پیشنهاد‌های علی باقری (٣٨,٧٩٧)

بازدید
٢٦,٩٠٥
تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رضی اﷲ عنهما ؛ خدای خشنود باد از آن دو. ( یادداشت مؤلف ) : ولایت عراق و پارس و جمله به عبداﷲبن عباس رضی اﷲ عنهما سپرد. ( فارسنامه ابن بلخی ص 17 ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رَضی َ اﷲ عنه ( عنها ) ؛ که خدای از آن مرد ( یا از آن زن ) خشنود باد. که خشنود باد خدای از وی. سنیان پس از نام خلفای راشدین و صحابه کرام می آرند. شیع ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سید رضوی ؛ سیدی که از اولاد امام رضا باشد. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مشهدی رضوی ؛ مردم شهر مشهد. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گلشن رضوان ؛ باغ بهشت. ( یادداشت مؤلف ) : از اوج آسمان به سر سدره بگذرم وز سدره سر به گلشن رضوان برآورم. خاقانی. چنین قفس نه سزای چون من خوش الحان ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آستان ( آستانه ) رضوی ، آستان قدس رضوی ؛ مراد از بارگاه و حرم و املاک حضرت رضا علیه السلام. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

باغ رضوان ؛ باغ بهشت : بغداد باغ است از مثل بل باغ رضوان گفتمش روزی به بغداد این مثل در وصف خوبان گفتمش. خاقانی. گر عاصیان را از گنه در باغ رضوان ن ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

روضه رضوان ( رضوانی ) ؛ باغ بهشت. ( یادداشت مؤلف ) : رضای او به چه ماند به سایه طوبی خصال او به چه ماند به روضه رضوان. فرخی. گر نسیم کرمش بر در دو ...

پیشنهاد
٠

رضوان اﷲ علیهم ؛ دعاییست که پس از نام مردگان ( بخصوص مردگان دین ) آرند، بمعنی خشنودی خدای بر آنان باد. ( یادداشت مؤلف ) . دعای خیر است یعنی برکت خدا ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رضوان فش ؛ مثل رضوان. همانند نگهبان و دربان بهشت : خوی خوش روی خوش نوازش خوش بزم تو روضه و تو رضوان فش. نظامی.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رضوان اﷲ علیه ، علیه رضوان اﷲ ؛ خشنودی خدا بر او باد. خدای تعالی از او خشنود باد. دعایی است که پس از نام مرده آرند. ( یادداشت مؤلف ) . و همچنین است ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رضا بودن ؛ خوشدل و خشنود بودن. ( از ناظم الاطباء ) .

پیشنهاد
٠

رضاً بقضاء اﷲ و تسلیماً لأمره ؛ به جهت رضا بقضای خدا و تسلیم امر او.

پیشنهاد
٠

- رضا به قضا دادن ؛ راضی بودن به رضای خدا. تسلیم قضا و قدر شدن. به قضای الهی رضا دادن و خشنود شدن. ( یادداشت مؤلف ) : روبرو می شود با واقعه به آن طر ...

پیشنهاد
٠

به چشم رضا به چیزی نگریستن ؛ از روی موافقت و خشنودی و رضای خاطر در چیزی نگاه کردن : و نیز با وی تذکره ای است چنانکه رسم رفته است و همیشه از هر دو جان ...

پیشنهاد
٠

راضی بودن به رضا و قضای خدا ؛ تن به قضای الهی دادن. تسلیم خواست و مشیت الهی شدن : ناچار است راضی بودن به رضا و قضای خدا عزوجل. ( تاریخ بیهقی ) .

پیشنهاد
٠

راضی به رضای حق ؛ یعنی خرسند و شادمان به آنچه خدا می خواهد. ( از ناظم الاطباء ) .

پیشنهاد
٠

رضای کسی را جستن ؛ طلب خشنودی وی. جستن رضای او. ( یادداشت مؤلف ) : ذوالجلال از تو هیچ راضی نیست چند جویی رضای میر جلیل. ناصرخسرو. گر زخم زنی سنانْ ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آلات الرصد ؛ ابزارهای مربوط به رصدگیری. رجوع به تاریخ تمدن اسلامی تألیف جرجی زیدان ج 3 ص 191 و ترکیب �آلت رصدیه � ذیل �رصدیه � شود.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رصدوار ؛ مانند رصد. مثل رصد. مانند راهبان. چون نگهبانان راه : غم رصدوار ز لب باج نفس می گیرد لب ز بیم رصد غم به حذر بگشایید. خاقانی.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رشوه پسند ؛ کودپذیر. کودپسند: خربزه از گیاهان ِ رشوه پسند است. ( یادداشت دهخدا ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رشوه بگیر ؛ رشوه گیر. رشوه ستان. رشوت خوار. ( یادداشت دهخدا ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رشوه خواستن ؛ رشوت خواستن. پاره خواستن. . استرشاء. ( تاج المصادر بیهقی ) ( مصادراللغه زوزنی ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رشک پری ؛ طیره پری. غیرت پری. ستیزه حور. مایه حسد پری. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رشک حور ؛ طیره حور. غیرت حور. غیرت ارم. حسرت حور. ( یادداشت دهخدا ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رشک قمر ؛ حسرت قمر. نظیر ماه. مایه حسد ماه. ( یادداشت دهخدا ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بی رشک ؛ راضی و خشنود. ( ناظم الاطباء ) . - || مردی که از روسپی بودن زنش خشنود باشد. ( ناظم الاطباء ) .

