پیشنهاد‌های علی باقری (٢٩,٤٦٦)

بازدید
١٠,٧٢٠
پیشنهاد
٠

در چشم کسی آراستن چیزی را ؛ تسویل. تمویه. || در بعض فرهنگها به معنی آرستن یعنی توانستن نیز ضبط کرده اند. مصدر دوم آن آرایش است : آراست. بیارای.

پیشنهاد
٠

آراستن ِ زن ْ خود را ؛ تشوف. جلوه کردن. آرایش کردن.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آراستن سخن و پاسخ و امثال آن ؛ ادا کردن. گفتن. در میان نهادن. به ادب گفتن : یلان پیش او پاسخ آراستند بگفتار او دل بپیراستند. فردوسی.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آراستن خلعت ؛ دادن یا آماده و حاضر ساختن آن : سزاوار او شهریار زمین یکی خلعت آراست با آفرین. فردوسی.

پیشنهاد
٠

آراستن خویشتن ؛ تصنع. ( دهّار ) .

پیشنهاد
٠

آراستن زبان به ؛ تکلم کردن با آن. گفتن چیزی. متکلم و گویا کردن. گویا، گوینده کردن. رطب اللسان شدن به. ترطیب لسان به : همه فرّ دارا همی خواستیم زبان ر ...

پیشنهاد
٠

آراستن جامه به تن ؛ راست کردن آن بر تن. باندام برکردن آن.

پیشنهاد
٠

آراستن جنگ یا رزم ؛ ترتیب ، تنظیم ، تنسیق و تعبیه آن : چو بشنید آراست کهزاد رزم هم آورد را رزم او بود بزم. فردوسی.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آراستن دل ؛ مستعد کردن آن. حاضر کردن آن. دل نهادن بر : تو ای نامور زنگه شاوران بیارای دل را برنج گران. فردوسی.

پیشنهاد
١

دل بکسی آراستن ؛ دل بدو دادن : تو پنداری دل بتو آراسته ایم ما ای بت از آن سرای برخاسته ایم. فرخی ( دیوان ص 447 ) .

پیشنهاد
١

آراستن رود و مانندآن ؛ کوک کردن آن. گوشمال دادن آن : بیاورد جام دگر می گسار چو از خوبرخ بستد آن شهریار زننده دگرگون بیاراست رود برآورد ناگاه دیگر سرو ...

پیشنهاد
٠

یکدیگر را در آغوش کشیدن ؛ تعانق. معانقه. || آن مقدار از گیاه یا چوب و کاغذ و مانند آن که به آغوش توان برداشت : یک آغوش ؛ یک بَغل. آن روی او بسان یک ...

پیشنهاد
٠

آغوش بستن کتاب ؛ ضبر کتب. ( ادیب نطنزی ) .

پیشنهاد
٠

در آغوش گرفتن ؛ به آغوش کشیدن. در میان دو دست فراهم آورده ، بخود دوسانیدن کسی یا چیزی را.

پیشنهاد
٠

آدم یک بار پایش بچاله میرود ؛ از مصائب پند گیرند.

پیشنهاد
٠

آدم یک دفعه میمیرد ؛ ترس و هراس از مرگ سزاوار شجعان نیست.

پیشنهاد
٠

آدم نمیداند بکدام سازَش برقصد ؛ هر ساعت رایی دیگر دارد.

پیشنهاد
٠

آدم نفهم هزار من زور دارد ؛ نادان غالباً در آنچه نداند ستیز و لجاج کند.

پیشنهاد
٠

آدم مال را پیدا میکند، مال آدم را پیدا نمیکند ؛ از صرف مال در جای خویش دریغ و مضایقت سزاوار نیست.

پیشنهاد
١

آدم نترس سر سلامت بگور نمیبرد ؛ ناپروائی و بی باکی سبب مرگ و هلاکت تواند بود.

پیشنهاد
٠

آدم ندار را سر نمیبرند ؛ المفلس فی امان اﷲ.

پیشنهاد
٠

آدم دو دفعه نمی میرد ؛ گاه دفاع از حق و حقیقتی رعب و هراس ناسزاوار است.

پیشنهاد
٠

آدم که از زیر بته بیرون نیامده است ؛ همه کس را اقربا و خویشان باشد.

پیشنهاد
١

آدم لخت کرباس پهنادار خواب بیند ؛ امید و طمعی نابجاست.

پیشنهاد
٠

آدم تا کوچکی نکند بزرگ نشود؛ خضوع مایه رفعت قدر و بزرگی است.

