پیشنهاد‌های علی باقری (٣٨,٧٩٧)

بازدید
٢٦,٨٩٠
تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رکاب دوال ؛ بند رکاب و تسمه رکاب. ( ناظم الاطباء ) .

پیشنهاد
٠

در رکاب کسی یا چیزی بودن ؛ مطیع او بودن. پیرو او بودن. همراه و ملازم او بودن. در خدمت او بودن : ای دولت در رکاب بختت چون جنت درعنان کعبه. خاقانی.

پیشنهاد
٠

در رکاب کسی یا چیزی بودن ؛ مطیع او بودن. پیرو او بودن. همراه و ملازم او بودن. در خدمت او بودن : ای دولت در رکاب بختت چون جنت درعنان کعبه. خاقانی.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رستم رکابی ؛ چون رستم سوارکار بودن. مانند رستم در اسب راندن مهارت و چابکی داشتن : به رستم رکابی روان کرده رخش. نظامی.

پیشنهاد
٠

جنبیدن رکاب کسی ؛ کنایه از تهیه سوارکاری او. ( آنندراج ) . کنایه از عزیمت و رحیل اوست : چون بجنبد رکاب منصورت ای قیامت که آن زمان باشد. انوری ( از آ ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چابک رکاب ؛ سوارکار ماهر و زبردست که تواند بسرعت و با مهارت اسب دواند: سوار هنرمند چابک رکاب. نظامی.

پیشنهاد
٠

به زیر رکاب کشیدن یا گرفتن کسی را ؛ مطیع و منقاد ساختن. وی را بکار واداشتن. به تبعیت واداشتن : می کشد عقل را به زیر رکاب چون رکاب گران کشند احرار. خ ...

پیشنهاد
٠

به زیر رکاب کشیدن یا گرفتن کسی را ؛ مطیع و منقاد ساختن. وی را بکار واداشتن. به تبعیت واداشتن : می کشد عقل را به زیر رکاب چون رکاب گران کشند احرار. خ ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پا بر رکاب ؛ آماده حرکت. مهیای رفتن و کوچ کردن : وعده وصل به فردا مفکن ای نوخط که جهان پا به رکاب است و زمان این همه نیست. صائب.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بوتراب رکاب ؛ کسی که چون بوتراب �علی ( ع ) � برنشیند. که مانند علی در سوارکاری پیروز و غالب باشد : نظام کشور پنجم اجل رضی الدین رضای ثانی ابونصر بوتر ...

پیشنهاد
٠

با رکاب محمد عنان درآر ؛ یعنی از محمد ( ص ) باش ؛ کذا فی الاصطلاح الشعرا و درفرهنگی با سایه رکاب محمد عنان درآر نیز دیده شد. ( آنندراج ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رک نزدن ؛ قادر نبودن بر ایستادن از ضعف یا از خوف که طاری شده : فلانی رک نمیزند. ( از لغت محلی شوشتر ) .

پیشنهاد
٠

با رکاب تو خاک است ؛ کنایه از مطیع و رام ؛ ای هنگام سواری تو مطیع است و رام. انوری در تعریف اسب گوید : تبارک اﷲ ازین آب سرد آتش نعلی که با رکاب تو خا ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رک و راست ؛ صاف و پوست کنده : �من رک و راست حرف می زنم � ( فرهنگ فارسی معین ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- رقیق اللفظ ؛ آنچه از سخن سهل و عذب باشد. ( از اقرب الموارد ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رقیق المعانی ؛ لطیف. ( اقرب الموارد ) . || لاغر. || شفیق و مهربان. سلیم و رحیم. || پست و دون. ( ناظم الاطباء ) . || قرصی است که از آرد سرشته با روغن ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رقیق الحاشیة ؛ کسی که در بند و بست کارها چندان استوار نباشد. ( ناظم الاطباء ) . - || آنکه دارای کاری جزیی بود. ( از ناظم الاطباء ) .

پیشنهاد
٠

عیش رقیق الحواشی ؛ زندگی فراخ و پرنعمت. ( از اقرب الموارد ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رقیق البدن ؛ نرم و نازک بدن و ظریف. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رقیق الانف ؛ باریک بینی. نرم بینی. ( از اقرب الموارد ) .