پیشنهاد
٠

رشک خاستن کسی را ؛ حسد کردن وی. حسادت نمودن او. رشک آوردن وی : جز وی از اشعار من سلطان به کف می داشت باز مدحت شه اخستان برخواند و زآنش رشک خاست. خاق ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رشک کن ؛ غیور. غیران. ( دهار ) . رشکین. حسود. باغیرت. ( یادداشت مؤلف ) . غابط؛ رشک برنده. مغیار؛ مرد سخت رشک برنده. ( منتهی الارب ) . فردوسی و عنص ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به رشک آمدن ؛ حسادت ورزیدن. رشک آوردن. حسد کردن. ( یادداشت مؤلف ) : خداوندا سنایی را سنایی ده تو در حکمت چنانک از وی به رشک آید روان بوعلی سینا. سن ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رَشَد داشتن ؛ رستگار بودن. در رستگاری و نجات بودن. ( یادداشت مؤلف ) : چون ز مرده زنده بیرون می کشد هرکه مرده گشت اودارد رشد. مولوی.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رَشَد یافتن ؛ رستگاری یافتن. نجات پیدا کردن. ( یادداشت مؤلف ) : هرکه او چل گام کوری را کشد گشت آمرزیده و یا بد رشد. مولوی.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- رشد ملی ؛ تکامل از حیث درک حقوق و وظایف ملی. فهم و درک مسائل ملی و میهنی. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رشدیافته ؛ تکامل یافته. ترقی کرده. ( یادداشت مؤلف ) . - || هدایت شده : جاه پدران رشیافته خود یافت. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 312 ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حد رشد ؛ حد تکامل. حد بلوغ. رسیدن به سنی که مسائل اجتماعی و امور زندگی و خیر و شر را بتوان تشخیص داد.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- رشد سیاسی ؛ تبحر و آگاهی در سیاست. ( یادداشت مؤلف ) . درک و استنباط امور سیاسی. فهم سیاسی.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- رشد اجتماعی ؛ تکامل اجتماعی. درک اجتماعی. ( یادداشت مؤلف ) . فهم و درک مسائل اجتماعی.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رشته کردن ؛ رشتن. ریسیدن : پیر گفت اگر او پاره ای آهن پیش تو اندازد که تو از این آهن رشته کن تا من از این سنگ پیراهن و ازار دوزم چه کنی ؟ ( سندبادنام ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رشته کاجی ؛ نام طعام از قسم ماهیچه. ( غیاث اللغات ) . و رجوع به ترکیب رشته ختایی شود.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رشته ( رشته ) خطایی ( ختایی ) ؛ چیزی است از قبیل ماهیچه مثل نخ ابریشم ، آنرا با نبات و گلاب آمیخته نوشند. ( غیاث اللغات ) . نام دارویی و این از اهل ز ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رشته ( رشته ) خطایی ( ختایی ) ؛ چیزی است از قبیل ماهیچه مثل نخ ابریشم ، آنرا با نبات و گلاب آمیخته نوشند. ( غیاث اللغات ) . نام دارویی و این از اهل ز ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رشته قطائف ؛ نوعی از حلوا در نهایت لطافت. ( ناظم الاطباء ) . اسم فارسی اطریه است. ( تحفه حکیم مؤمن ) . نوعی از حلواهای لطیف و نفیس. ( آنندراج ) : شی ...

پیشنهاد
٠

کارخانه رشته بُری ؛ کارخانه ای که در آن رشته می سازند. کارخانه ماکارونی. ( یادداشت دهخدا ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رشته برشته ؛ شیرینی از لعاب برنج و شکر. ( از آنندراج ) ( از انجمن آرا ) ( از یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رشته پلو ؛ پلو که از رشته و برنج یا از رشته تنها می پزند. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چوب رشته بُری ؛ وردنه. چوبی که بدان خمیر را به صورت رشته های باریک درآرند. ( یادداشت دهخدا ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رشته بُر ؛ آنکه برای آش یا پلو از خمیر رشته سازد. زن یا مردی که رشته آش یا پلو می بُرد. ( یادداشت دهخدا ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رشته بُری ؛ عمل رشته بُر. بریدن رشته از خمیر گندم برای آش یا پلو. ( یادداشت دهخدا ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رشته سر کردن ؛ بیماری رشته آغاز کردن : مرو بر سر رشته بار دگر مبادا که دیگر کند رشته سر. سعدی.

پیشنهاد
٠

گوهر ( گهر ) به رشته کردن ( کشیدن ) ؛ به نخ کشیدن آن. در رشته و نخ درآوردن. به مجاز، شعر سره و خوب نوشتن. سخن و شعر نغز و شیوا سرودن و نوشتن : هنر سر ...