات وی ؛ به پاس خدمات او. ( یادداشت دهخدا ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رعایت حق ؛ حفظ آن. ملاحظه آن. ( یادداشت دهخدا ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سنةالرعاف ؛ یا عام الرعاف ؛ سال بیست و چهارم هجرت بود. به تابستان آن سال حرارتی بیش از عادت پدیدشد در بلاد عرب و سه ماه بکشید و بیشتر مردمان به رعاف ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رطوبت هوا ؛ مقدار بخار آب موجود در یک سانتیمتر مکعب هوا را رطوبت مطلق آن گویند. ( فرهنگ فارسی معین ) .

پیشنهاد
٠

رطوبت کردن کسی را ؛ رطوبت بر مزاج او غالب شدن. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رطوبت نسبی ( اصطلاح فیزیک ) ؛ عبارت است از خارج قسمت رطوبت مطلق بر مقدار بخار آب سیرشده موجود در یک سانتیمتر مکعب هوا. ( از فرهنگ فارسی معین ) .

پیشنهاد
٠

رطوبت و یبوست ؛ تری و خشکی. ( از فرهنگ فارسی معین ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رطوبت جلیدیه ؛ رطوبت میانین باشد از رطوبات چشم که جامد و صافی است. ( از یادداشت مؤلف ) . رجوع به رطوبات عین شود.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رطوبت زجاجیه ؛ رطوبت صافیه غلیظةالقوام سپید که کمی بر سرخی زند. چون شیشه گداخته و آن نخستین رطوبت باشد از رطوبتهای چشم از سوی مغز. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رطوبت فضیله ؛ رطوبتی که به باقی عنصرها بالتمام نیامیزد. ( یادداشت مؤلف ) . رجوع به رطوبات فضیلة در ذیل ماده رطوبات شود.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رطوبت اصلیه ؛ تری و رطوبت خلقی که در اعضای ابدان است. ( آنندراج ) ( از غیاث اللغات ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رطوبت بیضیه ؛ رطوبتی باشد شبیه به سپیده تخم مرغ از رنگ و صفا و قوام. ( از بحر الجواهر ) . رجوع به رطوبات عین شود.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رطوبات عین ؛ یکی رطوبت زجاجیه است و آن رطوبتی است صاف و غلیظالقوام و سفیدرنگ که اندکی به سرخی مایل باشد مانند شیشه گداخته واز این رو زجاجیه نامیده شد ...

پیشنهاد
٠

رطوبات غریزیة ؛ عبارت است از جسمی رطب و سیال که نسبت آن به حرارت غریزیه مانند نسبت روغن باشد به چراغ. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رطوبات فضلیه ؛ عبارت است از رطوبتی که با باقی عناصر امتزاج تامی پیدا نکند. این رطوبت نسبت به اجزای غذایی یا دوایی غریب و زاید و خارج از آن است و هر چ ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رطل مکی ؛ با دو رطل عراقی برابر است. ( رساله اوزان و مقادیر مقریزی ) . در شعر زیر از فردوسی به فتح �طاء� آمده و ظاهراً به ضرورت شعری است : یکایک بسن ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رطوبات بدن ؛ و آن بر دو قسم است : اول اخلاط، که آن اخلاط پسندیده است. و دومی خود بر دو قسم است : فضول و آن اخلاط مذموم است. و غیر فضول. . . ( از کشاف ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رطل بغدادی ؛ واحد وزن معادل دوازده اوقیه و هشت استار و مساوی نود مثقال و برابر یکصد و بیست و هشت درم و چهار سبع یک درم. ( فرهنگ فارسی معین ) : همه را ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رطل عراقی ؛ 1 - واحد وزن که در بغداد و حوالی آن مستعمل بوده معادل دوازده اوقیه است. 2 - واحد وزن معادل یک و نیم رطل عراقی چنانکه یک رطل مدنی یکصد و ه ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رطب آوردن ؛ ثمره دادن نخل. بار دادن درخت خرما : تن کارکن می بلرزد ز تب مبادا که نخلش نیارد رطب. سعدی ( بوستان ) .

پیشنهاد
٠

رطب بی استخوان ؛ رطبی است که نخلش نخلبندی نشده و مایه نر به او نرسیده باشد چنین رطبی هسته و استخوان صحیح ندارد و خشک و بی آب است. ( فرهنگ فارسی معین ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رطب نوش دادن ؛ کنایه از پیاله دادن به ذوق تام و خوشحالی است. ( از برهان ) ( لغت محلی شوشتر نسخه خطی کتابخانه مؤلف ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رضی ﷲ عنهم ؛ که خشنود باد خدای از آنان. ( یادداشت مؤلف ) : از علی مرتضی. . . منقول است که گفت که در آن روز هولناک من و ابودجانة و سعدبن ابی وقاص رضی ...