پیشنهاد
٠

رجل رقیق الحال ؛ اندک مال. ( از اقرب الموارد ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رقیق القلب ؛ نرم دل و حلیم و سلیم و مهربان و رحیم. ( ناظم الاطباء ) . دل نازک. نازک دل. ( یادداشت دهخدا ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رقیق گردیدن ؛ نازک و لطیف گشتن : اندر آیند اندرین بحر عمیق تا که گردد روح صافی و رقیق. مولوی. - || آبکی شدن.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رقیب ذراع ؛ بلده است. ( یادداشت دهخدا ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رقیب دست چپ ؛ فرشته موکل بر اعمال بد شخص. ( فرهنگ فارسی معین ) .

پیشنهاد
٠

رقیب دست راست ؛ فرشته موکل بر اعمال نیک شخص. ( از فرهنگ فارسی معین ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رقیب بطین ؛ زبانیان. ( از یادداشت دهخدا ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رقیب بلده ؛ ذراع است. ( یادداشت دهخدا ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رقیب ثریا ؛ عیوق است. ( یادداشت دهخدا ) ( از اقرب الموارد ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رقیب راه ؛ نگهبان راه. مراقب راه. راهدار : فروخفت شه با رقیبان راه ز رنج ره آسود تا صبحگاه. نظامی.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رقیب جیش ؛ طلیعه سپاه. ( یادداشت مؤلف ) ( از اقرب الموارد ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رقیبان دست ؛ نگهبانان صدر و مسند. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رقیبان راز ؛ عارفان و اصحاب مشاهده که نگهبانان اسرار و رازند. ( ناظم الاطباء ) . عارفان و اصحاب مشاهده. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( برهان ) . عارفان ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رقیبان شب ؛ پاسبانان شب. ( آنندراج ) .

پیشنهاد
٠

رقیبان هفت بام ؛هفت ستاره سیار. ( ناظم الاطباء ) . سبعه سیاره. کنایه از سبعه سیاره است. ( از آنندراج ) ( برهان ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رقم طراز ؛ نویسنده و محرر. ( آنندراج ) . رجوع به ترکیب رقم سنج و رقم کار شود.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رقم گردیدن ؛ نوشته شدن : توخواهی نیک وخواهی بدکن امروز ای پسر اینجا عمل گر بد بود ور نیک بر عالم رقم گردد. سعدی.

پیشنهاد
٠

قلم سعادت رقم ؛ کلک فرخنده و درست نویس. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بنت الرقم ؛ بلا و سختی. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رقم پرور ؛ نویسنده و محرر. ( آنندراج ) . رجوع به رقم زن و ترکیب رقم طراز شود.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رقم سنج ؛ نویسنده و محرر. ( آنندراج ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رقم سنجی ؛ شغل و عمل رقم سنج. نویسندگی : هنگام رقم سنجی احکام کواکب برجیس نهد محبره در پیش دبیرم. عرفی شیرازی ( از آنندراج ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رقم اول ؛ عرش. ( ناظم الاطباء ) . کنایه از عرش. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) : ره رفته تا خط رقم اول از خطر پی برده تا سرادق اعلی هم از علا. خاقانی.

پیشنهاد
٠

رقم بطلان برگفته ای کشیدن ؛ باطل کردن آن. بی اعتبار ساختن آن. ( از یادداشت دهخدا ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رقم برزدن ؛ نوشتن بهای جنس بر روی آن : بیاعان معتمد باشند که قیمت عدل بر آن نهند و رقم برزنند و به غربا فروشند. ( فارسنامه ابن بلخی ص 146 ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اهل رقم ؛ عالم و واقف بر حساب. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

علم رقم ؛ علم حساب. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یوم الرقم ؛ از روزهای تازیان است. ( ناظم الاطباء ) . از روزهای جنگ های تازیان است. ( از اقرب الموارد ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بیع برقم ؛ آن است که فروشنده می گوید: �این پارچه را برقم آن فروختم � و فروشنده می گوید: �قبول کردم �، اگر بی آنکه مقدار آن را بداند قبول کند معامله ب ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نزده رقصیدن ؛ در تداول عامه با مختصر بهانه و دست آویزی خود را وارد کاری کردن بدون ضرورت و لزوم و مناسبت : نزده می رقصد.