پیشنهاد
٠

آدم حسابش را پیش خودش میکند ؛ از شرمگنی و حجب دیگران استفاده سوءنباید کردن.

پیشنهاد
١

آدم دو بار به این دنیا نمی آید ؛ باید از لذات حیات هرچه بیشتر تمتع برد.

پیشنهاد
٠

آدم با کسی که علی گفت عمر نمیگوید ؛ نفاق پس از اتفاق نیکو نباشد.

پیشنهاد
٠

آدم بدحساب دو بار میدهد ؛ بدمعاملگی موجب زیان و خسران است.

پیشنهاد
١

آدم بی اولادپادشاه بی غم است ؛ پرورش و تربیت اولاد سخت دشوار باشد.

پیشنهاد
٠

آدم به آدم می رسد ؛ مردمان بایدبیکدیگر مدد و یاری دهند.

پیشنهاد
٠

آدم به آدم میرسد کوه بکوه نمیرسد ؛ هرچند سالها یا مرحله ها از یکدیگر دور بودیم و امید دیدار نداشتیم اکنون باز یکدیگر را دیدیم.

پیشنهاد
٠

آدم با آدم خوش است ؛ لذت حیات در معاشرت و خلطه و آمیزش است.

پیشنهاد
٠

آدم از کوچکی بزرگ میشود ؛ خضوع و فروتنی سبب بزرگی مردشود. ما در زبان ترکی ضرب المثلی داریم که می گوید : هر زاد نازیکلیکدن قیریلار بشر یوقون لوقدان . ...

پیشنهاد
٠

آدم به آدم بسیار ماند ؛ آنکس نیست که گمان برده اید.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تیر بندوق ؛ گلوله بندوق و توپ باشد. ( آنندراج ) . گلوله تفنگ. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تیر تفنگ ؛ گلوله تفنگ. ( آنندراج ) : به یک نگاه تو آتش فتد بمسند جاه شراره تیر تفنگ است شیر قالین را. خان آرزو ( از آنندراج )

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تیرقامت ؛ تیربالا. ازاسماء محبوب است. ( آنندراج ) . رجوع به تیربالا شود.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تیر یتاق ؛ بهره پاسبانی خلوت خاص. . . ( حاشیه هفت پیکر چ وحید ) : چونکه تیر یتاقت آوردم به جنیبت براقت آوردم. نظامی ( هفت پیکر چ وحید ص 9 ) .

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تیردستی ؛ به معنی عصا. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) .

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تیر سقف ؛ تیر پالار خانه. ( ناظم الاطباء ) . همان تیر خانه است. . . ( آنندراج ) .

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تیر عصاری ؛ غنگ. و آن چوبی است دراز که عصاران در کارگاه آویزند تا گران گردد و روغن از کوفته بیرون آید. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) . تیر خراس. ( از ف ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تیر خانه ؛ شاه تیر و حمال و تیربزرگ سقف خانه. ( ناظم الاطباء ) . چوبهای سطبر و راست که از آن سقف خانه سازند. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) .

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تیر خراس ؛ تیر عصاری. ( از فرهنگ جهانگیری ) . مرکب از �تیر� ( دار، چوب راست ) �خر� �آس � ( مخفف آسیا ) : دو رنگ و سرکش و بیکار همچو قوس قزح غلیظ و خش ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تیر آسیا ؛ قطب الرحا. محور : وآنک چنین داند که قطب اندر میان اوست او را تیرآسیانام کند زیرا بر خویش همی گردد. ( التفهیم ) .

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تیربالا ؛ تیرقامت. ازاسماء محبوب است. ( آنندراج ) . رجوع به تیرقامت شود.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تیرپوش ؛ سقفی پوشیده به تیر. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) .

پیشنهاد
٠

تیر و کمان حنا ؛ و تنها حنا رسم ولایت است که بر کف دست اطفال ، گاهی شکل تیر و کمان و گاهی تنها کمان از حنا کشند. ( آنندراج ) : بدست او کمان رستم زال ...

پیشنهاد
٠

آخرین تیر ترکش ؛ آخرین تلاش. آخرین قسمت هر چیزی. آخرین توانائی. || در بیت زیر به مجاز به معنی مژگان آمده است : مرا خود کشد تیر آن چشم مست چه حاجت که ...

پیشنهاد
٠

تیر نشستن بر چیزی و در چیزی ؛ کنایه از رسیدن تیر بر چیزی و تیر نشاندن متعدی منه. ( آنندراج ) : من تیر نظررا بنشانم به نشانی چون کج نظران در پی پندار ...